stat counter
تاریخ : جمعه, ۹ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 29 November , 2024
  • کد خبر : 277882
  • 27 اسفند 1399 - 11:53
3

در جست‌وجوی شادی با ابزار جشن

قلم | qalamna.ir :

گروه جامعه: عباسعلی منصوری پژوهشگر و استاد دانشگاه در روزنامه اعتماد نوشت: اگر نتوانیم بگوییم که جامعه ما یک جامعه ناشاد است حداقل می‌توانیم بگوییم که جامعه ما طلب جشن و شادی فراوان دارد در حدی که گویی عقده جشن و شادی داریم، به خاطر همین طلب و عقده است که به بهانه‌های ریز و درشت مناسک جشن‌گونه (خصوصا جشن‌های محلی که به کمک رسانه به سرعت شهرتی در سطح ملی پیدا می‌کنند) می‌سازیم. اما روشن است که برگزاری این جشن‌ها نه از سر شادی بلکه به منظور مقابله با غم‌ها و اندوه‌ها و عقده‌ها و سرخوردگی‌هاست. افزایش مناسک جشن‌گونه نشان از شاد بودن ما ندارد، بلکه نشان از نیاز ما به شادی دارد. البته این به این معنا نیست که ما حق نداریم برای فرار از غم‌ها، جشن تدارک ببینیم بلکه رهنمون به این نکته مهم است باید قدری بیشتر و آگاهانه‌تر در مفهوم جشن و شادی تامل کنیم و در طلب شادی راه را گم نکنیم. 
 
جشن این نیست که ما دل‌مان گرفته باشد و برای رهایی از این دلتنگی تصمیم بگیریم که جشنی برپا کنیم. اتفاقا جشن غالبا برنامه‌ریزی شده نیست بلکه لحظات خوشی است که اتفاق می‌افتد و بعد ما از آن با عنوان جشن یاد می‌کنیم. یا بهتر است که بگویم جشن واقعی همین است و صورت اول ادای جشن یا تمنا و طلب جشن است. در جشن در واقع یک شادی و انبساط درونی اتفاق می‌افتد. یعنی بیشتر اتفاقی در درون ما می‌افتد تا در بیرون از ما.

به خاطر همین است که چندان تکرارپذیر نیست. اما شبه‌ جشن را می‌توان بارها و بارها تکرار کرد. آنچه در جشن اتفاق می‌افتد، این است که فرد برای لحظاتی چنان غرق در حال می‌شود که از گذشته و آینده فارغ می‌شود. این فراغت به این خاطر است که برای لحظاتی ستیزها و تضادها و کشمکش‌ها و افسوس و تمناهای فرد در تعلیق می‌افتد و فرد نوعی از وحدت، یکپارچگی و خاطر جمعی را تجربه می‌کند.  اما در شبه‌ جشن این لحظات با این کیفیت حاصل نمی‌شوند زیرا فرد در وسط شبه‌ جشن همچنان با این تضادها و کشمکش‌ها کلنجار می‌رود و با توسل به جشن سعی می‌کند که خود را به غفلت بزند. ضمن اینکه در شبه جشن معمولا فرد پس از اتمام جشن نوعی ندامت و سرخوردگی را تجربه می‌کند. بنابراین در شبه جشن فرد در لحظات و بحبوحه جشن هم نگرانی تمام شدن این لحظات را دارد (زیرا از زمان فارغ نیست) و هم دلنگرانی سرخوردگی و تلخی پسا جشن را با خود به همراه دارد. شبه جشن چون تصنعی است کارکرد شادی بخشش به مرور زمان کمتر و کمتر می‌شود و افراد برای شادی بخش نمودن آن مجبورند که هیجان شبه جشن‌ها را روزافزون کنند (گاه ممکن است این کار را تا سرحد خروج از اخلاق و بلکه خروج از عقلانیت و تجربه جنون پیش ببرند) اتفاقا همین‌جاست که چالش افراد با پستوی درون‌شان شروع می‌شود و گرفتار یک چالش آزار‌دهنده می‌شوند. یعنی از یک طرف ندایی در درون‌شان پیمودن این مسیر را سرزنش می‌کند و از طرف دیگر نیاز به رهایی از اندوه، آنها را به این سمت سوق می‌دهد.

در مورد ماهیت جشن و شادی می‌توان بیشتر تامل کرد. یکی از اینها تامل‌ها که به‌زعم بنده مهم و کارگشاست همین نسبت جشن و شادی است. بله نمی‌توان منکر شد که جشن نسبتی با شادی دارد اما نباید برای شاد بودن در پی جشن بود. در این ایام بسیاری از ما برای شاد بودن در پی جشن هستیم بلکه تشنه و منتظر جشن هستیم. به همین خاطر است که بهانه‌های مختلفی برای جشن درست می‌کنیم. یا از اینکه مدت‌هاست که در یک جشن عروسی شرکت نکرده‌ایم دل افسرده‌ایم. این طلب در درون ما چنان زیاد است که مناسک دینی را به سمت نوعی جشن انگاری و جشن‌زدگی سوق می‌دهیم و حتی چنان طلبکار جشن هستیم که نمی‌توانیم بپذیریم که دین، دلنگران سرمست شدن و غفلت ماست و از همین روی است که بسان تالار جشن عمل نمی‌کند.  البته از آنچه گذشت نمی‌خواهم نتیجه بگیریم که نباید به بهانه‌های کوچک برای شاد شدن اهمیت دهیم و حتی نمی‌خواهم خلاقیت در ایجاد بهانه‌هایی برای شاد بودن را کم اهمیت بدانم. اتفاقا به‌شخصه معتقدم که نباید این بهانه‌ها را از خود و اطرافیان و مردم سلب کنیم، چون در ازای این سلب چیز مهم‌تری به دست نمی‌آوریم، بلکه چیز مهم‌تری را از دست می‌دهیم. کسانی که بهانه‌های متکثر برای انواع شادی‌ها را به بهانه رسیدن به شادی اصیل و بایسته نفی می‌کنند، در ابرهای آرمان‌گرایی (آن‌هم بر فرض که آرمانش و تلقی‌اش از شادی اصیل و بایسته درست باشد) سیر می‌کنند و تکثر و اختلاف انسان‌ها و  ذو مراتب بودن توان آنها را ندیده می‌گیرند.

آنچه می‌خواهم بگویم این است که شادی برابر با جشن نیست، شاهراه شادی جشن نیست، زیرا شادی امری درونی است و جشن (به تعبیر بهتر شبه جشن) امری بیرونی است و تا مادامی که ما شادی را از بیرون جست‌وجو می‌کنیم به آن دست نخواهیم یافت و همچنان تشنه و منتظر جشن خواهیم ماند. غفلت از ساحات و احوالات درونی و اشتغال دایم به بیرون و سرگرمی‌های آن، بیشتر از اینکه ما را شاد کند، دستخوش ملال می‌کند، زیرا ما را گرفتار خطرناک‌ترین و جانکاه‌ترین اندوه و ناشادی یعنی حس عبث و بیهودگی می‌کند. البته اندوه ناشی از بیهودگی لزوما در این چهره خودش را آشکار نمی‌کند بلکه در اشکال دیگری از اندوه نمایان می‌شود که روانشناسان خبره می‌دانند که این اندوه‌ها در واقع صورتی دیگر از اندوه حس بیهودگی هستند. اما همچنانکه بی‌توجهی به درون و احوالات درونی می‌تواند اسباب اندوه و پشت کردن به شادی عمیق شود، بی‌توجهی به بیرون و ساحاتی از وجود ما که با بیرونیات تماس دارند، می‌تواند زمینه‌ساز اندوه و پشت کردن به شادی شود.
هنر شاد زیستن، هنر جمع بین این دو وجه از زندگی یا دو ساحت وجودی انسان است. هنر غرق نشدن در روزمرّگی و در عین حال فراموش نکردن وجه روزمرّگی و نیازهای فیزیولوژیکی انسان است.

اما رسیدن به این هنر تماما در اختیار فرد انسانی نیست و جامعه و اوضاع آن نقش مهمی در رعایت این اعتدال و نیل به هنر شاد زیستن دارد. به هر میزان که جامعه‌ای از اعتدال در این دو وجه زندگی غفلت کند و یکی از دو وجه را نادیده یا سرکوب کند، هنر شاد زیستن و رعایت اعتدال برای افراد آن جامعه دشوارتر می‌شود و افراد لازم است برای رسیدن به اعتدال و هنر شاد زیستن ریاضت بیشتری بکشند و بر اهل نظر پوشیده نیست که کسی که از عموم مردم انتظار ریاضت کشیدن را داشته باشد، نه تنها به اهداف مورد نظرش نمی‌رسد، بلکه باید منتظر نتایج و لوازم ناخوشایندتری در ساحات مختلف دینداری، فرهنگ، زبان و… باشد.البته مساله جشن در ایران فعلی ما، سویه‌های جامعه‌شناسانه بسیار مهمی دارد و جامعه‌شناسان حتما بهتر می‌توانند از این بعد مساله جشن در ایران فعلی را پیگیری کنند که چرا طلب ما برای جشن و میل ما برای مناسک‌سازی جشن‌گونه روزافزون است.
 

هشتگ: , , , ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰

دیدگاهها بسته است.