رضا صادقیان
صاحبان قدرت اهل برکناری، دور شدن از میدان سیاست و اعلام بازنشستگی در زمانهای مشخص نبوده و نیستند.
در دنیای معاصر کمتر چهره سیاسی را میتوان یافت که پس از چند صباحی بودن و ماندن در قدرت با کارزار سیاست به هر بهانهای خداحافظی کرده باشند. قانون نانوشتهی میان سیاسیون حاکم است. سیاستمداران در حلقه و ساختار قدرتمداران میمانند تا بمیرند.
بازگشت ماهاتیر محمد به نخست وزیری یک نمونه است. پیرمردی ۹۷ ساله که گمان میکرد هیچ کس مثل او توان ساختن مالزی را ندارد. او حزب مبازران میهن را در سال ۲۰۲۰ تشکیل داد، در زمان تاسیس حزب دبیر کل آن شد و سپس برای مرتبه دوم به کرسی نخست وزیری رسید. تلاشهای اردوغان نیز بازگو کننده همین داستان به شکل دیگری است؛ افول محبوبیت او پس از زلزله ترکیه غیر قابل کتمان است، اما او نیز با کمک دوستان و صاحبان ثروت کوشید راه مانایی در قدرت را هموار کند. او نیز تا واپسین نفسها میدان را رها نخواهد کرد، میماند و میجنگند تا بار دیگر کرسی ریاست جمهوری را از آن خود کند.
در کشور خودمان نیز بسیاری هستند که گاه در جایگاه نماینده مجلس، مشاور وزیر، معاون ریاست جمهوری، مشاور هیات مدیرههای مختلف در حوزه نفت، گاز، پتروشمی و خودرو و… میمانند؛ چرا که این ماندن معنایی جزء بودن و تاثیرگذاری در قدرت را ندارد. بنابراین انتقال تجربه به جوانان و پیشبرد امور جاری هم از آن دست شوخیهایست که این افراد برای مخاطبان تکرار میکنند. این افراد میمانند و کرسیها را رها نمیکنند، چون صاحب نفوذ هستند و همین امر باعث میشود رفتن و برکناری از قدرت را هیچ وقت در فکرشان پرورش ندهند. به عنوان مثال؛ علی لاریجانی در سال ۹۹ و پس از پایان دوره مجلس از خداحافظی با سیاست گفت، در صورتی که با اسب زین کرده وارد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ شد. ضرغامی نیز قبلتر از خداحافظی با پست و مقام و سیاست گفته بود، اما سفره صبحانهاش تا آخرین لحظاتی که در میدان انتخابات ریاست جمهوری حاضر شود و به فکر «زدن زیر میز» باشد، با سیاسیون گشوده بود.
برای سیاستمداران رفتن، کنار ماندن و سپردن فضای قدرت به چهرههای جدید و جوان خالی از معناست. آنان تا زمانی که فرصت راه رفتن داشته باشند، به اسم خدمت، درخواست دوستان، دعوت همفکران، خواهش و تمنای مردم، التماس هم حزبیها به دعوت وزیر و وکیل در بخشهای مختلف قدرت جابجا میشوند و این همه چرخش برای بودن در حلقه قدرت است.
ای کاش سیاسیون قبلتر از آنکه از روی ناچاری، افت بدنی و تمسخر شدن از سوی مخاطبان پرشمار در شبکههای اجتماعی تجربه خانهنشینی اجباری را به جان میخریدند و خودشان میدان سیاست را رها میکردند و چند صباحی را صرف مطالعه، گشت و گذار، پرداختن به خانواده و نوشتن خاطرات میکردند، حداقل آخرین تصویر آنان نزد مردم بهتر و کم حاشیهتر بود.
صاحبان قدرت اهل برکناری، دور شدن از میدان سیاست و اعلام بازنشستگی در زمانهای مشخص نبوده و نیستند.
در دنیای معاصر کمتر چهره سیاسی را میتوان یافت که پس از چند صباحی بودن و ماندن در قدرت با کارزار سیاست به هر بهانهای خداحافظی کرده باشند. قانون نانوشتهی میان سیاسیون حاکم است. سیاستمداران در حلقه و ساختار قدرتمداران میمانند تا بمیرند.
بازگشت ماهاتیر محمد به نخست وزیری یک نمونه است. پیرمردی ۹۷ ساله که گمان میکرد هیچ کس مثل او توان ساختن مالزی را ندارد. او حزب مبازران میهن را در سال ۲۰۲۰ تشکیل داد، در زمان تاسیس حزب دبیر کل آن شد و سپس برای مرتبه دوم به کرسی نخست وزیری رسید. تلاشهای اردوغان نیز بازگو کننده همین داستان به شکل دیگری است؛ افول محبوبیت او پس از زلزله ترکیه غیر قابل کتمان است، اما او نیز با کمک دوستان و صاحبان ثروت کوشید راه مانایی در قدرت را هموار کند. او نیز تا واپسین نفسها میدان را رها نخواهد کرد، میماند و میجنگند تا بار دیگر کرسی ریاست جمهوری را از آن خود کند.
در کشور خودمان نیز بسیاری هستند که گاه در جایگاه نماینده مجلس، مشاور وزیر، معاون ریاست جمهوری، مشاور هیات مدیرههای مختلف در حوزه نفت، گاز، پتروشمی و خودرو و… میمانند؛ چرا که این ماندن معنایی جزء بودن و تاثیرگذاری در قدرت را ندارد. بنابراین انتقال تجربه به جوانان و پیشبرد امور جاری هم از آن دست شوخیهایست که این افراد برای مخاطبان تکرار میکنند. این افراد میمانند و کرسیها را رها نمیکنند، چون صاحب نفوذ هستند و همین امر باعث میشود رفتن و برکناری از قدرت را هیچ وقت در فکرشان پرورش ندهند. به عنوان مثال؛ علی لاریجانی در سال ۹۹ و پس از پایان دوره مجلس از خداحافظی با سیاست گفت، در صورتی که با اسب زین کرده وارد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ شد. ضرغامی نیز قبلتر از خداحافظی با پست و مقام و سیاست گفته بود، اما سفره صبحانهاش تا آخرین لحظاتی که در میدان انتخابات ریاست جمهوری حاضر شود و به فکر «زدن زیر میز» باشد، با سیاسیون گشوده بود.
برای سیاستمداران رفتن، کنار ماندن و سپردن فضای قدرت به چهرههای جدید و جوان خالی از معناست. آنان تا زمانی که فرصت راه رفتن داشته باشند، به اسم خدمت، درخواست دوستان، دعوت همفکران، خواهش و تمنای مردم، التماس هم حزبیها به دعوت وزیر و وکیل در بخشهای مختلف قدرت جابجا میشوند و این همه چرخش برای بودن در حلقه قدرت است.
ای کاش سیاسیون قبلتر از آنکه از روی ناچاری، افت بدنی و تمسخر شدن از سوی مخاطبان پرشمار در شبکههای اجتماعی تجربه خانهنشینی اجباری را به جان میخریدند و خودشان میدان سیاست را رها میکردند و چند صباحی را صرف مطالعه، گشت و گذار، پرداختن به خانواده و نوشتن خاطرات میکردند، حداقل آخرین تصویر آنان نزد مردم بهتر و کم حاشیهتر بود.