ایلنا، «کرونا نان کولبران را آجر کرد»؛ این را قربان، کولبر ۲۷ ساله اهل آذربایجان غربی میگوید. او که پشت تلفن صدایش از زور خستگی و بلاتکلیفی میلرزد؛ میگوید: نان آور خانواده هستم؛ دو برادر و یک مادر از کار افتاده دارم؛ ضمناً سال قبل نامزد کردهام و قرار بود امسال برویم سر خانه و زندگی خودمان؛ اما چگونه؛ با کدام پول؟!قربان میگوید او تنها نیست که این روزها هیچ راهی برای امرار معاش و نان درآوردن ندارد؛ بیشتر کارگران روزمزد، بیکار شده و روستاییان استانهای مرزنشین غرب کشور، با کول بردن ارتزاق میکردهاند که این راه با بسته شدن مرزها و آمدن کرونا، تقریباً مسدود شده است.
از کارگری تا کولبری!
از «قربان» که بگذریم، دهها و صدها کولبر ایرانی به خاطر کرونا و بسته شدن مرزها، به ناچار خانهنشین شدهاند؛ کولبران که اگر بشود به بار بر پشت گذاشتن، اسمِ «کار» گذاشت، راه دیگری برای تامین هزینههای زندگی ندارند کمااینکه بسیاری از آنها، کارگران بیکارشده، فصلی یا ساختمانی هستند که به دلیل بیکاریهای گاه و بیگاه، مجبور میشوند به کولبری پناه بیاورند.به گفته میکائیل صدیقی (رئیس انجمن صنفی کارگران ساختمانی کردستان)، بیشتر کولبران در واقع کارگران ساختمانی هستند که از فرط بیکاری سراغ کار خطرناک کولبری میروند.صدیقی اضافه میکند: در واقع کارگران ساختمانی بیکار در استانهای غربی، دو راه بیشتر پیش رو ندارند: یا مهاجرت به کردستان عراق – که آنهم به خاطر کرونا ممکن نیست- یا کول بردن و با هزار خطر از کوهستانهای مرزی گذشتن.قربان در ارتباط با حمایتها در دوران کرونا میگوید: تا امروز بسته معیشتی یا کمک نقدی به دست من نرسیده است؛ ما دیگر در روستا نمیتوانیم کرایه خانه بدهیم؛ پرداختِ کرایه ۳۰۰ هزار تومانی دیگر در توانمان نیست! هزینههای درمان مادرم هم هست؛ هزینههای تحصیل برادرانم هم هست؛ هیچ راهی ندارم!
هیچ حمایتی!
از قربان و بسیاری از کولبران در دوران کرونا، حمایتی صورت نگرفته است؛ این درحالیست که در ماههای ابتدایی بحران قرار بود از این افراد حداقل تا حدودی حمایت نقدی به عمل بیاید.در فروردین ماه سال جاری، «حسین خوش اقبال» معاون سیاسی استانداری کردستان در خصوص مشکلات کولبران باتوجه به محدودیتهای تردد مرزی بخاطر کرونا گفت: ما چیزی به نام کولبر نداریم و کولبری شغلی نیست که به رسمیت شناخته شود ولی در مجموع دولت برای تمام کسانی که حقوق ثابت ندارند، در شرایط کرونایی حمایتهایی در نظر گرفته است.وی افزود: متأسفانه بسیاری از اینها جوانانی هستند که به دلیل مسائل معیشتی مورد سوءاستفاده قاچاقچیان قرار میگیرند و خود آنها انسانهای پاک و شریفی هستند. در مواردی نیز خانواده این افراد زمینهای کشاورزی خردی دارند که کفاف زندگیشان را نمیدهد و ما پیشتر با ساماندهی بازارچههای مرزی شرایطی را فراهم کرده بودیم که هر خانواده با استفاده از تجارت چمدانی بتواند از راه رسمی و قانونی حدود ماهی ۲ میلیون و هشتصد هزار تومان درآمد کسب کند که در شرایط کنونی این بازارچهها نیز تعطیل شدهاند و باید ببینیم در آینده چه تصمیمی در مورد آنها گرفته میشود. اما خانوادههای مرزنشین که هیچ درآمد ثابتی ندارند مورد حمایت یارانه کرونایی قرار میگیرند که امیدواریم بزودی به دستشان برسد.با این وجود، اکنون که در هشتمین ماه از سال هستیم، همچنان قربان و دهها کولبر دیگر بدون درآمد و فاقد هر نوع حمایت اجتماعی، روزگار میگذرانند؛ خبری از بازارچههای مرزی و بازگشایی آنها نیست؛ خبری از حمایتهای خاص و پرداختهای مناسب هم نیست.
بدون بیمه، بدون دفترچه!
این کولبران غالباً بیمه هم ندارند؛ طرح بیمه کولبران که چند سال پیش توسط نمایندگان مجلس طرح شد، به دلیل مشکلات ساختاری و اینکه «کولبری شغل نیست»، در نهایت ناکام ماند و به مرحله اجرا نرسید. درست است که کولبری با اینهمه خطر و مرارت، با احتمال رفتن روی مین یا طعمه یک گلوله شدن یا سقوط از کوهستانهای برفگیر کردستان شغل نیست؛ اما صدها نفر با استفاده از همین شغلِ ناشغل، هزینههای زندگی خانوادههای خود را تامین میکنند و اگر در این مسیرهای پرخطر، اتفاقی برای این آدمها بیفند، هیچ قانونی از آنها حمایت نمیکند.
نمونه آن، سرنوشت ناکامِ «لقمان وحید» کولبر شینآبادی است که در جریان کول بردن در سال ۹۶ روی مین رفته و یک پا و چشمانش را از دست داده است؛ او تا امروز بارها و بارها زیر تیغ جراحی رفته اما هزینه این عملهای مکرر را مردم و خیرین تامین کردهاند؛ لقمان که از کار افتاده شده و این روزها خانهنشین است، هیچ منبع درآمدی ندارد؛ همسر او با کارگری روزمزد در زمینهای کشاورزی مردم، سعی دارد اجاره خانه، هزینههای زندگی و خرج تحصیل دو فرزند خانواده را تامین کند. لقمان در هنگام کار کردن و تلاش برای تامین معاش خانواده، دچار حادثه شده و بر اثر آن امروز از کارافتاده است اما ریالی بابت از کارافتادگی نمیگیرد؛ او را به امان خدا رها کردهاند…
پس نمیتوان گفت چون «کولبری شغل نیست»، کولبران بیمه نمیخواهند! قربان در ارتباط با بیمه میگوید: من شخصاً به خاطر روستانشینی و کشاورز بودن خانوادهام، بیمه روستاییان و عشایر دارم؛ گرچه اگر اتفاقی در کولبری برایم بیفتد مثلاً روی مین بروم، این بیمه را قبول نمیکنند اما باز وضعم از کولبرانی که هیچ بیمهای ندارند، خیلی بهتر است.به جز کولبران روستایی که گاهاً از بیمه روستاییان برخوردار هستند، سایر کولبران که کولبران شهری و حاشیهنشین هستند، هیچ نوع بیمه اجتماعی ندارند و اگر دچار بیماری شوند، باید همه هزینههای درمان را از جیب بپردازند؛ حال سوال اینجاست کولبری که ماههاست بیکار است و حتی نصف روز فعلگی هم نصیبش نشده، اگر خدای ناکرده به کرونا یا هر بیماری دیگری مبتلا شود، چطور باید پول درمان را بپردازد؟!با این اوصاف، کولبران باید دست به دعا بردارند که «بیمار» نشوند؛ بیماری، مصیبت را عمیقتر میکند و نداشتن دفترچه بیمه، خود یک مصیبت علیحده است. ترس از کرونا و بیماری برای کولبران مانند سایر شهروندان این جهانِ بحران زده، بسیار جدی است اما قربان به عنوان یک جوان روستایی که مسئولیت اداره یک خانواده چهار نفره به اجبار بر دوشش افتاده میگوید: از «کرونا» میترسم اما از بیپولی و بیکاری بیشتر از کرونا میترسم؛ ترسم از پول داروهایی مادرم است؛ از شرمندگی مقابل برادران چشم انتظارم…