او مردی را به میلهای در خیابان بست که دقایقی قبل از دستگیری صدایش محله را پر کرده بود. به چند مغازه هم حمله کرده بود. گویا حالش خوب نبوده. میگویند با همسرش و خانواده همسرش دعوا کرده بوده اما قرار نبود بابت این مجموعه پرخاشگریها بمیرد. آن هم بیمحاکمه و بیدفاع. از ۶ آبان ۸۹ و آنچه ماموران حاضر در میدان کاج سعادتآباد باید انجام میدادند و سردارساجدینیا آن را واجد برخورد انضباطی توصیف کرد تا ۲۷ مهر ۹۹ که «مهرداد» توسط مامور پلیس مرتب و دستکم بر اساس آنچه در فیلمهای منتشر شده قابل رویت است با شوکر هدف قرار گرفته. نمیدانیم سطح آموزشهای نیروی انتظامی به مامورانش تا چه اندازه استاندارد شده یا افزایش یافته است.اما چیز دیگری هست که میان ما مردم رقم خورده. آنجا سازمان پلیس و نهادهای حاکمیتی مسوولند که بگویند در قبال رفتار اعضایشان چه کردهاند اما من و شما که دیروز در میدان کاج سعادتآباد تهران ایستادیم و تماشا کردیم و امروز در شهرک حجت مشهد به چه کسی جوابگو هستیم؟ آن روزها و یک سال بعد از اعتراضات سال ۱۳۸۸ بر سر انتخاب و فعالیت دولتی که خود را مهرورز میخواند ولی بسیاری از حرمتها را شکسته بود زنگ خطرها به صدا درآمده بود. چه شد که بیتفاوتی آن سال به لذت بردن از خشونت امسال تبدیل شد؟
این بار اول نبود
ایستادیم و تماشا کردیم تا جان داد و مرد. بار اول نیست که چنین کردهایم. ما خیلی جاها ایستادهایم به تماشا. همین اواخر فیلمهایی از مردمی منتشر شد که در مرز شمالغربی کشور بر بلندیهایی مشرف به قرهباغ ایستادهاند و از تبادل آتش میان طرفین درگیر فیلم میگیرند بیآنکه بترسند اگر یکی از آن گلولهها اشتباهی به سمت آنها آمد، ممکن است جانشان را بر سر این تماشا بگذارند. همان روزی که امدادگران و آتشنشانان در خیابان جمهوری تهران نفسهایشان در سینه حبس شده بود تا بتوانند زودتر آتشی که به جان پلاسکو افتاده بود را خاموش کنند بسیاری از ما ایستاده بودیم و داشتیم با دوربینهایمان فیلم میگرفتیم. اصلا سراغ حوادث عجیب و غریب نرویم. همین که تصادفی در خیابان یا جاده رخ میدهد بخشی از ترافیکی که پدید میآید ناشی از این است که میایستیم و تماشا میکنیم. چندی قبل هم که پلیس چند نفر را به سبب شرارت دستگیر کرد و آنها را عقب یک خودرو در خیابانهای پایتخت گرداند تا درس عبرتی برای دیگران شود، ایستادیم و تماشا کردیم. چند هفته قبلتر هم در رشت چند نفر به بیمارستان حمله کردند.قمه به دست داشتند. حتی دیدن فیلم اقدام آنها در بیمارستانی که مردم به آن پناه میبرند تا شفا بگیرند و درمان شوند مو بر تن بیننده برمیخیزاند. آنها دستگیر شدند و عقب وانتی در شهر و در مقابل بیمارستان گردانده شدند برای عبرت دیگران. اما هیچ کدام از ما که در صحنه به تماشا ایستادیم و آنهایی که فیلمهای دست به دست شده را دیدند از خود نپرسیدند که اگر قرار به عبرت بود باید خیلی پیشتر وقتی فرماندهی پلیس پایتخت را سردار احمد رادان برعهده داشت و عدهای را «اراذل و اوباش» نام مینهاد و آفتابه به گردن در شهر میگرداند باید ریشه این رفتارها میخشکید. در این روزهایی که هر یک بسیار گرفتاریم و وقتی برای سر خاراندن نداریم چگونه است که فرصت برای تماشای چنین صحنهها و چنین فیلمهایی داریم؟ که با خبر شویم؟
حضرت سعدی چه گفت؛ ما چه میکنیم؟
در فاصله ۶ آبان ۸۹ تا امروز ۱۰ سال سپری شده. در فاصله رویدادی که در آن مردم بیتفاوت ایستادند و مرگ «محمدرضا» را تماشا کردند تا امروز چه اتفاقی افتاده که دیگر به شعر سعدی بیتوجه شدهایم. عالیه شکربیگی، جامعهشناس میگوید: وقتی در فیلم مربوط به مشهد متوجه خندههای حاضران در صحنه آزار دیدن آن مرد شدم این سوال برایم پررنگ شد که چرا آن شعر حضرت سعدی که میگفت بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند را از یاد بردهایم؟ چه شد که دیگر به این بیت آن توجه را نداریم که میگفت: «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار؟»او به توصیفش از ماجرای میدان کاج سعادتآباد در سال ۸۹ که گفته بود «بیتفاوت شدهایم» اشاره میکند و میگوید: حالا شاهد پیدایش انسانهایی هستیم که فقط بیتفاوت نیستند. از خشونت لذت میبرند. از آزار دیدن دیگری سرخوش میشوند و میخندند. انسانهایی به وجود آمدهاند که پرخاشگر هستند و از خشونت و شکنجه لذت میبرند.این جامعهشناس از ماجرای دختر آبادانی در کنار مرگ جوان مشهدی استفاده میبرد و توضیح میدهد: دختر آبادان خودش میخواسته قانون را اجرا کند چون احتمالا به این نتیجه رسیده بوده است که از توسل به قانون به جایی نخواهد رسید و حتی ممکن است گناهی را متوجه خود او کنند. در مشهد هم مامور پلیس خود را مبنای قانون و مبنای اجرای قانون دیده است. در همه این موارد فرد خشونت را به عنوان یک عملکرد برای رسیدن به خواسته خود تشخیص داده و در پیش گرفته است.
اینجا میدان گلادیاتورها نیست
فیلمهای بسیاری ساختند از آنها که در زمانهای دور ایستادند و تماشا کردند. مردمی که از جدال لذت میبردند و برای کشتن فریاد و هورا میکشیدند. از آن زمان تا ۲۷ مهر ۱۳۹۹ قرنها پشت سر گذاشته شده است چرا هموطنان ما در محلهای از محلههای حاشیهای پایتخت معنوی ایران ایستادند و از برخورد شوکر مامور پلیس با تن همشهری خود به خنده افتادند؟ چرا هیچ کس پیشقدم نشد تا بگوید حق این نیست که متهمی ولو خطرناک را این گونه در حالی که توان دفاع از خود ندارد، تنبیه نمیکنند، چون از دست کارهای آن مرد به ستوه آمده بودند. سعید معیدفر، جامعهشناس در توصیف این رفتار میگوید: احساس همبستگی، دوستی و مودت در میان ما رنگ باخته است.جامعهای شدهایم که در آن زیست اجتماعی به حداقل رسیده است. افراد بیشتر به تمنیات فردیشان توجه دارند. موبایل به دست همه چیز را سوژه میبینند و همه چیز برایشان کالا شده است. او تشبیه آنچه پیش رویمان در حال وقوع است و ما در برابر آن یا ساکتیم یا ایستادهایم به شوخی و خنده دربارهاش گپ میزنیم به آنچه در دوره گلادیاتورها رخ میداده را میشنود و در تحلیل آن میگوید: ما تمام نسبتهایی که با هم داشتیم از حس مشترک تا همکاریهای مشترک را از دست دادهایم و به همین دلیل نسبت به هم بیگانه شدهایم.
معیدفر از توصیف دیگری برای ما بهره میگیرد؛ دیگر جامعه نیستیم. تودهای جذاب هستیم برای فیلم گرفتن.
شاید بتوانیم بیش از این بیتفاوت نباشیم
ایستادیم و تماشا کردیم تا جان داد و مرد. مگر همین ماههای گذشته بارها و بارها نگفتند که کادر درمانی خسته شدهاند؟ اما ما ایستادیم و فقط فیلمهایی که از بیمارستان منتشر شد را تماشا کردیم. کادر درمان هم کسانی جز از ما نبودند. اگر برادر و خواهر ما نبودند همسایه و همشهری ما که بودند. چرا بیتفاوت شدهایم. روزهای سختی را میگذرانیم. بله واقعا روزهای سختی است. تقریبا یک سال است که خبر خوبی نشنیدهایم. مرتب سوگوار بودهایم. کرونا که حسابی ضربه فنیمان کرده آنقدر که دیگر در برابر بالا و پایین شدن قیمت سکه، دلار و خودرو بیتفاوت شدهایم! اتفاقا نسبت به اینها بیتفاوت نشدهایم.با یک مطلب و یک گزارش هم نمیتوان دردی که دستکم ۱۰ سال است آن را به گردن میکشیم را مرهم نهاد. برای همین تلاش میکنیم در روزهای بعدی با سعید معیدفر، عالیه شکر بیگی و حسین سراجزاده سه جامعهشناس و همینطور دیگر اهل فن موضوع را بررسی و تحلیل کنیم. شاید جرقهای در ذهنمان رقم زد تا پیش از آنکه بیشتر از قبل ارزشهای اخلاقی را کنار بگذاریم و بر خلوت خودمان و گوشی هوشمندمان بیفزاییم دست به دست هم بدهیم. این سه جامعهشناس دیدگاههای مختلفی درباره رویدادهای اخیر داشتهاند که برخی از آنها را خواندید و در روزهای بعد مشروح آنها را منتشر خواهیم کرد.