عاشورا آینه تلاش حقمداران در تاریکستان ستمگری است. عاشورا فریادی در خفقان است، عاشورا زمان راست سازی شریعت در بحران تحریف و تزویر است. عاشورا روزنهای است در برابر سیاهی جهلها، پلیدیها، و پستیها، آری عاشورا فریاد عمیق و سوزنده انسانیت مظلوم تاریخ است.
عاشورا هم مکتب است و هم راهنما، لکن همانند قرآن تنها تشنگان حقیقت را اثر بخشد «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا» در این همایش خونین نکاتی برجسته است که همواره تذکار و اندیشه در آن به یقین برتر از مویه بر مصائب اوست، زیرا گریستن آنگاه خواستنی است که سبب رویکرد به این نکات گردد.
این سخن یادمانی است همراه با تذکار، در واقع ره توشهای است از خونبارترین حماسه خونین اسلام که سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام پرچمدار و هدایتگر آن بوده است.
دستمایه سخن، خطبهای است که در کتاب شریف تحف العقول آمده است. تاریخ، مکان القای آن را گزارش نکرده است و معلوم نیست این خطابه در کجا و برای چه کسانی ایراد شده است مکه؟ مدینه؟ منی؟ و یا در جای دیگر. گرچه سند معتبری برای این خطبه در دست نیست و آنچه در تحف العقول آمده است بدون ذکر سند است، ولی هم مفاد آن در روایات دیگر تأیید میشود و هم مضامین برجسته خود این خطابه، اعتناء و اعتباری شایسته به آن میبخشد.
آغاز و انجام خطبه نشان میدهد که مخاطبان حضرت، دین پروران و رجال برجسته دینی بودهاند که ظاهراً در رتق و فتق مسایل سیاسی نقشی نداشتهاند ولی به علت سیاسی کاری و یا ترس، حکومت چندان متعرض آنها نبوده بلکه به سور و ساطی دست یافتهاند.
این خطبه کاملاً سیاسی – اجتماعی، پیش از آغاز حرکتی خونین، آن هم خطاب به عالمان دینی و برجستگان مورد احترام مذهبی و تأکید بر موقعیت و وظایف این قشر، به خوبی مسؤولیت و جایگاه خطیر رجال دینی را روشن میسازد.
بررسی تمامی ابعاد این خطابه آتشین از حوصله این نوشتار خارج است ولی دو محور را که بیشتر مورد تأکید امام علیه السلام است گزینش کرده و بر آن پای میفشاریم.
۱- نقش علماء و دانشمندان دینی در جامعه
۲- اهمیت فریضه امر به معروف و نهی از منکر
جایگاه دانشمندان دینی
در آغاز با استناد به آیاتی از قرآن، سرنوشت دانشمندان سوء بنی اسرائیل را در اندیشه مخاطبان خویش زنده میسازد. آنان که رسالت دینی و صنفی خویش را به علت ترس و یا بیش خواهی، نادیده گرفته و چشم بر ناسره کاریهای حاکمان فرو بستند. گویا حضرت گناه آنان را کمتر از ستمکاران نمیداند و نقش آنان را در حاکمیت ستم و تباهی، همانند ستمکاران ارزیابی میکند؛ زیرا اینان با فروگذاری وظیفه، هم حاکمان جفاپیشه را به تجری بیشتر فرا خواندند و هم مردم ستم دیده را در تحمل آنچه بر آنها روا میداشتند.
در اینجا نکتهای گفتنی است: در جامعه دینی که مردم بر آئین و شریعت خاصی پایبندند و میکوشند سیر زندگی خویش را با آن هماهنگ سازند، نقش عالمان و دین پروران فوق العاده حساس و ظریف است. و آنگاه که به نام دین حکومت شود، حساسیت آن افزون خواهد شد؛ زیرا مردم بدلیل اعتقاد خود، آنها را مفسر و مبین آئین مقدس یافته خود میدانند و همه چیز را با وسواس از آنها میپرسند و گفته آنان همانند اصل آن شریعت، مقدس و مطاع تلقی میشود و تخلف از آن گناه و معصیت. با گذشت زمان، عالمان دین همانند خود آن آئین نیز رنگ تقدس یافته و هر دو به یک چشم دیده میشوند!
نگرش این گونه، هم میتواند مفید و هم مخرب باشد؛ قدرت اجتماعی فراهم آمده از این نگرش، زمینه ساز هم فساد و هم صلاح است و مصداق روشن و بدون ابهام «اذا فسد العالم فسد العالم و اذا صلح العالم صلح العالم «لذا حضور در این منصب بالاخص سکانداری آن بسیار حساس و مخاطره آمیز است.
در آغاز سخن دین پروران و عالمان زمان خود را به احبار و رهبان در اقوام دینی گذشته همانند میسازد که قدرت و نفوذ از دین بر آمده آنان، در خدمت منافع و مطامع سنمگران در آمده و دو عامل تعیین کننده «ترس» و «طمع» آنان را به توجیه گران ستم تبدیل ساخته و مردم را در گرداب افول و سراشیبی سقوط.
«ای مردم از آنچه خداوند دوستان خود را پند داده، عبرت گیرید همانند بدگویی او از عالمان یهود که میفرماید: (چرا که ربانیون و احبار، آنان را از گفتار خلاف خود باز ندارند) و گوید: (لعن شدند کسانی که کفر ورزیدند از بنی اسرائیل) تا میگوید: (چه بد است آنچه میکنند) هر آینه خداوند آنها را نکوهش میکند، زیرا اینان ستمکاران را میدیدند که در میان آنها تباهی و ستم میکنند، ولی آنها را «نهی» نمیکردند، به طمع آنچه در دست آنها بود و یا ترس آنچه آنها را ترسانیده بودند، با اینکه خداوند میفرمایند: (از مردم نترسید) و میفرماید: (مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگراند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند).
این خطبه با همین دیدگاه به ارزیابی دانشمندان و متفکران پرداخته که به لحاظ دینی بودن جامعه، همگی رسالتی شگرف بر عهده دارند. صبغه دینی یافتن رجال و متفکران، رابطهای احترام آمیز میان آنها و مردم برقرار ساخته و نقش اجتماعی و سیاسی آنها را برجستهتر مینماید.
منشأ قدرت دانشمندان دینی
خطاب حضرت به این گروه جالب است «ثم أنتم أیتها العصابه» عصابه در لغت به معانی مختلفی بکار رفته و در اینجا میتوان به صاحبان قدرت یا «گروه نیرومند» معنی کرد، ولکن همواره در معنای جمعی به کار میرود و برخی آن را جماعتی بین ده تا چهل نفر دانستهاند. استفاده از این اصطلاح شاید توجه به این مطلب باشد که نیرومندی شما در پناه اجتماع و وحدت کلمه شما است؛ یعنی آنگاه که در مطلبی اشتراک مساعی نمایید، نیرومند و توانایید. عالمان دین با داشتن توقیر اجتماعی و نفوذ دینی در مردم، تک تک توان چندانی برای برخورد با کجرویها ندارند، ولی هنگامی که عدهای متفق شوند، میتوانند بسیاری از ناراستیها را سامان دهند و به تطهیر اجتماعی بپردازند.
در قسمتی دیگر با تعریض به آنان، و توجه به فروماندن بسیاری از وظائف و بروز ناهنجاریهایی اجتماعی، به عدم هماهنگی در انجام وظیفه عالمان پرداخته و میگوید: «و لا فی منزلتکم تعملون و لا من عمل فیها تعنون» نه در خور شأن و مقام خود کار میکنید و نه به کسی که تحرکی دارد، یاری میرسانید. حضور «جمعی» عالمان دین در جامعه، توانی شنگرف و نفوذی بلا منازع دارد و حضرت باتصویر چنین قدرتی به رسالت و مسؤولیت عالمان دین پرداخته و بر سستی آنان فریاد میکند. البته این نکته نیز گفتنی است که از مدتها پیش، هم حاکمان و هم استعمارگران به این توان معجزه گر اذعان داشته و به خنثی سازی آن پرداختهاند و روشهای گوناگونی بکار بردهاند که از حوصله این مقال خارج است.
تحلیل حضرت از چگونگی شکل گیری این نفوذ اجتماعی شایسته دقت و تعمق است. میفرماید: «شما برای این موقعیت تلاشی نکردهاید نه مالی خرج کردهاید و نه برای کسب آنجان خود را به مخاطره انداختید». «بلکه انتساب شما به خداوند، چنین موقعیتی را فراهم آورده. بندگان مؤمن و معتقد به خداوند فراوانند، و مردم آنها را گرامی نمیدارند و شما به خاطر خدا در میان مردم ارجمند هستید».
و علت این توقیر را چنین توصیف میکند: «الیس کل ذلک إنما نلتموه بما یرجی عندکم من القیام بحق الله» آیا همه اینها برای این نیست که مردم بشما امید دارند که به حق خدا قیام کنید؟ احترام و ارجگذاری مردم بدان امید است که شما به عنوان مروجان و حامیان دین خدا نخواهید گذاشت بندگان خدا، به اسارت دیگر مدعیان الوهیت گرفتار آیند و هر آنگاه که جامعه از مسیر توحید خارج شود، به حمایت از حق خدا – که همانا حمایت از حق عمومی بندگان خداست – قیام خواهید کرد؟
وظایف اصلی دانشمندان دینی
امید مردم از عالمان دین، قیام به حق الله است؛ پرسش آن است: منظور حضرت از قیام به حق الله چیست؟ آیا نماز است؟ روزه است؟ حج است؟ چه چیزی فرومانده که حضرت در مقام عتاب به عالمان، آن را به فروگذاری حق الله تعبیر میکند؟! و پاسخ به این پرسش، ابعاد گسترده وظیفه عالمان دین را نیز ترسیم میکند. چند ناهنجاری در این خطبه آمده است که به ظاهر شاید هیچکدام از آنان در حوزه وظیفه عالمان دین دانسته نشود. سخن حضرت در این خطبه از نماز و روزه و حج نیست، سخن از بیحجابی، و قمار و شرب خمر نیست، بلکه در یک کلام سخن از «عدالت» است و «بیعدالتی»؛ یعنی سخن از جوهره و حقیقت دین است. و حضرت، مظاهری از بیعدالتیها را متذکر میشود و بر عدم عکس العمل و برخورد عالمان دین فریاد میکند «به چشم خود میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده و شما هراس نمیکنید با آنکه برای نقض یک تعهد پدران خود به هراس میافتید در حالی که تعهد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خوار و بیمقدار شده، کورها و لالها و زمین گیرها در همه شهرها بیسرپرست ماندند و بر آنها ترحم نمیشود»
چنین نبوده که مردم زمان حسین بن علی دست از نماز و روزه و حج برداشته باشند، بلکه با تمام آداب و رعایت همه خصوصیات ظاهری عبادت میکردند و صفوف جماعت و مجالس دعا و فرائض عبادی و فردی به خوبی برگزار میشد و عالمان نیز در هدایت مردم به سوی مراسم عبادی فردی و جمعی، شاید چندان فروگذار نکردند؛ ولی این تمامی رسالت و مسؤولیت آنها نیست. آنگاه که جامعه از «عدالت» تهی است همه مظاهر عبادی دین نیز از حقیقت تهی است. همچون پوسته بیمغزی را ماند که ظاهری گول زننده دارد!
«شما که به دانش نام آور و به نیکی و خیرخواهی معروفید و بوسیله خدا در دل مردم مهابتی داید، شرافتمند از شما حسا ب میبرد و ناتوان شما را گرامی میدارد و همطرازان که حق نعمتی بر آنها ندارید شما را بر خود ترجیح میدهند؛ شما واسطه نیازهایی هستید که از خواستاران آنها باز داشته شده» تمام این موقیعت برای آن است که مدافع حق خدا – که همانا همان حق مردم است باشید؛ ولی شما «حق ناتوانها را نادیده گرفتید و به دنبال حقوق خویش بودید» و با این عملکرد «از خداوند آرزوی بهشت دارید و همجواری رسولان و رهایی از عذاب او؟!
چه امید واهی! «من از انتقام الهی از شما میترسم». «مصیبت بر شما از همه مردم بزرگتر است، زیرا شما با بودن در مقام والا و محترم دین، شکست خوردید اگر میفهمیدید»
خطری برای عالمان دینی
عدم انجام وظیفه و فروگذاری مسؤولیت، جایگاه و منزلت عالمان دین را متزلزل خواهد ساخت. هم مردم را نسبت به آنان مأیوس خواهد کرد و هم حاکمان را به بیاعتنایی ترغیب. هنگامی که با بیاعتنایی به حق و پراکندگی و تشتت آراء عالمان دین و عافیت طلبی و فرار برخی از کمترین ضرر و زیان، رسالت دینی دانشمندان به فراموشی سپرده شود، زمینه برای حاکمیت مطلق اشرار و ستمگران فراهم خواهد شد و از عالمان دین که میبایست استوارترین موانع در برابر ناهنجاریها و ستمگریها باشند، موجوداتی ساخته و پرداخته خواهد شد که چندان اثری از آنها نمیتوان انتظار داشت.
لذا حضرت آنها را مسبب اصلی میداند و خطاب به آنها میگوید: «شما ناتوانایان را زیر دست آنها قرار دادید تا برخی را برده خویش سازند؛ و برخی را به جهت نیاز به نان شب و وابستگی شدید مغلوب خویش نمایند. مملکت را به رأی و اندیشه – ناتوان – خود زیر و رو سازند و رسوایی هوسرانی را بر خود هموار نمایند به پیروی از اشرار و دلیری بر خداوند. در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند (تا به توجیه پردازد) و همه کشور اسلامی زیر پای آنهاست و دستشان در همه جا باز است. مردم رام آنهایند و هر چه بر سر آنها زنند، دفاع از آن نتوانند. برخی از آنان زورگو و کینه ورزند که به ناتوانان به سختی یورش برند و برخی فرماندهانی که به خدا و روز بازگشت عقیده ندارند!» و شما باعث شدید که چنین وضعی در جامعه اسلامی حاکم گردد. شما مسبب اصلی به حاکمیت رسیدن اشرار و نااهلان هستید؛ شما آنها را بر مردم و جان و مال آنها مسلط ساختید «شما خودتان ستمگران را در مقام خود جای دادید و امور حکومت را به آنها واگذاشتید تا به شبهه کار کنند و به دلخواه خود پیش روند» و هیچ مانع و رادعی پیش روی نداشته باشند!
در ضمن این خطابه دو عامل تعیین کننده «ترس» و «طمع» را علت اصلی این سستی و فروگذاری مسؤولیت میداند؛ چیزی که در طول تاریخ همواره ستمگران با برجسته کردن و بکار گیری آن، بسیاری از مصلحان را خلع سلاح کرده و آنها را از مسیر راه خود برداشتهاند. «فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا (که از شما جدا خواهد شد) ستمگران را بر مردم مسلط ساخته است». عافیت طلبی، فراز از آزار و اذیتها، ترس از شکنجه و مرگ، وحشت از دست دادن موقعیت دنیوی و… که همه این عوامل در دو عامل ترس و طمع نهفته است، در طول تاریخ بسیاری از مصلحان و عالمان دین را از وظایفشان باز داشته و زبان حقگویی آنها را به کام نموده است.
این خطرات که به کرات اتفاق افتاده، هشداری است تنبه آور که حضور در مسند خطیر دین پروری و حضور در مسلک رجال دینی، نیازمند مقدمات و آمادگیهایی است که تنها عالمان خدا ترس و معاد باور را میسر شود. انجام وظیفه با این گستره عظیم و خطراتی که توسط حاکمان – اعم از ترس و طمع – برای بازداشت آنها ایجاد میشود کاری بس ثقیل و مشکل است.
موقعیت خطیر
جایگاه اجتماعی عالمان دین که تا به امروز محفوظ مانده است، عنایتی است که خداوند به رجال دینی و وابستگان شریعت ارزانی داشته است. جایگاهی که اگر با انجام وظیفه همراه شود، صلاح است و اگر با فروگذاری و انحراف سست عنصرانی آمیخته شود، فساد و تباهی امت و جامعه را در پی خواهد داشت. حضور عالمان دین در جامعه، با این اقتدار و پشتوانه مردمی، صراط سختی را ماند که هم میتواند قدرتی در جهت حفظ منافع مردم و قیام به حق الله باشد، و هم میتواند به انحراف و سکون و ستم پذیری مردم و وسیله توجیهگری تبدیل شود؛ زیرا قدرتمندان جهت حفظ منافع خویش و حضور بدون خطر در جامعه، نخست به همسان سازی و یا منکوب چنین قدرتهایی خواهند پرداخت. اصولاً فعال بودن چنین توانی در جامعه و با این گستره از پشتیبانی مردمی، برای هیچ حاکمیتی خوش آیند نیست و همواره زنگ خطری است که کوچکترین انحراف و یا ندانم کاری حکومت، مورد اعتراض قرار خواهد گرفت. لذا رجال دینی اگر در مقام اداء وظیفه هستند، نیازمند هوشیاری و ژرف اندیشی بیشتراند تا در چرخه حیل قدرتمندان گرفتار نیایند. دامهایی که برای تحلیل رفتن چنین توانی گسترده میشود بسی پیچیدهتر از آن است که تصور میشود و سهل گرایی میتواند تمامی رسالت رجال دینی را در جامعه تحت تأثیر قرار دهد و یا آن را به ضد خویش تبدیل نماید.
خلاصه آنکه دانشمندان دینی در معرض ترفندها و توطئههایی قرار دارند که اگر حرکت آنها با بیداری و ژرف نگری همراه نباشد، حتماً ضایعه برانگیز و مفسده خیز خواهد بود. در این خطابه حسین بن علی با ظرافت تمام ابعادی از آن را گوشزد کرده است.
از خطرات نه چندان نو پیدا، استفاده ابزاری از روحانیت است آن هم در جایی که قدرتمندان، توان حل مسایل خود را ندارند. ورود دانشمندان دینی به صحنههایی که به افزایش تضاد میان مؤمنان کمک میکند، در واقع به معنای ایجاد شکاف در نفوذ معنوی آنهاست و قدرتمندان برای رسیدن به مقصود و با طرح مسایل واهی و بهره وری از نفوذ روحانیت، ممکن است آنها را درگیر مسایلی کنند که بهرهاش از آن قدرتمندان، و وبالش گریبان روحانیت را خواهد گرفت.
آنچه در این راستا اهمیت بیشتری دارد آنکه درگیر شدن روحانیت در منازعاتی که بیشتر شائبه دفاع از قدرت و حاکمان را در پی دارد و در طرف دیگر آن مردم و یا عده کثیری از مردم قرار میگیرند، خطر را مضاعف خواهد کرد؛ زیرا قدرت روحانیت در نفوذ اجتماعی و مردمی آن است و هرگاه مردم، روحانیت را مانع و یا طرف منافع خود ببینند، به مرور روحانیت وضعیتی را خواهد یافت که حاکمان جدای از مردم یافتهاند و طبیعتاً سرنوشتی همانند آنها. بدیهی است که هم اقتضای عقل سلیم و هم اقتضای رسالت روحانیت آن است که خود را از هر نوع کشمکشی که شبهه دفاع از حاکمیت در برابر مردم را دارد، کنار کشیده و پرهیز کنند. بلکه توقع آن است که همواره دفاع از حقوق مردم در سرلوحه استراتژی روحانیت قرار گیرد.
از خطرات دیگری که روحانیت را تهدید میکند، بزرگ نمایی فروع و فروگذاری اصول است. دفاع از شریعت و دین مداری جامعه به یقین یکی از رسالتهای صنفی روحانیت است، ولی میبایست درجات دفاع را به تناسب ناهنجاریها و اهمیت آنها در شریعت تنظیم نمود تا نفس این دفاع و حساسیت، برای مردم نیز توجیه پذیر و هدایت آمیز باشد و باعث انحراف مردم از اصول نگردد. نمیتوان قبح بدحجابی را همانند ظلم و بیعدالتی انگاشت و یا خدای ناکرده غیر مهم را به جای اهم گذاشت. اگر بنا باشد بر چیزی مکروه فریاد کشید و کفن پوشید و به حرامی مسلم لب فرو بست، آیا نتیجه این واکنش چیزی غیر از انحراف در دین خداست؟! سطحی نگری و نگاه ساده لوحانه به مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی و عکس العمل بدون تعمق، آثار ویرانگری را بر بستر و زمینه نفوذ روحانیت تحمیل خواهد کرد که جبران آن غیر ممکن است.
در میان روحانیت تفاوت سلیقه اندک نبوده و نیست و نمیتوان آن را بد دانست؛ ولی مهم آن است که اگر قرار بر موضعگیری عام است که به نام تمامت روحانیت تمام خواهد شد، باید این کار در اصول و مسایل متفق علیه صورت گیرد نه در مسایل سلیقهای مختلف فیه. نباید اجازه داد، موجودیت روحانیت برای سیلقهای هزینه شود. بنابراین افرادی که مسؤولیتی در شؤون روحانیت دارند، مخصوصاً مدیریتهای حوزه، با توجه به ذهنیت مردم از این عنوان – تا وقتی در این منصب روا نیست هر چه میاندیشند به زبان آورند، بلکه به حکم مسؤولیت خویش میبایست رعایت مصالح و باورهای عمومی حوزویان را نموده و از ارائه اندیشهای که اختلاف شدیدی نسبت به آن در میان حوزه دیده میشود پرهیز کنند.
آنچه گفته آمد به ضمیمه آنچه در ادامه این خطابه به آن خواهیم پرداخت بیشتر روشن خواهد شد. وظایف گوشزد شده در کلام حسین بن علی علیه السلام خط روشنی است که اگر عمل شود، امکان حفظ این موقعیت و توقیر اجتماعی و اداء وظیفه وجود خواهد داشت. در غیر این صورت باید به انتظار انزوای روحانیت بود که امروز و یا هر زمان با دست و عمل خودمان ایجاد خواهد شد.
خروج این قشر از وظایف و فروگذاری رسالت خویش، گذشته از مفاسد سیاسی، اجتماعی گسترده، خطر دیگری را نیز در پی دارد که بسی مفسده انگیزتر است و آن، خطر انحراف و تحریف در دین خداست، زیرا دینی که برای اقامه قسط و عدالت آمده و بزرگترین رسالتش دفاع از حق است، باید ستون منشی قرار گیرد که در مسیری دیگری در حرکت است. و این کمترین انتظار حاکمان، از عالمان خود باخته است. لازمه این انتظار، تحریفی عمیق در دین الهی است که با کمال تأسف در طول تاریخ اسلام، بسیاری از رجال دینی حکومتی، دست به آن آلودهاند. حدیثپردازی، ذکر مناقب دروغ، تعلیم و تفسیر وارونه مفاهیم دینی و یا القاء مباحثی ناسازگار با روح دین، همه و همه در جهت خوشایند حاکمان و به وسیله عالمان آلوده به دنیا انجام شده است.
جایگاه فریضه امر به معروف
در این خطابه ابی عبدالله علیه السلام وظیفه اصلی بلکه تمام وظیفه عالمان دین را در قبال این موقعیت خدادادی، امر به معروف و نهی از منکر میداند. که اجرای آن، هم تثبیت و تعمیق و تداوم این موقعیت را در پی دارد و هم به ایفای نقش الهی و دینی عالمان منجر میشود.
جایگاه این فریضه عظیم الهی را چنین توصیف میکنند: با اشاره به آیه مبارکه سوره توبه آیه ۷۲ (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم). «خداوند در این آیه با امر به معروف ونهی از منکر آغاز کرد، زیرا میدانست اگر این فریضه بر پا گردد، دیگر فرایض – اعم از هموار و دشوار – بر پا خواهد شد»
جایگاه این فریضه در حیات دینی جامعه، همچون ستون خیمه را ماند که همه فرایض را بر پا خواهد داشت و پرچمداران اصلی این نظارت اجتماعی، دانشمندان و عالمان دینیاند که وظیفه اصلی و حرفه صنفی آنها محسوب میشود.
در این مقال با بهره از کلام حضرت به کوتاهی به نقش این فریضه اشاره خواهیم کرد و بسط آن را به مقالتی دیگر احاله میکنیم. نکاتی که در ادامه به آن پرداخته میشود، اشاره به مباحث گسترده تری است که در بحث امر به معروف و نهی از منکر جای تأمل بسیار دارد.
اهداف قیام
احیاء و اجری امر به معروف و نهی از منکر در نامهها و خطبههایی از زبان آن حضرت، به عنوان یکی از مهمترین ارکان و اهداف قیام خونین آن حضرت نام برده شده است. و این خطابه نیز ضمن تأکید بر اهمیت آن، دانشمندان دینی را به علت عدم اجرای آن مورد عتاب قرار میدهد و حیات اسلامیت را در پرتو اجرای صحیح این فریضه میداند!
به عبارتی اجرا و احیاء این فریضه در اندیشه حسین بن علی علیه السلام آن درجه از اهمیت را پیدا میکند، که برای تحقق آن، دست به خونبارترین حادثه تاریخ میزند و خالق صحنههایی میشود که نشان از رقت آورترین و فجیعترین دارد! و در این راه نه تنها خود و فرزندان و بستگان و اصحاب خود را فدا میکند، حتی اهل بیت خویش را به اسارت دشمن میفرستد! و اهمیت اجراء واحیاء این فریضه آن اندازه است که دشمن نیز که به نام اسلام حکومت میکند، دست به خون افرادی آلوده میسازد که به یقین پاکترین چهرهها و تقدس یافتهترین انسانها بودهاند، ولی به اعتقاد او پذیرفتن خسارت قتل عام فرزندان رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آسانتر از تحمل فروماندن این فریضه الهی در جامعه است!!
جهت امر به معروف و نهی از منکر
سؤال آن است مگر چه تفاوتی میان این فریضه و دیگر فرایض است؟ حاکمان جور در قبال نماز و روزه و حج و حتی جهاد چنین مقاومتی نداشتند، بلکه برای اثبات اسلامیت خود به ترویج آن میپرداختند، چرا باید در قبال این فریضه مقاومت کنند؟ و در جایی دیده نشده که دشمن حسین بن علی علیه السلام، علت برخورد با او را بازداشتن از چنین فریضهای بداند؛ بلکه همواره از طرف حسین بن علی علیه السلام بر این نکته تأکید شده است. امر به معروف و نهی از منکر اگر به همان مفهومی باشد که در اذهان عمومی وجود دارد و موارد و مصادیق آن همان باشد که برخی بر آن تأکید میکنند، نمیبایست چنین مقاومتی را از طرف حاکمان برانگیزد.
بنابراین بر خلاف آنچه در اذهان عمومی جامعه جا گرفته، امر به معروف و نهی از منکر، منحصر به خرده گیریهایی فردی و کاستیهای معدود آحاد اجتماع نیست. این فریضه الهی بیشتر در ارتباط با حاکمان و فرادستان سیاسی جامعه، معنی و مفهوم پیدا میکند و ارزش و کارآرایی خود مینمایاند.
شاید به عللی کاملاً قابل فهم و دستیابی، جهت یافتن این فریضه سترگ دینی به مسایل فردی و خورده گیریهای سطحی را، بتوان تحریفی دانست که در طول زمان بنا به خواست حاکمان و با دست عالمان حکومتی برای تغییر جایگاه اصلی این فریضه صورت پذیرفته است. مضیقهها، مشکلات و خطراتی که در راه اداء این فریضه ویژه الهی وجود داشته، آهسته آهسته به ارائه قیودی منجر شده، تا از گزند زورمداران حاکم مصون بماند. و این قیود آنقدر دایره عمل را تنگ و تنگتر میکند که چندان مسؤولیت و وظیفهای را باقی نمیگذارد. از طرفی تعطیلی این فریضه با صراحت تامی که در منابع دینی دارد، غیر قابل توجیه بوده است و به مرور زمان، حکمی که اصل تشریع آن بیشتر برای نظارت و کنترل بر عملکرد حاکمان و جلوگیری از کجرویهای آنان بوده، به نظارت و همسان سازی مردم با حکومتها در آمده! و وسیلهای جهت تحکیم و ثبات حکومتها گردیده است! البته همواره این کار بزرگ! به وسیله عالمان دینی توجیه گر و وابسته میسر شده است و ستمی بزرگ بر اسلامیت و جامعه اسلامی رفته است!
اثبات چنین ادعایی چندان مؤونهای ندارد، توجه به مصادیق و یا آثاری که از اجراء امر به معروف و نهی از منکر و یا ترک آن در منابع دینی آمده است به خوبی روشن میسازد که اجراء این فریضه بیشتر مربوط به مسایل کلان جامعه و مخصوصاً در ارتباط با عملکرد حاکمان است. در همین خطابه حسین بن علی علیه السلام مصادیق این فریضه را چنین توصیف میکند، «امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است با بازگردانیدن اموال به ستم رفته، مخالفت با ستمگر، تقسیم کردن عادلانه بیت المال و غنیمتها، گرفتن مالیات از جای خود و صرفش در مورد خود»
آیا چه کسی اموال به ستم رفته را باید به صاحبانش برگرداند؟ ستمگری در چه جایگاهی بیشتر مفهوم پیدا میکند؟ بیت المال و غنائم در اختیار کیست؟ گرفتن مالیات و هزینه کردن آن را چه کسی به عهده دارد؟
در روایت بلندی که از امام باقر علیه السلام نقل شده میفرماید: «با اجرای امر به معروف و نهی از منکر، راهها امن (یا فرقهها و نحلهها امنیت یافته)، کسبها حلال، حقوق مردم مسترد و زمینها آباد گردد. با دشمن به انصاف رفتار شود و همه امور راست گردد» کدامیک از این موارد که با اجرای امر به معروف و نهی از منکر باید تحقق پذیرد به مسایل سطحی جامعه باز میگردد و یا در حوزه وظایف غیر حاکمان است؟!
روایاتی که آثار ترک این وظیفه را یادآور میشود، نکته آموز است. از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرموده: «خوبی و خیر از مردم برداشته نمیشود تا هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند و در پارسایی و نیکوکاری یکدیگر را یاری میدهند. اگر چنین نکنند برکتها از آنها برداشته شود و برخی از آنها بر دیگران سلطه یابند و هیچ یاوری نه در زمین و نه در آسمان نخواهند داشت». (مقنعه، مفید، کتاب امر به معروف و نهی از منکر).
یا در روایات دیگری پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر میکنید در غیر این صورت حتماً خداوند بدترین شما را بر شما مسلط خواهد کرد سپس نیکان شما دعا میکنند ولی مستجاب نخواهد شد (و یا نیکان شما فریاد میکنند ولی شنونده و تأثیری نخواهد داشت». (احیاء العلوم، غزالی، جلد ۲، ص ۳۸).
در روایتی دیگر محمد بن عمر بن عرضه میگوید: از اباالحسن علیه السلام شنیدم که میفرمود: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و الا بدان شما بر شما مسلط شوند و نیکان شما دعا کنند ولی مستجاب نشود» (کافی، کلینی، ج ۵، ص ۵۶) و روایات بسیار دیگر.
امر به معروف و مسایل کلان جامعه
دو نکته در اشاره به این روایات در نظر ماست:
نکته اول: چنانکه گفته آمد از این روایات به روشنی معلوم میشود، که جهت این فریضه در اموز جزئی، فردی و سطحی- در عین مطلوبیت – نمیتواند و نباید مانع توجه به آثار بسیار گسترده و منفی فروگذاری امر به معروف و نهی از منکر در سطح کلان جامعه و نسبت به فرادستان باشد. چه بسا دانشمندانی که مورد عتاب امام حسین علیه السلام بودهاند، در امور عبادی و فردی به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل میکردند؛ زیرا از این ناحیه نه خطری آنها را تهدید میکرده و نه چیزی را از دست میدادهاند. و آنچه مصداق اصلی این فریضه بوده- که همانا نظارت بر کجرویهای حاکمان و ایستادگی در برابر ناراستیهای کلان اجتماعی است – مورد غفلت قرار میگرفته است و حضرت بر چنین ترک رسالتی فریاد میکند.
بنابراین جهت یافتن این فریضه به طرف کاستیها و ناهنجاریهای سطحی، انحرافی است تا توجه به ریشهها و علتهای اصلی به فراموشی سپرده شود، و یا به عبارتی مبارزه با معلول است نه با علت. و این نکتهای است که در طول تاریخ اسلام قدرتمندان بر آن تأکید نمودهاند و تلاش کردهاند جهتگیری اصلی این فریضه را از خود بگردانند. حسین بن علی علیه السلام با کمال تیزهوشی، هنگام برشماری مصادیق این فریضه به مواردی تصریح میکند که مستقیماً ریشهها مورد توجه قرار گیرند. سخن حضرت از بینمازی، مفاسد اجتماعی، بیحجابی نیست، سخن از ستمگری، بیعدالتی و ناامنی است که اگر مفاسد دیگر نیز ایجاد شده، معلول چنین علتهایی است؛ و «نخبگان» را از کج اندیشی، غفلت و یا باید گفت «تغافل» بر حذر میدارد.
نکته دوم آنکه: مجموعه آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر و آثار و مصادیق آنکه در منابع دینی به آن اشاره شده، نشان میدهد که این فریضه عظیم، در واقع پشتوانه «قدرت» جامعه اسلامی است تا از «رهایی» و «یله گی» حاکمان و فرادستان جلوگیری کند و اجازه ندهد در جامعه اسلامی، قدرتی به «مطلقیت» برسد؛ زیرا بدون شک قدرت بدون کنترل، فساد آور است و در یک جامعه اسلامی با نظارت عمومی مردم، قدرت حاکمان تعدیل میگردد. سازماندهی و پشتیبانی این قدرت، از «نخبگان» فکری و عالمان آگاه خواسته شده که هم به اقتضای «آگاهی» و هم به اقتضای انتسابشان به شریعت و دین، باید همواره پرچمدار و جلودار توان جامعه و امت اسلامی باشند.
ترک این فریضه، قدرت عمومی مردم را در قبال حاکمان به شدت ضعیف و زمینه سلطه و حاکمیت نااهلان را فراهم خواهد کرد. بنابراین میتوان گفت: امر به معروف و نهی از منکر به معنای تبلور نظارت ملی و حضور فعال و آگاهانه امت اسلامی در صحنه مسایل سیاسی و اجتماعی است و مهمترین فلسفه آن، کنترل قدرت حاکمان است.
اجرای امر به معروف و نهی از منکر، بزرگترین و مهمترین حقوق مردم در برابر حاکمان است که شریعت نیز بر آن تأکید نموده و چنین حضوری را برای مردم الزام آور ساخته است. و دینداران و حافظان شریعت موظف شدهاند همواره هادی و امام مردم در اجراء این فریضه باشند و نگذارند با تهدیدها و تطمیعهای حاکمان، اجراء این فریضه الهی به تعطیل کشیده شود و حقوق مردم و بندگان خدا پایمال گردد.
طبیعی است حضور همگانی و بدون ضابطه مردم نیز فسادآور است و ممکن است آثاری مخرب داشته باشد پس لازم است مکانیزمی برای اجراء این فریضه پیش بینی شود که هم به خوبی «توان» نظارتی و کنترلی مردم حفظ شود و هم باعث اختلال در جامعه نشود. اجراء این فریضه طبق نظر فقیهان شرائطی را میطلبد که اکثر قریب به اتفاق آن عقلائی است و به منظور اجراء صحیح و مؤثر این فریضه پیش بینی شده است. و چون عقلائی است ممکن است با توجه به شرائط زمان و خصوصیات اجتماعی و سیاسی جامعه، کم و زیاد شود. ولی به هر صورت برخی از آن شرائط را در هیچ زمانی نمیشود نادیده گرفت.
اگر «معروف» و «منکر» را به معنای عام آن بگیریم هر چیزی که در مسیر بهسازی و رشد تعالی جامعه اسلامی باشد، «معروف» است و عکس آن «منکر». حال تا آمر به معروف، آگاه به مسایل جامعه نباشد و دقیقاً ابعاد معروف و منکر را نشناسد، فاقد مهمترین شرط اجراء این فریضه است. گذشته از اینکه «معروف» و «منکر» در سطح کلان با توجه به ریزه کاریها و تنگناهها، نیازمند آگاهی و اطلاعات بیشتری است. البته به اعتقاد نگارنده، آگاهی و اطلاع، شرط واجب است نه شرط وجوب؛ یعنی به هر صورت عموم مردم و جامعه اسلامی موظفند برای حضور در عرصه سیاسی – اجتماعی در پی کسب آگاهیهای لازم باشند تا بتوانند به اجراء این فریضه بپردازند ولی تا عدم تحقق این آگاهی، ورود به این صحنه ممکن است خسارت بار و زیان آفرین باشد.
اینکه مهمترین وظیفه رجال دینی است، امر به معروف و نهی از منکر دانسته شده و همین وظیفه بزرگ، فلسفه وجودی صنف «روحانیت» را تشکیل میدهد، بدان پیش فرض استوار است که اولاً: رجال دینی مأمور و موظف شدهاند که قیام به حق الله نمایند و حفاظت و پشتیبانی از «حقوق مردم» روشنترین مصداق قیام به حق الله است. و ثانیاً اینها «معروف» و «منکر» و احکام الهی و مسایل جاری حکام را بهتر میشسناسند، زیرا در آن زمان عالمان دینی، رجال برجسته جامعه را تشکیل میدادند و مرجع و ملجأ مردم در کلیه مسایل و مشکلات بودند. و ثالثاً به جهت اعتبار و زمینه مردمی، توان برخورد با کجرویها در آنها بیشتر است البته اگر آن را نیالوده باشند. نفوذ کلام، معنویت و ابهت عالمان برجسته دینی میتواند جلو بسیاری از ناراستیها و خود محوریهای قدرتمندان را بگیرد.
این سخن غزالی شنیدنی است: «روشن و منش عالمان چنین بوده است که از ابهت سلاطین نهراسیدهاند زیرا بر فضل خداوند توکل نمودند و او را در پناه خویش ساختند و از اینکه در این راه به شهادت رسند نیز خشنود بودند و چون با خلوص نیت به چنین کاری پرداختند، سخن آنان در دلهای سخت فرو مینشست و آن را نرم میساخت. و اما امروز بیش خواهی، زبان عالمان را به بند آورده است و هرگاه سخن بگویند با کردارشان راست نیاید و به نتیجهای نرسند. اگر راست گویند و بر خلوص روند، پیروز شوند، پس تباهی رعیت از تباهی پادشاهان ناشی شود و تباهی پادشاهان از تباهی عالمان و تباهی عالمان از چیرگی مال و مقام برآید. و کسی که بر او حب مال چیره شود، بر هدایت او باش توانا نیست چه رسد به پادشاهان و بزرگان» (احیاء العلوم، غزالی، جلد ۲، ص ۳۵۷).
ولی به اعتقاد ما در یک جامعه اسلامی که مسایل حکومت گسترده شده و ابعاد پیچیدهای یافته است، تمامی متفکران و متخصصان مسلمان در دایره جلوداری و اجراء این فریضه قرار خواهند گرفت. و عالمان دینی برای حفظ موقعیت خود و اجراء صحیح این فریضه، نیازمند آگاهیها و اطلاعاتی بیش از آنچه مستقیم به شریعت منتسب است، میباشند. تا تحرکات و توصیههایشان در مسیر رشد جامعه اسلامی قرار گیرد. و تمامی عمیق اندیشان و دلسوزان آگاه به مسایل و ابعاد گوناگون حکومت نیز همانند عالمان دین موظفاند در مسیر آگاهی امت اسلامی و هدایت و رشد جامعه حرکت نموده و آنچه برای اعتلاء جامعه اسلامی مفید میدانند به حاکمان توصیه کنند و از ناراستیها و کجرویها باز دارند.
گستردگی و پیچیدگی مسایل حکومت، امکان حضور کامل عموم مردم را در تمامی مسایل منتفی میسازد. و حضور ناآگاهانه مردم در این میدان میتواند ناقض غرض شود؛ لذا این وظیفه «نخبگان» است که همواره با دقت و وسواس تمامی عملکردها و جهت گیریهای حاکمان و دولتمردان خود را تحت نظر و کنترل داشته و امین مردم در دریافت و انتقال آن به جامعه قرار گیرند. و صادقانه آنچه در جامعه میگذرد را به اطلاع مردم برسانند و با این آگاهی، «توان» مردم را در برابر کجرویها افزایش دهند.
اجراء این فریضه سترگ که با این تفسیر (البته اندکی مجمل) جایگاهی ویژه مییابد به خوبی فلسفه وجودی احزاب سیاسی، روزنامههای آزاد و رسانههای ارتباطی مستقل را توجیه میکند. امروزه که با رشد صنعت و تجربیات بسیار در مسایل حکومت، مکانیزمهایی برای کنترل و حتی هدایت دولتها فراهم شده و روشهایی برای آگاه سازی و یا انحراف و گول زدن مردم در اختیار است، نقش حضور مردم و آگاه سازی جامعه از عملکردها و حفظ توان و قدرت عمومی مردم در برابر دولتها بسیار حساس و پیچیدهتر شده است. اگر قرار باشد مجموعه این امکانات تبلیغی در اختیار دولتها باشد، عملا نخواهند گذاشت مردم جز در همان جهتی که آنان میخواهند حرکت کنند. ضروری است برای حفظ قدرت امت اسلامی، رسانههایی خارج از کنترل حکومت، به افزایش قدرت مردم در برابر حاکمان بپردازند. به اعتقاد نگارنده اجراء فریضه امر به معروف و نهی از منکر به معنای واقعی آن، توجیه کننده و فلسفه استواری است برای تحرک احزاب و رسانههای غیردولتی و بهترین مکانیزم سالم و منطقی برای اجراء و احیاء این فریضه. چنین روشی هم توان و قدرت جامعه را تشکل داده و با افزایش آگاهی مردم آن را در مسیر اعتلاء و بالندگی جامعه قرار خواهد داد، و هم دچار عوارض هرج و مرج اجتماعی و به عبارتی ناامنی نخواهد شد. این مکانیزم به مردم مسلمان اجازه خواهد داد که از طریق «نخبگان» مورد اعتماد خود، عملکردها و روشهای حاکمان را ارزیابی کنند و از طریق منطقی همواره «قدرت» جامعه اسلامی را در برابر حاکمان حفظ نمایند.
آنچه با کالبد شکافی دقیق این فریضه به ذهن میرسد این است که بزرگترین فلسفه تشریع این فریضه، در بعد سیاسی-اجتماعی آن است. و مهمترین رسالت آن، پیشگیری از مطلق العنان شدن دولتها در جامعه است. نمیتوان گفت اجراء این فریضه از دولتها خواسته شده بلکه تصریحات و مضمونهای آیات و روایات نشان میدهد این وظیفهای خارج از حکومت است. امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است عمومی که اگر اجراء آن به عهده حکومتها واگذار شود، درست به عکس فلسفه تشریع آن نتیجه خواهد داد. وظیفه دولت اسلامی آن است که زمینه اجرای این فریضه را برای مردم فراهم کند. و در هر حکومتی که مردم آزادانهتر بتوانند در مسایل حکومت نظارت و کنترل داشته و آزادانه عملکردها را مورد ارزیابی و نقادی قرار دهند، به اسلامیت نزدیکتر است، زیرا به همان نسبت از انحراف و کجرویها مصون خواهد بود.
دولتها امانتدارانی هستند که سازماندهی قسمت عمده از زندگی جمعی امت اسلامی را بر عهده دارند. و میبایست درحفظ و حراست و وظایف خویش توانمندترین افراد جامعه باشند. این شایستگی بیشتر در مقام عمل باید ارزیابی شود، و ارزیابی هنگامی میسر است که «مردم» امکان کنترل بر عملکردها را داشته باشند. به عبارتی دیگر، آنچه در اختیار حکومتهاست «حق مردم» است و آنها وظیفه و مسئولیت خدمتگزاری به آنها را پذیرفتهاند؛ یعنی حکومتها همواره بدهکار مردماند و این مردم هستند که باید با نظارت و ارزیابی دریابند یک حکومت و یا دولت در وظیفه خود تا چه اندازه امین و توانمند بوده است. «مردم» بخش عمدهای از زندگی خویش را دراختیار حکومت میگذارند پس حق دارند از تمامی روند و چند وچون امور آگاه باشند و اگر چیزی را میاندیشند که مصلحت آنهاست عرضه کنند و یا کاستی میبینند معترض شوند.
طبیعی آن است که رسانههای دولتی، آنچه را به مصلحت خویش میدانند و به همان گونه که خود میاندیشند عرضه خواهند کرد و نمیتوان حداقل اطمینان کرد که آنچه از طریق آنها عرضه میشود، تمام واقعیت جامعه است. معتقد نیستیم که دولتها نباید برای توجیه عملکردهای خویش رسانه داشته باشند، بلکه نظر آن است که اجرای صحیح امر به معروف و نهی از منکر اقتضا میکند به منظور آگاهی و رشد و بالندگی امت اسلامی و همچنین به منظور حفظ «توان» و قدرت امت اسلامی و کنترل عمومی جامعه بر عملکردها و همچنین حضور فعال و کارآمد عمیق اندیشان و متفکران جامعه- که خارج از بدنه حکومتها حضور دارند- احزاب، گروهها، دسته جات سیاسی و همچنین رسانههای مکتوب و غیرمکتوب مستقل و مردمی که هیچگونه وابستگی به دولتها نداشته باشند به جد در جامعه حضور داشته باشند و وظیفه نظارت و انتقال واقعیتها به مردم را برعهده گیرند.
البته همواره باید حجم رسانههای مستقل و مردمی بیش از رسانههای دولتی باشد، زیرا امکانات گسترده دیگری نیز در اختیاردولتهاست و فزونی امکانات تبلیغی و توجیهگری آنها، «قدرت» عمومی جامعه را در برابر آنها کاهش خواهد داد. به عبارتی با توجه به مجموعه امکانات و اهرمهایی که در اختیار دولتهاست، باید روشی اتخاذ گردد که «توان» امت اسلامی همواره قدرت کنترل دولتها را داشته باشد. و فریضه امر به معروف و نهی ازمنکر با توجه به مفهوم «امر» و «نهی» توان فزونتری را برای «مردم» میطلبد؛ زیرا فرمان دادن لازمهاش توانمندتر بودن است و به نظر میرسد همین هم صحیح است. به عبارتی سیستم تعدیل قدرت در جامعه اسلامی، سیستم مردم سالاری کامل است. این «مردم» هستند که ولی نعمت حکومتهایند و همواره باید نقش و حضور آنان به صورت جدی و مؤثر در جامعه محفوظ بماند. و روشهایی که حضور کار آمد و موفق آنان را تأمین میکند، تقویت گردد و هر آنچه به کمرنگ سازی و یا تضعیف قدرت آنان میانجامد، منکر تلقی شود.
راست سازی حیات دینی و اجتماعی جامعه در گرو کنترل همه جانبه و عمومی مردم بر عملکردهاست و شکل آثار برآمده از اجرای این فریضه الهی نشان میدهد که تحقق آن بیشتر در گرو همت برجستگان تقدس یافته و عالمان وارسته است. امام باقر (علیه السلام) در ضمن گفتاری بلند میفرمایند: «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء» امر به معروف و نهی از منکر راه انبیاء و روش صالحان است. و مگر جز عالمان دین بر این مشی فراخوانده شدهاند؟ «فریضه عظیمه بها تقام الفرائض» که همین عبارات در کلام سید الشهداء نیز آمده بود.
آنگاه به نتایج و آثار اجراء این فریضه میپردازد که جای تأمل بسیار دارد. البته همین مضامین در کلام سید الشهداء (علیه السلام) با عبارتی دیگر نیز آمده بود «تأمن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف الاعداء و یستقیم الامر» (فروع کافی ف کلینی، ج۵، ص۵۶).
برخی با استفاده از آیه شریفه إن مکناهم فی الارض اقامو الصلاه… (حج آیه ۴۱) چنین برداشت کردهاند که اجرای این فریضه در هنگام قدرت یعنی حکومت است و نتیجه گرفتهاند که پس اجرای آن نیز به دست حکومت هاست تا با استفاده از زور یا… در مسیر راست سازی مردم حرکت کنند.
پاسخ آن است که چنین تفسیری چندان مناسب نیست و مقصود شما را تأمین نمیکند. اینکه اجرای امر به معروف و نهی ازمنکر نیازمند قدرت است، شکی نیست ولی این سخن بدان معنی نیست که حکومتها وظیفه اجراء امر به معروف و نهی از منکر را به عهده دارند. خطاب آیات عام است و شامل تمامی احاد مسلمین میشود. در جامعه اسلامی که حکومتها نیز براساس اسلام پی ریزی میشوتد، قدرت میان مردم و حکومتها تقسیم شده است و قدرت امت اسلامی پشتوانه اجرای این فریضه الهی است. قدرت مردم در گرو آزادی نظارت و کنترل بر مسئولان و حاکمان خویش است و جهت اصلی این فریضه –اگر تفسیر ما را بپذیرید- به طرف همین مراقبت عمومی شکل میگیرد. زیرا اطاعت از حکومت در گرو آن است که در مسیر شرع و وظائف محوله حرکت کند. درک این مطلب که آیا حرکت حاکمان در راستای چنین وظیفهای هست یا خیر، در گرو اطلاع و نظارت جامعه اسلامی است؛ زیرا در شرع «لا طاعه للمخلوق فی معصیه الخالق» خط روشنی است که همواره باید به عنوان یک ملاک مد نظر باشد. صرف ادعای حاکمان چیزی را اثبات نمیکند. جامعه اسلامی، جامعهای فعال، قدرتمند و همواره مراقب است و فریضه امر به معروف و نهی از منکر بزرگترین پشتوانه شرعی و الهی برای تداوم و تعمیق آن به شمار میرود!