stat counter
تاریخ : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Monday, 29 April , 2024

کولی

30دی
غریبه‌های شهر ما   …

غریبه‌های شهر ما …

پسربچه‌ها مشغول پاک کردن شیشه جلوی خودروها می‌شوند و زنان با کودکی در آغوش، کالایی را که در دست دارند، تبلیغ می‌کنند. شنیده‌ای نباید بهشان اعتماد کرد، شیشه را بالا می‌کشی و به پسربچه‌ای که دستمال کثیفش را روی شیشه خودرو می‌کشد، اخم می‌کنی. چشم به چراغ چهارراه می‌دوزی و مسابقه فروش و فرار بینتان آغاز می‌شود! تا حالا فکر کرده‌ای اینها چه کسانی هستند؟‏

30دی
آنها از کجا می‌آیند؟

آنها از کجا می‌آیند؟

به جز بساط خرده فروشی‌اش، کودکی هم به دوش دارد، اما به نظر نمی‌رسد سنگینی بار را روی شانه‌های نه چندان ظریفش حس کند. اگر نبود غمی که زیر سنگینی نگاه‌ها، همچنان در چشمان‌اش شعله می‌کشد و با او این طرف و آن طرف می‌رود، لابد سبکبارتر از اینها راه می‌رفت. اگرچه روزگار با او مهربان نبوده است و غم غربت در نگاهش موج می‌زند، اما هنوز می‌شود با لباس چین‌دار قرمز رنگ، تصورش کرد که آزادانه در دشت می‌دود و نفس تازه می‌کند. ‏