اکنون که بیست سال از درگذشت آموزگار گرامیام میگذرد، درد دلهایم با ایشان در قالب گزارههایی، هر یک شامل «آرزویی است» که درباره او دارم، بیان میکنم.
– آرزو میکنم دانشگاههای این مُلک قدرت تربیت چنین آموزگاران ایرانخواه و با دانش وسیع را همچنان داشته باشند.
– آرزو میکنم راه استاد، در پرتو مقالات متعددی که نوشت و در آنها آرزوهایش را نیز بیان میکرد، همچنان بهوسیله شاگردان او ادامه یابد.
– آرزو میکنم تکلیف کتابخانه شخصی او که در زندگینامه خودنوشتهاش بدان اشاره کرده و برای آن آرزویی اندیشیده، روزی روشن شده و در اختیار همگان قرار گیرد.
– آرزو میکنم کتابشناسی مقالههای او توسط کتابداران علاقهمند به این آب و خاک تهیه شود تا همچنان مقالههای او مورد استفاده علاقهمندان زبان و ادب فارسی قرار گیرد.
– آرزو میکنم یکی – دو کتاب او که هنوز به چاپ نرسیده با کوشش فرزندان وی به چاپ برسد.
– آرزو میکنم همه فرزندان این خاک این سعادت را داشته باشند تا در دوران علمآموزی آموزگاری چنین شایسته و برومند، دستکم در یکی- دو سال از دوران تحصیل داشته باشند.»
آرزوهایی در بیستمین سالروز درگذشت ایرج وامقی
قلم | qalamna.ir :
گروه فرهنگی: «آرزو میکنم دانشگاههای این مُلک قدرت تربیت آموزگارانی چون “ایراج وامقی” ایرانخواه و با دانش وسیع را همچنان داشته باشند و راه او در پرتو مقالات متعددی که نوشت همچنان به وسیله شاگردانش ادامه یابد.» فرید قاسملو – عضو گروه طب سنتی و اسلامی و فرهنگستان علوم پزشکی – در یادداشتی که به مناسبت بیستمین سالروز درگذشت ایرج وامقی – زبانشناس، شاعر و استاد دانشگاه – در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «سیزدهم آبان ۱۳۹۹ شمسی برابر با بیستمین سالروز درگذشت آموزگار من – ایرج وامقی (متولد ۱۳۱۱ شمسی در صحنه کردستان و متوفی در آبان ۱۳۷۹ در کرج) است.از ایرج وامقی زندگینامه خودنوشتی باقی مانده که در چند مکان (از جمله توسط هوشنگ اتحاد در جلد دوازدهم پژوهشگران معاصر ایران) به چاپ رسیده است. بنابراین، نیازی نیست تا این شکستهقلم به دوبارهنویسی این سرگذشتنامه بپردازد. آشنایی این حقیر با این آموزگار گرامی به نیمه دوم دهه شصت شمسی و آموختن در رشته ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی کرج در همین سالها بازمیگردد. دکتر ایرج وامقی در سالهای پس از آغاز جنگ تحمیلی زندگی خود را در آبادان وانهاده و پناهندهوار در کرج روزگار میگذرانید.برای منی که از کودکی در کرج بوم گزیده بودم حضور در پای درس گروهی از استادان در درسهای ادبیات، از جمله مرحوم سیدمحمود نشاط، مرحوم حبیب تبرا و البته مرحوم ایرج وامقی بسیار مغتنم بود و در این میان، گفتارهای ایرج وامقی بیش از هر آموزگار دیگری بر دل ما می نشست. او که همواره آموزگاری را وظیفه، آروز و البته افتخار خود میدانست.
این آموزگار وطنپرست ما که بیش از هر چیز در دنیا به زبان فارسی عشق میورزید و درباره آن مینوشت، چیزهایی به من آموخت که اکنون، پس از حدود سی سال گذر از این شنیدهها و بیست سال پس از در گذشت استاد، همچنان آموزنده و تازه است.به جز این، روش و منش این آموزگار گرامی و دفاع او از جایگاه و منزلت معلمی دانشگاه نیز، چیزی است که در یاد همه ما، شاگردان آن روز استاد باقی مانده است.آنچه ایرج وامقی را از دیگر آموزگارانی که من، اکنون در آستانه پنجاه و چندسالگی، همواره در زندگیام داشتهام مجزا میکرد چند چیز بود: ابتدا توجه به هویتبخشی به شاگردان، در مقام پاسداران آینده زبان فارسی. درسگفتارهای استاد در این زمینه بسیار شنیدنی، گیرا و البته آموزنده بودند. دیگر، نگاه چندبُعدی او، و فراتر رفتن از قالب ساده یک آموزگار (که همانگونه که پیش از این ذکر شد، او صادقانه به آن عشق میورزید) به مقوله معلمی.بر این اساس، ایرج وامقی در کنار آموزگاری فرهیخته، نظریهپردازی ژرفنگر در عرصه ادبیات و اجتماع نیز بود. این نظریهپردازی را بیش از هر چیز در مقالههای وسیع استاد میتوان دید. هیچ مقالهای از او را نمیشناسم که ردپایی از این نظریهپردازی در آن وجود نداشته باشد.و سه دیگر، شخصیت چندبُعدی او، هم در زندگی روزمره و هم در مقام آموزگار. وامقی در کنار آموزگاری، سیاستپیشهای عاشق مصدق نیز بود که این ویژگی به سالهای جوانی او و حضورش در جبهه ملی برمیگشت. به جز این، اظهار نظرهای او در عرصه وسیع دانشهای مرتبط با ادبیات فارسی و منابعی که در این زمینه به شاگردان معرفی میکرد، این شخصیت چندجانبه او را برای ما معرفی میکرد.