در سال ۱۹۱۹ بعد از پایان «جنگی برای پایاندادن به همه جنگها»، سه مرد قدرتمند جهان -وودرو ویلسون رئیسجمهور آمریکا، دیوید لوید جورج نخستوزیر بریتانیا، و ژرژ کلمانسو نخستوزیر فرانسه- شش ماه در پاریس برای برقراری صلحی پایدار با یکدیگر گفتگو کردند.
مارگارت مکمیلان در کتاب «پاریس ۱۹۱۹: شش ماهی که دنیا را تغییر داد»، تاریخی خواندنی از آن روزهای سرنوشتساز ارائه میدهد -روزهایی که به پیدایش کشورهای جدیدی همچون عراق و یوگسلاوی و فلسطین از ویرانههای امپراتوریهای ورشکسته و ترسیم دوباره مرزهای دنیای مدرن انجامید و بذرهای جنگ جهانی دوم و فجایع آن را در خود پرورد، فجایعی که تا امروز نیز ادامه دارد.
در کنفرانس صلح پاریس که در ژانویه سال ۱۹۱۹ برگزار شد و شش ماه به درازا کشید دولتهای متفقین بر سر چگونگی پایان جنگ به بحث نشستند. این کنفرانس مقدمهای بود بر معاهده ورسای که در آن متفقین به ریاست ایالات متحده آمریکا و بریتانیا و فرانسه قراردادی را به آلمان تحمیل کردند که بر مبنای آن آلمان وادار شد غرامت سنگینی به خاطر آغاز جنگ بپردازد.
این کنفرانس قرار بود براساس اصول چهاردهگانه وودرو ویلسون، رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا، از جمله تأکید بر برخورداری ملتها از حق تعیین سرنوشت، ترسیم مرزهای جدید کشورها براساس ترکیب قومی و ملیتی و ایجاد جامعه ملل نظامی جدید را در سطح جهان جایگزین نظم کهن کند و صلحی عادلانه و پایدار برقرار سازد، اما در نهایت به عقیده اکثریت کارشناسان سیمایی جدید به استعمار کهن داد.
نویسنده در این اثر، روایتی از وقایع این کنفرانس سرنوشتساز ارائه میدهد. مکمیلان تاریخنگار کانادایی، استاد دانشگاه آکسفورد و کالج ترینیتی و دانشگاه تورنتو و کارشناس روابط بینالملل است. تخصص او در حوزه امپراتوری بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است.
از تبعات زیانبار این قرارداد میتوان به تشکیل اسرائیل، ایجاد یوگسلاوی و قیمومیت بینالنهرین توسط انگلستان اشاره کرد. در ابتدای کنفرانس پاریس، انگلستان و فرانسه با یکدیگر توافق کردند که تکهپارههای عثمانی را در میان خود تقسیم کنند. سوریه و لبنان به فرانسه رسید و فلسطین، بینالنهرین و حجاز نصیب بریتانیا شد.
پس از آنکه قیمومیت فلسطین به بریتانیا رسید، این کشور تمام نیروی خود را مصروف تشکیل اسرائیل کرد؛ بهانه آن هم تاریخ و دلبستگی یهودیان به سرزمین فلسطین بود. وزیر خارجه وقت بریتانیا، بالفور هم که علاقه زیادی به یهودیت داشت، تمام وقت خود را صرف تشکیل کشور یهودی کرد. او سفری نیز به فلسطین داشت و یهودیان مهاجر استقبال شایان توجهی از او به عمل آوردند.
او در آن موقع به این موضوع چندان توجه نکرد که اعراب مغازههای خود را به نشانه اعتراض به حضور او تعطیل کردند و نامههای تهدیدآمیزی به او نوشتند که البته همه آنها از سوی منشی مخصوص آقای وزیر نابود شدند. یکی دیگر از آثار منفی کنفرانس صلح پاریس، تشکیل کشور یوگسلاوی بود؛ جایی که کرواتها، صربها و مسلمانان در یک کشور گرد هم آمدند.
همچنین تشکیل بینالنهرین تحت عنوان کشوری واحد که بعدها عراق نام گرفت نتیجه این کنفرانس بود. این کشور نیز از لحاظ نژادی شباهت زیادی به یوگسلاوی داشت. وجود عربها، کردها و ایرانیان مستقر در بینالنهرین باعث شده بود هیچ وقت یک ناسیونالیسم عراقی متشکل و واحد در آن شکل نگیرد.
کنفرانس صلح پاریس برای آمریکا سرنوشت خوشی را رقم زد، اما برای اروپا و خاورمیانه دورنمایی مملو از درگیری و جنگ را در پی داشت: جنگ جهانی دوم و ظهور نازیسم و فاشیسم، جنگ یوگسلاوی، جنگ مزمن و تاریخی اعراب و یهودیان و جنگ عراق ازجمله پیامدهای خونین و غمانگیز میان کشورهای جهان بود که سرمنشأ آن کنفرانس صلح پاریس است.
در واقع کنفرانس پاریس و دغدغه صلح حاکم بر آن، جهان را به سمتوسویی راند که هنوز هم مردم دنیا از آن لطمه میبینند. ازجمله تبعات دیگر کنفرانس پاریس اتفاقاتی بود که به ایتالیا و مردم آن تحمیل شد. ایتالیا کشوری بود که با تردید وارد جنگ شد. سیاستمداران ایتالیا در آغاز جنگ اول جهانی دوپاره شدند.
عدهای از آنها خواستار حمایت از آلمان و گروهی دیگر حامی متفقین بودند. نخستوزیر ایتالیا بر این گمان بود که میتواند با حمایت از متفقین کشورش را به سوی سرنوشت بهتری رهنمون شود؛ اما مشکل وقتی ایجاد شد که در پایان جنگ، بریتانیا و فرانسه به این نتیجه رسیدند که ایتالیا نقش عمدهای در جنگ نداشته و سهم عمدهای از غنائم جنگ نمیبرد.
ماجرای ایتالیا در جنگ جهانی اول، استخوان لای زخمی شد که اندکی بعد زمینهساز قدرتگیری موسولینی و فاشیسم در این کشور شد، همانگونه که معاهده خفتبار ورسای باعث شد هیتلر و نازیسم در آلمان قدرت گرفته و زمینههای جنگ جهانی دوم شکل بگیرد.