گروه فرهنگی: رمان «عروسی نفرینشده» نوشته دن پابلوکی بهتازگی با ترجمه امین بهرهمند توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «ادبیات وحشت» است که اینناشر چاپ میکند.دن پابلوکی نویسنده آمریکایی ژانر وحشت است که برای نوجوانان مینویسد و پیش از این، ترجمه رمانهای «خانه سایهها»، «کتابچه مخوف»، «تیمارستان گریلاک»، مجموعه چهارجلدی «خانه سایهها» و «کابوسیها» از او توسط همینناشر در ایران منتشر شدهاند.«عروسی نفرینشده» برای اولینبار سال ۲۰۱۵ چاپ شد که مخاطبان اصلیاش، نوجوانان بالای ۱۴ سال هستند. اینرمان، داستان دو نوجوان است که ناخواسته وارد ماجراجوییهایی میشوند. جوسی سندوال و الی بارکر برای حضور در مراسم عروسی برادر و خواهرشان با کشتی راهی جزیره استونزترو میشوند. وقتی هنوز مهمانی شروع نشده، طوفانی شدید به پا میشود، برنامههای ایندو به هم میریزد. در نتیجه طوفان، راههای ارتباطی با سرزمین اصلی مختل میشود. حاضران در عروسی هم خبر ندارد که نامردگان آنها را هدف انتقام خود قرار دادهاند…در ادامه داستان، جوسی و الی متوجه میشوند نگرانیهایشان چیزی بیشتر از فهرست مهمانها و تدارکات عروسی است. آنها باید از تاریخِ ترسناک جزیره استونزترو پرده بردارند و ارواح آنجا را به ساحل آرامش برسانند. در غیر اینصورت این عروسی رویایی تبدیل به کابوسی مطلق میشود.
«عروسی نفرینشده» در ۹۱ فصل نوشته شده است. اینفصول در بخشهای «اقیانوس شیشهای»، «امواج خفیف»، «امواج»، «امواج کفآلود»، «تندوزه»، «خیزآب»، «طغیان» و «آسمان صاف» پراکنده شدهاند.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:ایمی وقتی فاجعه را دید فریاد زد: «نه! ممکن نیست این اتفاق افتاده باشه! الان نه! الان نه!»الی خشکش زده بود. آسمان در آن سوی حفره جدید خانه به رنگهای سفید و قرمز و سبز درمیآمد و بلافاصله بعد از آن صدای رعد بلند میشد. برگهای تیغتیغی سبز درخت، همچون خزِ جانوری به زمین افتاده، با باد تکانتکان میخوردند. تنه عریض درخت عرض حیاط را پوشانده بود و نیمدایرهای عظیم شامل ریشههای درخت و بخشی از زمین از لبه صخره بیرون آمده بود. اگر کسی پنجدقیقه پیش آنجا در اتاق نشسته بود، حتما صافِ صاف میشد.نوری پشت سر گروه پدیدار شد، بقایای آواری را که پشت سرشان قرار داشت روشن ساخت و صدایی بلند شد که: «از اونجا فاصله بگیرین.» الی برگشت و چارلی گنیون را در آشپزخانه آن سمت راهرو دید که پشت میز جزیرهایِ وسط اتاق ایستاده بود، نور چراغقوهای را تکانتکان میداد و با حرکاتش همه را به جایی دعوت میکرد که معتقد بود امن است.اینکتاب با ۳۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۷۲ هزار تومان منتشر شده است.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:ایمی وقتی فاجعه را دید فریاد زد: «نه! ممکن نیست این اتفاق افتاده باشه! الان نه! الان نه!»الی خشکش زده بود. آسمان در آن سوی حفره جدید خانه به رنگهای سفید و قرمز و سبز درمیآمد و بلافاصله بعد از آن صدای رعد بلند میشد. برگهای تیغتیغی سبز درخت، همچون خزِ جانوری به زمین افتاده، با باد تکانتکان میخوردند. تنه عریض درخت عرض حیاط را پوشانده بود و نیمدایرهای عظیم شامل ریشههای درخت و بخشی از زمین از لبه صخره بیرون آمده بود. اگر کسی پنجدقیقه پیش آنجا در اتاق نشسته بود، حتما صافِ صاف میشد.نوری پشت سر گروه پدیدار شد، بقایای آواری را که پشت سرشان قرار داشت روشن ساخت و صدایی بلند شد که: «از اونجا فاصله بگیرین.» الی برگشت و چارلی گنیون را در آشپزخانه آن سمت راهرو دید که پشت میز جزیرهایِ وسط اتاق ایستاده بود، نور چراغقوهای را تکانتکان میداد و با حرکاتش همه را به جایی دعوت میکرد که معتقد بود امن است.اینکتاب با ۳۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۷۲ هزار تومان منتشر شده است.