روزنامه اعتماد نوشت: «ابن واضح یعقوبی در تاریخ خود مینویسد: و چون پیامبر وفات کرد مردم گفتند: ما گمان نمیکردیم که پیامبر خدا تا بر همه زمین دست نیابد خواهد مُرد. و عمر بیرون آمد و گفت: به خدا قسم پیامبر نمرده است و نمیمیرد اما چنان که موسی چهل شب ناپدید شد، ناپدید میشود و سپس بازمیگردد.
ابوبکر او را آرام کرد و گفت که خداوند خبر مرگ او را پیش از این به ما داده بود که فرمود «انک میت و انهم میتون» (اشاره به آیه ۳۰ از سوره زمر: بدون شک تو خواهی مُرد و آنان (نیز) مردنی هستند).
پیامبر خدا در دلها و دیدهها با مهابت و بزرگوار بود. به زیبایی و پاکیزگی آراسته و خوشرو و گشادهرو و خوشاندام بود. از چهارشانه بلندتر و از بلندبالا کوتاهتر، نه عیب بزرگی شکم داشت و نه نقص کوچکی سر. چند نفر از خویشاوندانش به او شباهت داشتند اما از همه بیشتر نوهاش حسن، پسر بزرگ علی و فاطمه به او شبیه بود که به قولی ابوبکر هنگامی حسن را در یکی از کوچههای مدینه دید و به او گفت: «بابی شبیه بالنبی، غیر شبیه بعلی: پدرم فدای تو باد که شبیه پیامبری نه شبیه علی.» راوی میگوید پیامبر را پیش از خاکسپاری غسل میدادند و این کار را داماد و پسرعمویش علی به عهده گرفته بود و فضل بن عباس و اسامه بن زید نیز به او کمک میکردند.
این سه نفر آن شب در آن خانه صدایی از منشأیی ناپیدا شنیدند که میگفت همه میمیرند و بعد از مرگ در روز رستاخیز برای آن چه کردهاند و نکردهاند از آنان سوال خواهد شد. دیگر آن که اهل آن روزگار گفتهاند رسولالله در خطبههایش پندهای بسیار میگفت و مدام میان درستی و نادرستی مرز میکشید. بارها از او شنیدند که میگفت «مومن بد نمیکند و پوزش میطلبد و منافق هر روز بد میکند و پوزش نمیخواهد.» همیشه میگفت چهار ویژگی در هر کسی باشد، خدای بزرگ رستگاریاش را تضمین میکند: نگهداری از یتیم، مهربانی، نرمخویی با زیردستان و مهرورزی به پدر و مادر. یارانش را بعد از پذیرش توحید، به کوشش در انجام کار درست، شرم، قدرشناسی و خوشاخلاقی مشروط میکرد و وقاحت و ناسپاسی و تندخویی را زشت میشمرد. میگفت اگر ستم کردید، یا ستمگری را در ستمش یاری دادید، یا حتی چشم به روی ستمِ ستمگری بستید، خودتان را مسلمان ندانید و در روز حساب منتظر شفاعت من نباشید.
مسلمانان را به انجام تکالیف دینی و جدیگرفتن عبادتهای فردی و جمعی بسیار سفارش میکرد اما در نظرش معیار مسلمانی، راستگویی و امانتداری بود.
نیز در حراست از حقیقت بسیار جدی و راسخ بود و میگفت از فریبدادن دیگران بپرهیزید و دروغ نگویید که از بزرگترین گناهان کبیره است و عادت به آن موجب تباهی فرد و جامعه میشود؛ «پس بر تو باد به راستگویی و نباید که از دهانت هرگز دروغی درآید» که خداوند دروغگویان را، هم در دنیا و هم در آخرت از خود طرد میکند. همچنین به پیروانش هشدار میداد «به خدایی که جانم به دست اوست، هیچکس چیزی را به ناحق به دست نمیآورد؛ مگر آن که روز رستاخیز در حالی که آن را به پشت گرفته است خدا را دیدار کند.»
انتهای پیام