انگلیسیها یکی از کشورهایی بودند که از دیرباز و از دوران صفویه در تکاپوی تسلط بر خلیجفارس بودند. جرج کرزن این تمایل انگلیس را برای مقابله با تهدید روسها، به شیواترین صورت ممکن بیان میکند:
«اگر روسها در خلیجفارس دارای بندر شوند و رویای شیرین آن همه میهن پرستانی که میان رود نوا و رود ولگا زیستهاند، تعبیر شود، این کار باعث خواهد شد که یک عنصر اضطراب و آشفتگی در حیات خلیج (فارس) راه یابد و تعادل ظریفی را که با رنج و زحمت برقرار کردهایم بر هم زند و تجارتی را که ارزش آن چند میلیون لیره استرلینگ است نابود کند و دوباره لگام از سر شور حرارت ملتهایی بردارد که با هم مخالفند و آمادهاند تا به جان هم افتند…
در نظر من اعطای امتیازی به روسها برای دایر کردن بندری در خلیجفارس از ناحیه هر دولتی که باشد در حکم تحقیر عمومی بریتانیای کبیر و بر هم زدن وضع موجود از روی خودسری و بیبندوباری و به منزله تحریک عمومی به جنگ است…»
به همین لحاظ ایجاد قرنطینه در بنادر جنوبی ایران همواره مورد توجه دول خارجی که در این بنادر منافع اقتصادی و سیاسی داشتند، قرار داشت.
دکتر کولویل جراح ارشد هیات نمایندگی بریتانیا در بغداد، نخستین کسی بود که مساله لزوم تاسیس یک مرکز قرنطینه نگهبانی را در دهانه خلیجفارس برای محافظت هندوستان مطرح کرد. این شخص در گزارش رسمی خود به تاریخ پنجم ژوئن ۱۸۷۵ م. خطاب به ژنرال کنسول، این نیاز را متذکر شده، چنین میگوید:
«اگر قرار باشد قرنطینه اجرا شود باید مراقبت شود که کمیسیون بینالمللی موجود در قسطنطنیه اجازه دخالت در این زمینه را پیدا نکند؛ زیرا من دو بار تحت مقررات قرنطینه این کمیسیون بودهام و دوست ندارم وقتی که سلامت مردم هندوستان در معرض خطر قرار میگیرد یک بار دیگر با آن نمایش مضحک و خندهدار روبهرو شوم.»
بهتدریج اقدامات عملی هم در این راستا تحقق یافت و برای اولین بار در مرداد ۱۲۸۷ ه. ق. هنگامی که اپیدمی بسیار شدید طاعون در منطقه خلیجفارس حادث شد، مقامات دولت انگلستان پیشنهاد تاسیس مراکز قرنطینه و اجرای مقررات آن را نمودند و اقدامات خود را در بوشهر آغاز کردند.
این قرنطینهها در پنج ایستگاه بوشهر، محمره، بندرعباس و بندر لنگه به اجرا درآمد و اعضایی از خدمات پزشکی هندوستان کادر این ایستگاهها را تشکیل داده و زیرنظر یک پزشک در بوشهر، نظارت میشدند. این امر با مخالفت مردم و روحانیون محلی مواجه و عملا منجر به بلوای بزرگی شد. ولی با پشتیبانی مجلس حفظالصحه و توضیحاتی که داده شد انگلیسیها به کار خود ادامه دادند.
الگود مینویسد: «بیماری وبا به خلیجفارس رسید و موضوع مورد توجه حکومت هندوستان قرار گرفت. بندر بوشهر همچنان که انتظار میرفت شهر ناسالمی بود، زیرا از مقررات بهداشتی محروم و از اصول قرنطینه بیبهره بود. شهر و بندر در حال ویرانی و محتاج تعمیرات بود.
محوطه اطراف دیوارهای شهر بهعنوان مستراح روباز مورد استفاده قرار میگرفت و جریان آب دریا که از شکافها و درزهای کنار دریا نفوذ میکرد آن را بهصورت یک باتلاق بیماریزا در میآورد. تعداد مبتلایان به وبا روز به روز بیشتر میشد.
وحشت و هراس همه جا را فرا گرفته بود و مردم از دست زدن و دفن کردن جسد مردگان خود امتناع میورزیدند. بانوان انگلیسی وابسته به هیات نمایندگی و برخی از موسسات به جزیره مجاور که باسیدو نام داشت منتقل شدند، ولی خود نماینده و پزشک او در شهر ماندند.
پافشاری سفیر بریتانیا در تهران حکومت مرکزی را مجبور ساخت که در این زمینه اقدامی به عمل بیاورد. از جمله به حاکم بوشهر دستور داده شد کلیه لباسهای آلوده را بسوزانند، دفن اموات را در خارج شهر بهصورت اجباری اجرا کنند و به توصیههای پزشکان خارجی و محلی در زمینه پیشگیری از شیوع بیماری گوش فرا دهند.»
نحوه اجرای مقررات قرنطینه در بنادر که در دریا و روی کشتیها انجام میشد، به این شکل بود که کشتیها مجبور بودند تا پرچم زرد رنگی بر عرشه خود نصب کرده و وارد لنگرگاه شوند.
آنگاه مسافران وارد قرنطینه شده و به مدت ۱۰ روز نگهداری میشدند. این مدت بعدا به ۵ روز کاهش پیدا کرد. یکی از سیاحان خارجی در مورد نحوه اقامتش در یکی از این ایستگاههای قرنطینه که آن را عالم برزخی نامیده، مینویسد:
«ایستگاه قرنطینه ساختمانی است که به شتاب ساخته شده و ناهنجار مینماید، اما حقیقتا تمام امکانات لازمه یک اقامت کوتاه و اجباری را دارد. دو ایرانی از کارکنان آن جا بودند. برای مسافران آسیایی، کلبههایی بود، اما ساختمانی دیگر به جز یک کوره خانه برای از بین بردن البسه طاعونزدگان وجود نداشت. برای فرد اروپایی معاینه پزشک تشریفاتی است، ولی برای مسافر آسیایی، یک مقدار کمتر سطحی است.
مدتی بعد دوباره بیماری طاعون مهلکی بروز کرد و شدت آن همه کشورهای مجاور را نگران کرد و کمیسیون مخصوصی برای بررسی این موضوع تشکیل شد.
دولت انگلیسی هندوستان هم نمایندهای را اعزام کرد که در گزارش تلگرافی که به نایبالسلطنه هندوستان مخابره کرد نارسایی مقررات و اقدامات دولت ایران را خاطر نشان و اضافه کرد که این کار از عهده ایرانیان خارج است گرچه سلامت و امنیت بهداشتی منطقه خلیجفارس برای کشتیرانی دنیا مساله مهمی شده بود، ولی دیگر دول اروپایی هم مایل نبودند که انگلیس از راه ایجاد قرنطینه به بسط نفوذ خودش در ایران بپردازد و در این راه کارشکنی و سعی میکردند تا حد ممکن این کار با مشارکت عمومی پیش رود. سفیر امپراتوری اتریش در نامهای به تاریخ ۲۷ ژوئن ۱۸۷۷ م. در لندن در این باره مینویسد:
«دولت ایران تاکنون هیچ کاری برای جلوگیری از ورود بیماریهای واگیر انجام نداده است. اینک چه ازنظر انسانی و چه از نظر حفظ زندگی افراد، لازم است که به این بیاعتنایی در ایران خاتمه داده شود. ولی چون امید آن نیست که دولت ایران خود پیشقدم شود، وظیفه سایر دولتهای ذیعلاقه است که برای فرا گرفتن تصمیمهای لازم بذل اهتمام کنند.
آنچه دولت امپراتوری بریتانیا درصدد رسیدن به آن است عبارت است از: برقرار کردن خدمات بهداشتی، ولی این کار هرگز به دست دولت ایران انجام نخواهد شد؛ بنابراین باید یک بنیاد بینالمللی این وظیفه را تحت نظارت حکومتهای خارجی با جدیت تمام به انجام رساند».
این پیشنهاد پس از مطرح شدن مورد توجه کلیه دول ذینفع قرار گرفت و قرار بر این شد که با الگو قرار دادن هیات ناظر بر کانال سوئز و هیات مستقر در قسطنطنیه، چنین هیاتی در ایران تشکیل شده و رئیس آن هم یک نفر ایرانی باشد. قرار شد که در یکی از جزایر دهانه خلیجفارس، محلی برای قرنطینه ایجاد شود.
دولت ایران از این پیشنهاد به این شرط استقبال کرد که اجرای آن هیچ تعهد مالی برای ایران به وجود نیاورد و با این شرط اجرای آن به انگلیس احاله شد. انگلیس هم تنها تعهد کرد که حقوق مستخدمین خودش را میپردازد و لازم است که در نحوه اجرای آن از آزادی عمل کاملی برخوردار باشد.
در دوره رضاشاه، اسناد موجود حاکی از آن است که ریاست قرنطینههای بنادر جنوب تا مدتها همچنان در دست نظامیان انگلیس بود و در اسناد و مکاتبات از اشخاصی همچون کاپیتان رونی، بهعنوان رئیس قرنطینهها نامبرده میشود. البته، دولت ایران از این امر چندان راضی به نظر نمیرسید و سعی میکرد تا با محدود کردن و نظارت بر بودجه قرنطینههای جنوب، برای ماموران انگلیسی اشکال تراشی نماید.
تا آن زمان این گونه مرسوم بود که مبلغی کلی بهعنوان بودجه قرنطینه در اختیار مسوولان قرار گیرد و آنها در پایان هر سال مالی صورت هزینهها را ارائه دهند. اما در دوره رضاشاه صرف بودجه قرنطینه زیر نظر مستقیم اداره مالیه درآمد و در مواردی که در قانون پیشبینی نشده بود، از پرداخت وجه خودداری میشد.
سندی وجود دارد که از مجموعه مکاتبات بین وزارت خارجه ایران با وزیر مختار انگلیس انتخاب شده و نشان میدهد که حقوق زمان مرخصی ماموران و پزشکان انگلیسی شاغل در قرنطینههای بنادر در سال ۱۳۰۶ ه. ش. به بهانه اینکه محل پرداخت این وجه در قوانین پیشبینی نشده است، قطع شده و این امر موجب اعتراض دولت انگلیس شده است. وزارت امور خارجه ایران طی جوابیه نسبتا طولانی به این اعتراض مینویسد:
«.. علت خودداری از پرداخت حقوق مزبور این است که هیچ گونه مدرکی برای تادیه آن در دست نیست و اگر سابقا حقوق مرخصی ماموران مشارالیهم پرداخت میشده بهواسطه این بوده که بودجه قرنطینه جنوب یک قلم و بدون نظارت ماموران مالیه تادیه میشده بنابراین اگر خودشان مبلغی بهعنوان حقوق مرخصی ماموران محسوب و برداشت میکردند دلیل بر استحقاق فعلی آنها در اخذ حقوق مزبور نخواهد بود …»
نهایتا در پایان سال ۱۳۰۶ ه. ش، قرنطینهها بهصورت رسمی از انگلیس تحویل گرفته و تحت نظارت رئیس صحیه جنوب قرار گرفت.
روسها و قرنطینه بنادردر بنادر آستارا و انزلی هم از سالهای حدود ۱۳-۱۹۱۲م. قرنطینههایی برقرار شد. قرنطینه آستارا تا جنگ جهانی اول برقرار و پس از آن تخریب و از حیز انتفاع ساقط گشت. یک قرنطینه مرزی هم در مرز جلفا برقرار بود و بودجهای هم برای ساخت قرنطینهای در مشهدسر (بابلسر) اختصاص یافت که البته هیچ گاه عملی نشد.
در دوره رضاشاه به دلیل وقوع انقلاب اکتبر روسیه و ایجاد تغییرات سیاسی در آن کشور و تیرگی روابط بین دو کشور، ایجاد قرنطینههای شمال، بنا به تقاضای ماموران ایران و با نظارت آنها انجام میشد. بهعنوان مثال، در سال ۱۳۱۴ ه. ش. رئیس گمرکات دشت گرگان به دلیل ورود کشتیهای حامل مسافر از بادکوبه و امتداد خط آهن تا بدانجا، نیاز به احداث یک واحد قرنطینه در این بندر را ضروری میداند.
روسها در این مورد هم مانند دیگر برخوردهای سیاسی خود با ملتهای هم جوار، مشی مستبدانه و زورگویانه اتخاذ کرده و رعایت حال مسافران را نمیکردند. همان گونه که ذکر شد ضمن گرفتن وجه از مسافران، با آنها بدرفتاری مینمودند. طبق گزارش سندی، شدت عمل آنها به حدی بود که حتی از درگیری و کشتار مسافران هم ابا نداشته و در یک مورد دو نفر مکاری (کرایه دهنده چارپایان) را به قتل رساندند.
اسنادی وجود دارد که نشان میدهد ماموران قرنطینه رعایت مسائل شرعی را در برخورد با مسافران نکرده و این مساله باعث بروز درگیری در بین مردم و ماموران میشد. در مورد وبای سال ۱۳۰۹ ه. ق. سندی موجود است که روسها در قرنطینههای مرزی لابهلای اجساد افراد زنده را هم دفن میکردند.
وضعیت قرنطینه انزلی هم مشابه قرنطینههای جنوب بود. برخورد ماموران قرنطینه با مسافران تبعیضآمیز بود و بستگی به وضعیت مالی فرد داشت. همین مساله یکی از مهمترین دلایل عدم موفقیت عملکرد قرنطینهها و نارضایتی مردم بود. این نارضایتی گاه به حدی شدید و غیر قابل کنترل میشد که اساس قرنطینه را درنوردیده و مسافران خشمگین را ناچار از زد و خورد با ماموران میکرد.
یکی از این مسافران نقل میکند که: «براساس دستور پزشک قرنطینه، مسافران بیپول در درون کشتی قرنطینه میشدند، اما به مسافران دارای اتاق در کشتی، اجازه داده میشد تا پیاده شوند و تحت نظارت، در هتل تحت نظر حفاظت نگهبانان اقامت نمایند…
در همین حال مسافران از رفتار تبعیض آمیز منزجر شده و قرنطینهسازی را زیر پا گذاشته، با نگهبانان زد و خورد کرده و با باز نمودن راه خود در ساحل، مسیرشان را از راه زمینی ادامه دادند.»
پیگیری و اصرار بریتانیا برای حضور موثر در قرنطینه بنادر جنوبی ایران، باعث برانگیخته شدن حس رقابت روسیه شد و آنها هم برای اینکه از این قافله عقب نمانند، برای اولین بار دو نماینده برای مطالعه، به جنوب ایران اعزام کردند. این دو نفر پزشک از کلیه بنادر جنوبی ایران بازدید کرده و پس از بازگشت، یکی از آنها به نام ویدو موستی، در نامهای پرده از اغراض دولت خود در این باره برداشت:
«.. اکنون نوبت ما رسیده که با استفاده از موقعیت مناسب، رویای مقدس خود را عملیسازیم و در خاور نزدیک هم به دریای آزاد راه یابیم. منظور ما تصرف بندرعباس در خلیج فارس است.».
اما نخستین حضور رسمی روسها در خلیجفارس در تابستان سال ۱۳۱۸ ه. ق. بود که کنسول روس در اصفهان به همراه دو نفر قزاق از راه شیراز وارد بوشهر شد. نماینده سیاسی دولت انگلیس در بوشهر بنا به دستور دولتش آنها را زیر نظر قرار داد.
پس از مدتی که جاسوسان در همه جا نماینده مزبور را زیر نظر داشتند، نماینده انگلیس قصد آنها را یافتن جایی در خلیجفارس برای راهاندازی ایستگاه زغالگیری گزارش کرد. دولت انگلیس در پاسخ نوشت:
«.. کنسول روس و قزاقانش و همچنین دیگر مسافران روسی که از ورود آنها در حوالی بندرعباس خبر داده بودید، طلایه یک نیروی نظامی خطرناک دشمن هستند… شما باید مراقب حرکات او و دیگر روسها در بندرهای خلیجفارس باشید. شما یقین داشته باشید که روسیه و فرانسه کارهایشان هماهنگ است.
به همین لحاظ در تمام مدتی که کنسول روس در منطقه خلیجفارس بود بهشدت تحتنظر قرار داشت و حتی زمانی که با کشتی به بندر محمره (خرمشهر) رسید، به بهانه اینکه بوشهر آلوده به بیماری طاعون است، او را در قرنطینه نگه داشتند. اعتراض شدید او که این عمل را یک تسویه حساب سیاسی میدانست، باعث شد تا با وساطت شیخ خزعل به وسیله یک قایق موتوری به اهواز فرستاده شده و از آنجا مستقیما به اصفهان مراجعه نماید.
او هنگام ملاقات با شیخ خزعل گفته بود: «روسیه بر سر آن است که دارای بندری در خلیجفارس باشد، اما انگلیس موانعی بر سر این راه قرار میدهد. پست قرنطینه جزایر هرمز و قشم را تاسیس کردهاند تا در آنها استحکاماتی بسازند، اما روسیه تن به چنین ترتیباتی نمیدهد.»
پزشکان شاغل در قرنطینهها
پزشکان شاغل در قرنطینهها، اکثرا ملیتی غیر ایرانی داشتند، ولی در دوره رضاشاه سعی بر این بود با تربیت پزشکان ایرانی و جذب تحصیلکردگان ایرانیالاصل خارج از کشور، از نفوذ پزشکان خارجی کاسته شده و امور به ایرانیان واگذار شود، به این منظور، قوانین قرنطینهها بهصورت نظامنامهای نوشته و در اختیار کلیه پزشکان ایرانی قرار داده میشد.
بهعنوان مثال وزارت معارف در پاسخ استعلام یکی از پزشکان ایرانیالاصل وارد شده به ایران، از قوانین طبی، نامه مفصل نوشته و ضمن اطلاعرسانی از قوانین بهداشتی ایران، درخصوص قرنطینهها مینویسد:
«.. مقررات قرانطین ایران همان مقررات بینالمللی است که بر طبق نظامات و تصمیمات شعبه بهداشت جامعه بینالملل تنظیم و معمول به تمام کشورهای عضو جامعه بینالملل میباشد از قبیل بازرسی در ناوهای وارده به مرزهای دریایی کشور و بررسی نسبت به عده و حال مسافران و اصول بهداشت آنها و تحقق اینکه مرضکشی کردهاند یا خیر تا احتمالا مرض را به وسیله مسافران خود به مرزهای کشور سرایت ندهند و برقراری قرنطینه در بنادر و مرزهای کشور در مواقعی که امراض ساریه در کشورهای همسایه بروز و شیوعی دارد و نگهداری مسافران در قرنطینه با رعایت مقررات مربوطه و ضدعفونی کردن اسباب آنها و مالالتجارههای وارده به کشور…»
زمانی که رضا شاه احساس کرد که از نظر فنی، دولت ایران قادر به اداره قرنطینههای جنوب است، سعی کرد تا از نارضایتی مردم از قرنطینهها و ماموران انگلیسی شاغل در آنها استفاده کرده و بهانه لازم برای در اختیار گرفتن آنها را به دست آورد. سر دنیس رایت در کتاب خود در مورد سرنوشت قرنطینههای بنادر جنوب میگوید:
«از ۱۹۲۱ میلادی به بعد احساسات ضد انگلیسی بهگونهای شدید دامنزده میشدند تا خطر تلاشی استقلال ایران را تداعی نمایند و سرانجام در سال ۱۹۲۸ م. رضاشاه مسوولیت اداره قرنطینههای بندری را از انگلیسیها سلب کرد.»
نتیجهگیری
پیچیدگی سیاست دول استعماری در قرون ۱۹ و ۲۰ به حدی بود که نه تنها معادلات سیاسی، بلکه اکثر جنبههای زندگی فردی و اجتماعی مردم را هم در بر میگرفت.
تلاش دولت انگلیس برای نفوذ هر چه بیشتر در هیات حاکمه ایران که به دلایل مختلف همچون حفظ بازار داخلی ایران، ایجاد کمربندی حفاظتی به دور مستعمره زرخیز هندوستان، جلوگیری از نفوذ روسیه و ممانعت از توسعهطلبی آنها در رسیدن به آبهای گرم خلیجفارس صورت میگرفت، باعث شده بود که در این راستا از هر ابزار و وسیلهای برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده نمایند.
توسعه نیافتگی دولت قاجار در همه زمینهها و بیخبری دولتمردان ایران از پیچیدگی معادلات سیاسی به همراه نبود عزمی راسخ در بین آنها برای تعالی جامعه در جنبههای گوناگون، باعث شده بود که دول سلطهگری همچون روس و انگلیس به راحتی بر مجاری امور مسلط شده و سیاست و اقتصاد و حتی فرهنگ کشور را به سمتوسوی موافق با منویات خود پیش ببرند.
در این میان مشکل بروز بیماریهای واگیردار و مهلکی همچون وبا و طاعون که بر تجارت و اقتصاد جوامع اثر مستقیم دارد، بهانهای بود تا دولت روس و انگلیس بهدلیل عدم توفیق دولت ایران در کنترل آنها، خود راسا اقدام کرده و به بهانه ایجاد قرنطینه در بنادر و گلوگاههای حساس اقتصادی ایران مسلط شده و در آنجا به نفع خود اعمال نفوذ نماید.