اولاف شولتس،صدراعظم آلمان برای مجله فارین افرز نوشت: جهان در پایان یک دوران و یک “نقطه عطف” قرار دارد. جنگ روسیه علیه اوکراین به یک دوره پایان داده است. قدرتهای جدیدی ظهور کرده یا دوباره ظهور کردهاند، از جمله چینی که از نظر اقتصادی قوی و از نظر سیاسی مدعی است. در این دنیای چندقطبی جدید، کشورها و مدلهای مختلف حکومت برای قدرت و نفوذ با هم رقابت میکنند.
آلمان به نوبه خود تمام تلاشش را برای دفاع و تقویت نظم بینالمللی بر اساس اصول منشور سازمان ملل انجام میدهد. دموکراسی، امنیت و رفاه آن به قدرت الزام آور به قوانین مشترک بستگی دارد. به همین دلیل است که آلمانیها قصد دارند ضامن امنیت اروپا شوند همانطورکه متحدان ما از ما انتظار دارند: پل ساز در اتحادیه اروپا و مدافع راهحلهای چندجانبه برای مشکلات جهانی. این تنها راه آلمان برای عبور موفق از شکافهای ژئوپلتیک زمان است.
این نقطه عطف، فراتر از جنگ در اوکراین و فراتر از موضوع امنیت اروپا است. سوال اصلی این است: چگونه ما به عنوان اروپا و به عنوان اتحادیه اروپا میتوانیم بازیگران مستقلی در دنیای چندقطبی فزاینده باقی بمانیم؟ آلمان و اروپا میتوانند بدون تسلیم شدن در برابر این دیدگاه جبرگرایانه که جهان محکوم به جدا شدن دوباره به بلوکهای رقیب است، به دفاع از نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین کمک کنند. تاریخ کشور من به آن مسئولیت ویژهای میدهد که با نیروهای فاشیسم، اقتدارگرایی و امپریالیسم مبارزه کند. در عین حال، تجربه ما از دو نیم شدن در طول یک رقابت ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی به ما درک خاصی از خطرات یک جنگ سرد جدید میدهد.
پایان یک عصر
برای اکثر نقاط جهان، سه دهه پس از سقوط پرده آهنین، دوره صلح و رفاه نسبی بوده است. پیشرفتهای فناوری سطح بی سابقهای از اتصال و همکاری ایجاد کرده است. رشد تجارت بینالملل، زنجیرههای ارزش و تولید جهانی، و تبادل بینظیر مردم و دانش در سراسر مرزها، بیش از یک میلیارد نفر را از فقر بیرون آورده است. مهمتر از همه، شهروندان شجاع در سراسر جهان، دیکتاتوریها و حکومت تک حزبی را از بین بردهاند. اشتیاق آنها برای آزادی، کرامت و دموکراسی مسیر تاریخ را تغییر داد. دو جنگ جهانی ویرانگر و رنج زیادی – که بیشتر آن ناشی از کشور من بود – بیش از چهار دهه تنش و رویارویی در سایه نابودی احتمالی هستهای را به دنبال داشت. اما در دهه ۱۹۹۰، به نظر میرسید که بالاخره نظم جهانی انعطاف پذیرتری برقرار شده بود.
آلمانیها بویژه میتوانستند برکاتی را شاهد باشند. در نوامبر ۱۹۸۹، دیوار برلین توسط شهروندان شجاع آلمان شرقی فرو ریخت. تنها ۱۱ ماه بعد، به لطف سیاستمداران دوراندیش و حمایت شرکای خود در غرب و شرق، کشور دوباره متحد شد. سرانجام، همانطور که ویلی برانت، صدراعظم سابق آلمان، اندکی پس از فروریختن دیوار گفت: آنچه به هم تعلق دارد میتواند با هم رشد کند.
این کلمات نه تنها در مورد آلمان بلکه در کل اروپا نیز تسری داشت. اعضای سابق پیمان ورشو تصمیم گرفتند به متحدان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و اعضای اتحادیه اروپا تبدیل شوند. “اروپای کامل و آزاد” به فرمول جورج اچ دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، دیگر امیدی بی اساس به نظر نمیرسید. در این دوره جدید، به نظر میرسید که روسیه به شریک غرب تبدیل شود تا دشمنی که اتحاد جماهیر شوروی بوده است. در نتیجه، اکثر کشورهای اروپایی ارتش خود را کوچک کردند و بودجه دفاعی خود را کاهش دادند. برای آلمان، منطق ساده بود: چرا یک نیروی دفاعی بزرگ متشکل از ۵۰۰۰۰۰ سرباز در حالی که همه همسایگان ما دوست یا شریک به نظر میرسند را حفظ کنیم؟
تمرکز سیاست امنیتی و دفاعی ما به سرعت به سمت سایر تهدیدهای مبرم تغییر کرد. جنگهای بالکان و پیامدهای حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، از جمله جنگهای افغانستان و عراق، اهمیت مدیریت بحران منطقهای و جهانی را افزایش داد. با این حال، همبستگی در داخل ناتو دست نخورده باقی ماند: حملات ۱۱ سپتامبر منجر به اولین تصمیم برای اجرای ماده ۵، بند دفاع متقابل پیمان آتلانتیک شمالی شد، و برای دو دهه، نیروهای ناتو شانه به شانه با تروریسم در افغانستان مبارزه کردند.
جوامع تجاری آلمان نتیجهگیریهای خود را از مسیر جدید تاریخ گرفتند. سقوط پرده آهنین و اقتصاد جهانی یکپارچهتر فرصتها و بازارهای جدیدی را بهویژه در کشورهای بلوک شرق سابق و همچنین در سایر کشورهای دارای اقتصادهای نوظهور بهویژه چین باز کرد. روسیه، با منابع عظیم انرژی و سایر مواد خام خود، در طول جنگ سرد ثابت کرده بود که یک تامین کننده قابل اعتماد است، و حداقل در ابتدا، گسترش این مشارکت امیدوارکننده در زمان صلح معقول به نظر میرسید.
با این حال، رهبری روسیه انحلال اتحاد جماهیر شوروی سابق و پیمان ورشو را تجربه کرد و نتایجی گرفت که به شدت با نتایج رهبران برلین و سایر پایتختهای اروپایی متفاوت بود. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، به جای اینکه سرنگونی مسالمت آمیز حکومت کمونیستی را فرصتی برای آزادی و دموکراسی بیشتر بداند، آن را “بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم” نامیده است. آشفتگی اقتصادی و سیاسی در بخشهایی از فضای پس از شوروی در دهه ۱۹۹۰ تنها احساس از دست دادن و اندوهی را که بسیاری از شهروندان روسیه تا به امروز با پایان اتحاد جماهیر شوروی مرتبط میدانند، تشدید کرد.
در آن محیط بود که استبداد و جاه طلبیهای امپریالیستی دوباره شروع به ظهور کردند. در سال ۲۰۰۷، پوتین یک سخنرانی تهاجمی در کنفرانس امنیتی مونیخ ایراد کرد و نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین را صرفاً ابزاری برای تسلط آمریکا دانست. سال بعد روسیه جنگی را علیه گرجستان آغاز کرد. در سال ۲۰۱۴، روسیه کریمه را اشغال و ضمیمه کرد و نیروهای خود را به بخشهایی از منطقه دونباس در شرق اوکراین اعزام کرد که مستقیماً نقض قوانین بینالمللی و تعهدات معاهده خود مسکو است. در سالهای بعد کرملین معاهدات کنترل تسلیحات را زیر پا گذاشت و تواناییهای نظامی خود را گسترش داد، مخالفان روسی را مسموم کرد و به قتل رساند، جامعه مدنی را سرکوب کرد و مداخلهای نظامی را در حمایت از دولت اسد در سوریه انجام داد. گام به گام، روسیه پوتین راهی را انتخاب کرد که آن را از اروپا دورتر و از نظمی مسالمت آمیز و مشارکتی دورتر کرد.
بازگشت امپراتوری
در طول هشت سال پس از الحاق غیرقانونی کریمه و شروع درگیری در شرق اوکراین، آلمان و شرکای اروپایی و بینالمللی آن در G-۷ بر حفاظت از حاکمیت و استقلال سیاسی اوکراین، جلوگیری از تشدید بیشتر تنش توسط روسیه و بازگرداندن و حفظ صلح در اروپا تمرکز کردند. رویکرد انتخاب شده ترکیبی از فشار سیاسی و اقتصادی بود که اقدامات محدودکننده علیه روسیه را با گفتگو همراه کرد. آلمان به همراه فرانسه در قالب به اصطلاح نرماندی شرکت کرد که منجر به توافقات مینسک و فرآیند مینسک مربوطه شد که از روسیه و اوکراین خواست به آتش بس متعهد شوند و تعدادی گام دیگر را بردارند. با وجود شکستها و عدم اعتماد بین مسکو و کییف، آلمان و فرانسه روند را ادامه دادند. اما روسیه موفقیت دیپلماسی را غیرممکن کرد.
پس از آن حمله وحشیانه روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ یک واقعیت اساسی جدید پدید آمد: امپریالیسم به اروپا بازگشته بود. روسیه از برخی از وحشتناکترین روشهای نظامی قرن بیستم استفاده میکند و درد و رنج وصف ناپذیری را در اوکراین ایجاد میکند. دهها هزار سرباز و غیرنظامی اوکراینی تاکنون جان خود را از دست دادهاند. تعداد زیادی زخمی یا آسیب دیدهاند. میلیونها شهروند اوکراینی مجبور شدهاند خانههای خود را ترک کنند و به لهستان و دیگر کشورهای اروپایی پناه ببرند. یک میلیون نفر از آنها به آلمان آمدهاند. توپخانه، موشکها و بمبهای روسیه خانهها، مدارس و بیمارستانهای اوکراین را به ویرانه تبدیل کرده است. ماریوپل، ایرپین، خرسون، ایزیوم، این مکانها برای همیشه به یاد جنایات روسیه خواهند بود و عاملان آن باید به دست عدالت سپرده شوند.
اما تأثیر جنگ روسیه فراتر از اوکراین است. زمانی که پوتین دستور حمله را صادر کرد، معماری صلح اروپایی و بینالمللی را که ساخت آن دههها طول کشیده بود، در هم شکست. تحت رهبری پوتین، روسیه حتی از ابتدایی ترین اصول حقوق بینالملل که در منشور سازمان ملل آمده است، سرپیچی کرده است: کنار گذاشتن استفاده از زور به عنوان ابزاری برای سیاست بینالمللی و تعهد به احترام به استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی همه کشورها. روسیه که به عنوان یک قدرت امپراتوری عمل میکند، اکنون به دنبال ترسیم مجدد مرزها با زور و تقسیم جهان، یک بار دیگر، به بلوکها و حوزههای نفوذ است.
اروپای قویتر
جهان نباید به پوتین اجازه دهد راهش را ادامه دهد. باید جلوی امپریالیسم روسیه گرفته شود. نقش مهم آلمان در حال حاضر این است که با سرمایهگذاری در ارتش، تقویت صنعت دفاعی اروپا، تقویت حضور نظامی خود در جناح شرقی ناتو، و آموزش و تجهیز نیروهای مسلح اوکراین، به عنوان یکی از تامین کنندگان اصلی امنیت در اروپا ارتقا یابد.
نقش جدید آلمان مستلزم فرهنگ استراتژیک جدید است و استراتژی امنیت ملی که دولت من چند ماه دیگر اتخاذ خواهد کرد، منعکس کننده این واقعیت است. در سه دهه گذشته، تصمیمات مربوط به امنیت آلمان و تجهیزات نیروهای مسلح این کشور در پس زمینه اروپا در صلح اتخاذ شده است. اکنون، سؤال راهنما این خواهد بود که ما و متحدانمان باید با چه تهدیدهایی در اروپا، بلافاصله از سوی روسیه، مواجه شویم. اینها شامل حملات بالقوه به قلمرو متحدان، جنگ سایبری و حتی احتمال دور از دسترس حمله هستهای است که پوتین به این روشنی تهدید نکرده است. مشارکت ترانس آتلانتیک برای رویارویی با این چالشها حیاتی است و باقی میماند. ایالات متحده آمریکا، پرزیدنت جو بایدن و دولت او برای ایجاد و سرمایه گذاری در مشارکتها و اتحادهای قوی در سرتاسر جهان شایسته ستایش هستند. اما یک شراکت متوازن و انعطاف پذیر فراآتلانتیک همچنین مستلزم آن است که آلمان و اروپا نقش فعالی ایفا کنند. یکی از اولین تصمیماتی که دولت من پس از حمله روسیه به اوکراین گرفت، تعیین یک صندوق ویژه به مبلغ ۱۰۰ میلیارد دلار برای تجهیز بهتر نیروهای مسلح ما بود. ما حتی قانون اساسی خود را برای راه اندازی این صندوق تغییر دادیم. این تصمیم نشاندهنده شدیدترین تغییر در سیاست امنیتی آلمان از زمان تأسیس ارتش در سال ۱۹۵۵ است. سربازان ما حمایت سیاسی، مواد و قابلیتهایی را که برای دفاع از کشور و متحدانمان نیاز دارند، دریافت خواهند کرد. هدف، ارتشی است که ما و متحدانمان بتوانیم به آن تکیه کنیم. برای دستیابی به آن، آلمان دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را در دفاع ما سرمایه گذاری خواهد کرد.
این تغییرات نشان دهنده یک طرز فکر جدید در جامعه آلمان است. امروزه، اکثریت بزرگ آلمانیها موافق هستند که کشورشان به ارتشی نیاز دارد که بتواند دشمنان خود را بازدارد و از خود و متحدانش دفاع کند. آلمانیها در کنار اوکراینیها میایستند تا از کشورشان در برابر تجاوز روسیه دفاع کنند. از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۰، آلمان بزرگترین منبع سرمایه گذاری خصوصی و کمکهای دولتی اوکراین بود. و از زمانی که تهاجم روسیه آغاز شد، آلمان حمایت مالی و بشردوستانه خود را از اوکراین افزایش داده و به هماهنگی واکنش بینالمللی در زمان ریاست G-۷ کمک کرده است.
“نقطه عطف” همچنین دولت من را به بازنگری در اصل تثبیت شده سیاست آلمان در مورد صادرات تسلیحات وادار کرد. امروز، برای اولین بار در تاریخ اخیر آلمان، ما در حال تحویل سلاح به جنگ بین دو کشور هستیم. در مبادلاتم با ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، یک چیز را کاملاً روشن کردهام: آلمان تا زمانی که لازم باشد به تلاشهای خود برای حمایت از اوکراین ادامه خواهد داد. آنچه امروز اوکراین بیش از همه به آن نیاز دارد توپخانه و سیستمهای دفاع هوایی است و این دقیقاً همان چیزی است که آلمان در هماهنگی نزدیک با متحدان و شرکای ما ارائه میدهد. حمایت آلمان از اوکراین همچنین شامل تسلیحات ضد تانک، حاملهای زرهی، اسلحهها و موشکهای ضدهوایی و سیستمهای رادار است. یک ماموریت جدید اتحادیه اروپا برای حداکثر ۱۵۰۰۰ سرباز اوکراینی از جمله حداکثر ۵۰۰۰ – یک تیپ کامل – در آلمان آموزش میدهد. در همین حال، جمهوری چک، یونان، اسلواکی و اسلوونی حدود ۱۰۰ تانک جنگی اصلی دوران شوروی را به اوکراین تحویل داده یا متعهد شدهاند. آلمان نیز به نوبه خود تانکهای بازسازی شده آلمانی را در اختیار این کشورها قرار خواهد داد. به این ترتیب، اوکراین تانکهایی را دریافت میکند که نیروهای اوکراینی آنها را به خوبی میشناسند و تجربه استفاده از آنها را دارند و میتوانند به راحتی در طرحهای لجستیکی و تعمیراتی موجود اوکراین ادغام شوند.
اقدامات ناتو نباید به رویارویی مستقیم با روسیه منجر شود، اما این اتحاد باید به طور قابل اعتمادی از تجاوز بیشتر روسیه جلوگیری کند. به همین منظور، آلمان حضور خود را در جناح شرقی ناتو به طور قابل توجهی افزایش داده است و گروه نبرد ناتو به رهبری آلمان را در لیتوانی تقویت کرده و تیپی را برای تضمین امنیت آن کشور طراحی کرده است. آلمان همچنین به گروه نبرد ناتو در اسلواکی کمک میکند و نیروی هوایی آلمان به نظارت و ایمن سازی حریم هوایی در استونی و لهستان کمک می ند. این در حالی است که نیروی دریایی آلمان در فعالیتهای بازدارندگی و دفاعی ناتو در دریای بالتیک مشارکت داشته است. آلمان همچنین یک لشکر زرهی، و همچنین داراییهای هوایی و دریایی قابل توجهی (همه در حالت آماده باش بالا) به مدل نیروی جدید ناتو، که برای بهبود توانایی ائتلاف برای واکنش سریع به هر گونه احتمالی طراحی شده است، کمک خواهد کرد. و آلمان به پایبندی خود به ترتیبات به اشتراک گذاری هستهای ناتو، از جمله با خرید جتهای جنگنده اف-۳۵ با قابلیت دوگانه، ادامه خواهد داد.
پیام ما به مسکو بسیار واضح است: ما مصمم هستیم از وجب به وجب خاک ناتو در برابر هرگونه تجاوز احتمالی دفاع کنیم. ما به تعهد جدی ناتو مبنی بر اینکه حمله به هر یک از متحدان، حمله به کل اتحاد تلقی خواهد شد، احترام خواهیم گذاشت. ما همچنین به روسیه روشن کردهایم که لفاظیهای اخیر این کشور در مورد سلاحهای هستهای بیدقت و غیرمسئولانه است. هنگامی که من در نوامبر از پکن بازدید کردم، رئیس جمهور چین، شی جینپینگ و من پذیرفتیم که تهدید به استفاده از سلاحهای هسته ای غیرقابل قبول است و استفاده از چنین سلاحهای وحشتناکی از خط قرمزی که بشر به درستی ترسیم کرده است، عبور خواهد کرد. پوتین باید این کلمات را مشخص کند.
در میان بسیاری از محاسبات اشتباهی که پوتین انجام داده، شرط بندی او بر این است که تهاجم به اوکراین روابط میان دشمنانش را تیره خواهد کرد. در واقع، برعکس اتفاق افتاده است: اتحادیه اروپا و اتحاد فراآتلانتیک قویتر از همیشه هستند. این در هیچ کجا به اندازه تحریمهای اقتصادی بی سابقه ای که روسیه با آن مواجه است مشهود نیست. از همان آغاز جنگ مشخص بود که این تحریمها برای مدت طولانی اعمال میشوند، زیرا هر هفته اثرگذاری آنها افزایش مییابد. پوتین باید درک کند که اگر روسیه بخواهد شرایط توافق صلح را دیکته کند، حتی یک تحریم لغو نخواهد شد.
همه رهبران کشورهای گروه ۷ آمادگی زلنسکی را برای صلحی عادلانه که به تمامیت ارضی و حاکمیت اوکراین احترام میگذارد و از توانایی اوکراین برای دفاع از خود در آینده محافظت میکند، ستایش کردهاند. در هماهنگی با شرکای ما، آلمان آماده دستیابی به ترتیباتی برای حفظ امنیت اوکراین به عنوان بخشی از توافق صلح بالقوه پس از جنگ است. با این حال، الحاق غیرقانونی سرزمین اوکراین را که به خوبی با رفراندومهای ساختگی پنهان شده است، نخواهیم پذیرفت. برای پایان دادن به این جنگ، روسیه باید نیروهای خود را خارج کند.
برای آب و هوا خوب است، برای روسیه بد است
جنگ روسیه نه تنها اتحادیه اروپا، ناتو و G-۷ را در مخالفت با تجاوزات آن متحد کرده است، همچنین تغییراتی را در سیاستهای اقتصادی و انرژی ایجاد کرده است که در درازمدت به روسیه آسیب میرساند و به انتقال حیاتی به انرژی پاک که قبلاً در جریان بود، کمک میکند. درست پس از تصدی پست صدراعظم آلمان در دسامبر ۲۰۲۱، از مشاورانم پرسیدم که آیا در صورت تصمیم روسیه برای توقف تحویل گاز خود به اروپا، طرحی در دست داریم یا خیر. پاسخ منفی بود، حتی اگر به طور خطرناکی به تحویل گاز روسیه وابسته شده بودیم.
بلافاصله آماده شدن برای بدترین سناریو را آغاز کردیم. در روزهای قبل از تهاجم همه جانبه روسیه به اوکراین، آلمان صدور گواهینامه خط لوله نورد استریم ۲ را به حالت تعلیق درآورد که قرار بود به طور قابل توجهی عرضه گاز روسیه به اروپا را افزایش دهد. در فوریه ۲۰۲۲، برنامههایی برای واردات گاز طبیعی مایع از بازار جهانی خارج از اروپا روی میز بود و در ماههای آینده، اولین پایانههای LNG شناور در سواحل آلمان راهاندازی خواهند شد.
بدترین سناریو به زودی محقق شد، زیرا پوتین تصمیم گرفت با کاهش عرضه به آلمان و بقیه اروپا، انرژی را به سلاح تبدیل کند. اما آلمان اکنون به طور کامل واردات زغال سنگ روسیه را متوقف کرده است و واردات نفت روسیه از اتحادیه اروپا به زودی پایان خواهد یافت. ما درس خود را آموختیم: امنیت اروپا بر تنوع بخشیدن به تامین کنندگان انرژی و مسیرهای آن و سرمایه گذاری در استقلال انرژی متکی است. در سپتامبر، خرابکاری خطوط لوله نورد استریم این پیام را به خانه رساند.
برای پر کردن هرگونه کمبود بالقوه انرژی در آلمان و اروپا در کل، دولت من نیروگاههای زغالسنگ را به طور موقت به شبکه بازگرداند و به نیروگاههای هستهای آلمان اجازه میدهد بیش از برنامهریزی اولیه کار کنند. ما همچنین اجباری کردهایم که تأسیسات ذخیرهسازی گاز خصوصی به تدریج سطوح بالاتری از حداقل پر کردن را داشته باشند.
امروز، ذخایر ما کاملاً پر است، در حالی که سطوح در این زمان در سال گذشته به طور غیرعادی پایین بود. این زمینه خوبی برای آلمان و اروپا برای پشت سر گذاشتن زمستان بدون کمبود گاز است. جنگ روسیه به ما نشان داد که رسیدن به این اهداف بلندپروازانه برای دفاع از امنیت و استقلال ما و همچنین امنیت و استقلال اروپا ضروری است. دور شدن از منابع انرژی فسیلی تقاضا برای برق و هیدروژن سبز را افزایش میدهد و آلمان با سرعت بخشیدن به تغییر به سمت انرژیهای تجدیدپذیر مانند انرژی باد و خورشیدی برای این نتیجه آماده میشود. اهداف ما روشن است: تا سال ۲۰۳۰، حداقل ۸۰ درصد از برق مصرفی آلمانیها توسط انرژیهای تجدیدپذیر تولید خواهد شد و تا سال ۲۰۴۵، آلمان به انتشار گازهای گلخانهای خالص صفر یا “بی طرفی آب و هوا” دست خواهد یافت.
بدترین کابوس پوتین
پوتین میخواست اروپا را به مناطق نفوذ و جهان را به بلوکهایی از قدرتهای بزرگ و دولتهای تابع تقسیم کند. در عوض، جنگ او تنها به پیشرفت اتحادیه اروپا کمک کرده است. در شورای اروپا در ژوئن ۲۰۲۲، اتحادیه اروپا به اوکراین و مولداوی وضعیت «کشورهای کاندید» اعطا کرد و مجدداً تأیید کرد که آینده گرجستان به اروپا بستگی دارد. ما همچنین توافق کردیم که پیوستن هر شش کشور بالکان غربی به اتحادیه اروپا باید سرانجام به واقعیت تبدیل شود، هدفی که من شخصاً به آن متعهد هستم. به همین دلیل است که من فرآیند موسوم به برلین را برای غرب بالکان احیا کرده ام که قصد دارد همکاری ها را در منطقه تعمیق بخشد، کشورها و شهروندانش را به هم نزدیکتر کند و آنها را برای ادغام اتحادیه اروپا آماده کند.
مهم است که بدانیم گسترش اتحادیه اروپا و ادغام اعضای جدید دشوار خواهد بود. هیچ چیز بدتر از دادن امید کاذب به میلیون ها نفر نخواهد بود. اما راه باز است، و هدف روشن است: اتحادیه اروپا متشکل از بیش از ۵۰۰ میلیون شهروند آزاد، نماینده بزرگترین بازار داخلی در جهان، که استانداردهای جهانی در تجارت، رشد، تغییرات آب و هوا، و حفاظت از محیط زیست را تعیین می کند. که میزبان موسسات تحقیقاتی پیشرو و کسب و کارهای نوآورانه خواهد بود – خانوادهای از دموکراسیهای پایدار که از رفاه اجتماعی و زیرساخت های عمومی بی نظیر برخوردار هستند. همانطور که اتحادیه اروپا به سمت این هدف حرکت می کند، دشمنانش به تلاش برای ایجاد شکاف بین اعضای آن ادامه خواهند داد.
پوتین هرگز اتحادیه اروپا را به عنوان یک بازیگر سیاسی نپذیرفته است. به هر حال، اتحادیه اروپا – اتحادیهای از کشورهای آزاد، مستقل و دموکراتیک مبتنی بر حاکمیت قانون – نقطه مقابل دزدسالاری امپریالیستی و خودکامه اوست. پوتین و دیگران تلاش خواهند کرد تا از طریق کمپینهای اطلاعات نادرست و نفوذ، سیستم های باز و دموکراتیک خود را علیه ما بردارند. شهروندان اروپایی دیدگاه های متنوعی دارند و رهبران سیاسی اروپا به خصوص در هنگام چالش های ژئوپلیتیکی و اقتصادی درباره راه درست رو به جلو بحث می کنند و گاهی اوقات بحث می کنند. اما این ویژگیهای جوامع باز ما ویژگیها هستند، نه اشکال. آنها جوهره تصمیم گیری دموکراتیک هستند. با این حال، هدف امروز ما این است که در زمینههای مهمی که در آن تفرقه اروپا را در برابر مداخلات خارجی آسیبپذیرتر میکند، صفبندی کنیم. برای این مأموریت، همکاری نزدیکتر بین آلمان و فرانسه، که دیدگاه یکسانی از اتحادیه اروپا قوی و مستقل دارند، بسیار مهم است.
به طور گسترده تر، اتحادیه اروپا باید بر مناقشات قدیمی غلبه کند و راه حل های جدیدی بیابد. مهاجرت و سیاست مالی اروپا نمونه هایی از این موارد هستند. مردم همچنان به اروپا می آیند و مهاجران اروپایی به آن نیاز دارند، بنابراین اتحادیه اروپا باید یک استراتژی مهاجرتی ایجاد کند که عملگرا باشد و با ارزش های آن همسو باشد. این به معنای کاهش مهاجرت غیرقانونی و در عین حال تقویت مسیرهای قانونی به اروپا، به ویژه برای کارگران ماهر است که بازار کار ما به آن نیاز دارد. در مورد سیاست مالی، اتحادیه صندوق بازیابی و تاب آوری ایجاد کرده است که به رفع چالش های فعلی ناشی از قیمت های بالای انرژی نیز کمک می کند. اتحادیه همچنین باید تاکتیکهای مسدودسازی خودخواهانه را در فرآیندهای تصمیمگیری خود از طریق حذف توانایی تک تک کشورها برای وتو کردن برخی اقدامات، کنار بگذارد. با گسترش اتحادیه اروپا و تبدیل شدن به یک بازیگر ژئوپلیتیک، تصمیم گیری سریع کلید موفقیت خواهد بود. به همین دلیل، آلمان به تدریج پیشنهاد کرده است که رویه تصمیم گیری با اکثریت آرا را به مناطقی که در حال حاضر تحت قانون اتفاق آرا قرار دارند، مانند سیاست خارجی اتحادیه اروپا و مالیات، گسترش دهد.
اروپا همچنین باید به مسئولیت بیشتر در قبال نیازهای امنیتی خود و رویکردی هماهنگ و یکپارچه برای ایجاد قابلیتهای دفاعی خود ادامه دهد. به عنوان مثال، ارتش کشورهای عضو اتحادیه اروپا از سیستم های تسلیحاتی بسیار متفاوت استفاده می کنند که ناکارآمدی عملی و اقتصادی ایجاد می کند. برای رسیدگی به این مشکلات، اتحادیه اروپا باید رویههای بوروکراتیک داخلی خود را تغییر دهد، که نیازمند تصمیمات سیاسی شجاعانه است. کشورهای عضو اتحادیه اروپا، از جمله آلمان، باید سیاستها و مقررات ملی خود را در زمینه صادرات سیستمهای نظامی مشترک تغییر دهند.
یکی از زمینه هایی که اروپا نیاز فوری به پیشرفت در آن دارد، دفاع در حوزه هوایی و فضایی است. به همین دلیل است که آلمان در سالهای آینده، به عنوان بخشی از چارچوب ناتو، با دستیابی به قابلیتهای اضافی، پدافند هوایی خود را تقویت خواهد کرد. من این ابتکار را برای همسایگان اروپایی خود باز کردم و نتیجه آن طرح سپر آسمان اروپا است که ۱۴ کشور اروپایی دیگر در اکتبر گذشته به آن پیوستند. پدافند هوایی مشترک در اروپا کارآمدتر و مقرون به صرفهتر از این خواهد بود که همه ما به تنهایی این کار را انجام دهیم، و نمونهای برجسته از معنای تقویت ستون اروپایی در ناتو را ارائه میدهد.
ناتو ضامن نهایی امنیت یورو-آتلانتیک است و قدرت آن تنها با اضافه شدن دو دموکراسی مرفه، فنلاند و سوئد، به عنوان عضو افزایش خواهد یافت. اما ناتو همچنین زمانی قویتر میشود که اعضای اروپایی آن بهطور مستقل گامهایی را در جهت سازگاری بیشتر بین ساختارهای دفاعی خود در چارچوب اتحادیه اروپا بردارند.
چالش چین – و فراتر از آن
جنگ تهاجمی روسیه ممکن است باعث ایجاد نقطه عطف شود، اما تغییرات اساسی بسیار عمیق تر است. تاریخ همانطور که برخی پیش بینی میکردند با جنگ سرد به پایان نرسید. با این حال، تاریخ نیز تکرار نمی شود. بسیاری تصور می کنند که ما در آستانه عصر دوقطبی در نظم بین المللی هستیم. آنها شاهد نزدیک شدن طلوع یک جنگ سرد جدید هستند، جنگی که ایالات متحده را در مقابل چین قرار خواهد داد.
من با این دیدگاه موافق نیستم. در عوض، من معتقدم آنچه که ما شاهد آن هستیم پایان مرحله استثنایی جهانی شدن است، یک تغییر تاریخی که توسط شوکهای خارجی مانند همهگیری کووید-۱۹ و جنگ روسیه در اوکراین تسریع شده، اما نه کاملاً نتیجه آن. در طول آن مرحله استثنایی، آمریکای شمالی و اروپا ۳۰ سال رشد پایدار، نرخ اشتغال بالا و تورم پایین را تجربه کردند و ایالات متحده به قدرت تعیین کننده جهان تبدیل شد – نقشی که تا قرن بیست و یکم حفظ خواهد کرد.
اما در طول مرحله جهانی شدن پس از جنگ سرد، چین نیز مانند دوره های طولانی قبلی تاریخ جهان به یک بازیگر جهانی تبدیل شد. ظهور چین منزوی کردن پکن یا محدود کردن همکاری را تضمین نمی کند. اما قدرت رو به رشد چین نیز ادعای هژمونی در آسیا و فراتر از آن را توجیه نمیکند. هیچ کشوری حیاط خلوت هیچ کشور دیگری نیست – و این به همان اندازه که در آسیا و هر منطقه دیگری صدق می کند، در مورد اروپا نیز صدق می کند. در سفر اخیرم به پکن، من حمایت قاطع خود را از نظم بین المللی مبتنی بر قوانین، همانطور که در منشور سازمان ملل متحد ذکر شده است، و همچنین از تجارت باز و منصفانه ابراز کردم. آلمان در هماهنگی با شرکای اروپایی خود، به تقاضای شرایط برابر برای شرکت های اروپایی و چینی ادامه خواهد داد. چین در این زمینه کم کاری انجام می دهد و چرخش قابل توجهی به سمت انزوا و دوری از فضای باز داشته است.
در پکن، من همچنین نگرانیهای خود را در مورد افزایش ناامنی در دریای چین جنوبی و تنگه تایوان مطرح کردم و رویکرد چین به حقوق بشر و آزادیهای فردی را زیر سوال بردم. احترام به حقوق و آزادی های اساسی هرگز نمی تواند یک “مسئله داخلی” برای هر دولت باشد زیرا هر کشور عضو سازمان ملل متعهد می شود که از آنها حمایت کند.
در همین حال، با تطبیق چین و کشورهای آمریکای شمالی و اروپا با واقعیتهای در حال تغییر مرحله جدید جهانیسازی، بسیاری از کشورهای آفریقا، آسیا، کارائیب و آمریکای لاتین که در گذشته با تولید کالاها و مواد خام با قیمت پایین، رشد استثنایی را ممکن کردند. اکنون هزینه ها به تدریج رونق بیشتری می گیرند و تقاضای خاص خود را برای منابع، کالاها و خدمات دارند. این مناطق حق دارند از فرصت هایی که جهانی شدن ارائه می دهد استفاده کنند و در راستای وزن فزاینده اقتصادی و جمعیتی خود، نقش قوی تری در امور جهانی بخواهند. این هیچ تهدیدی برای شهروندان اروپا یا آمریکای شمالی ایجاد نمی کند. برعکس، ما باید مشارکت و ادغام بیشتر این مناطق در نظم بین المللی را تشویق کنیم. این بهترین راه برای زنده نگه داشتن چندجانبه گرایی در دنیای چندقطبی است.
به همین دلیل است که آلمان و اتحادیه اروپا در حال سرمایه گذاری در مشارکت های جدید و گسترش شراکت های موجود با بسیاری از کشورهای آفریقا، آسیا، دریای کارائیب و آمریکای لاتین هستند. بسیاری از آنها یک ویژگی اساسی با ما دارند: آنها نیز دموکراسی هستند. این اشتراک نقش مهمی ایفا می کند – نه به این دلیل که هدف ما قرار دادن دموکراسی ها در برابر دولت های استبدادی است که تنها به یک دوگانگی جهانی جدید کمک می کند، بلکه به این دلیل که اشتراک ارزش ها و سیستم های دموکراتیک به ما کمک می کند اولویت های مشترک را تعریف کنیم و به اهداف مشترک در دوره جدید دست یابیم. واقعیت چند قطبی قرن بیست و یکم شاید همه ما سرمایه دار شده باشیم (به استثنای احتمالی کره شمالی و تعداد کمی از کشورهای دیگر)، به تعبیر استدلالی که برانکو میلانوویچ اقتصاددان چند سال پیش مطرح کرد. اما تفاوت بزرگی ایجاد میکند که سرمایهداری به شیوهای لیبرال، دموکراتیک یا در امتداد خطوط استبدادی سازماندهی شود.
پاسخ جهانی به COVID-۱۹ را در نظر بگیرید. در اوایل همهگیری، برخی استدلال میکردند که دولتهای مستبد در مدیریت بحران مهارت بیشتری نشان میدهند، زیرا میتوانند برای بلندمدت بهتر برنامهریزی کنند و سریعتر تصمیمهای سخت بگیرند. اما سوابق همه گیری کشورهای اقتدارگرا به سختی این دیدگاه را تایید می کند. در همین حال، مؤثرترین واکسنها و درمانهای دارویی کووید-۱۹ همگی در دموکراسیهای آزاد توسعه یافتند. علاوه بر این، برخلاف دولتهای استبدادی، دموکراسیها توانایی اصلاح خود را دارند زیرا شهروندان آزادانه نظرات خود را بیان میکنند و رهبران سیاسی خود را انتخاب میکنند. بحثها و پرسشهای مداوم در جوامع، پارلمانها و رسانههای آزاد ما گاهی ممکن است خستهکننده باشد. اما این چیزی است که سیستم های ما را در دراز مدت انعطاف پذیرتر می کند. ظهور چین منزوی کردن پکن یا محدود کردن همکاری را تضمین نمیکند.
آزادی، برابری، حاکمیت قانون، و کرامت هر انسانی ارزشهایی هستند که در انحصار آن چیزی نیستند که به طور سنتی غرب خوانده میشود. بلکه بین شهروندان و دولتها در سراسر جهان مشترک است و منشور سازمان ملل در مقدمه خود مجدداً آنها را بهعنوان حقوق اساسی بشر تأیید میکند. اما رژیم های خودکامه و خودکامه اغلب این حقوق و اصول را به چالش می کشند یا انکار می کنند. برای دفاع از آنها، کشورهای اتحادیه اروپا، از جمله آلمان، باید با دموکراسی های خارج از غرب، همانطور که به طور سنتی تعریف می شود، همکاری نزدیک تری داشته باشند. در گذشته، ما مدعی بودیم که با کشورهای آسیا، آفریقا، کارائیب و آمریکای لاتین برابر رفتار می کنیم. اما اغلب اوقات، سخنان ما پشتوانه عمل نداشته است. این باید تغییر کند. در دوران ریاست آلمان بر G-۷، این گروه دستور کار خود را از نزدیک با اندونزی که ریاست G-۲۰ را بر عهده دارد، هماهنگ کرده است. ما همچنین در مذاکرات خود شرکت سنگال، که ریاست اتحادیه آفریقا را بر عهده دارد، داشته ایم. آرژانتین که ریاست جامعه آمریکای لاتین و کشورهای حوزه کارائیب را بر عهده دارد. شریک G-۲۰ ما آفریقای جنوبی؛ و هند که سال آینده ریاست گروه ۲۰ را بر عهده خواهد داشت.
در نهایت، در دنیای چند قطبی، گفتگو و همکاری باید فراتر از منطقه آسایش دموکراتیک گسترش یابد. استراتژی امنیت ملی جدید ایالات متحده به درستی نیاز به تعامل با “کشورهایی را که از نهادهای دموکراتیک استقبال نمی کنند، اما با این وجود به یک سیستم بین المللی مبتنی بر قوانین وابسته و از آن حمایت می کنند” تصدیق می کند. دموکراسیهای جهان باید با این کشورها همکاری کنند تا از نظم جهانی که قدرت را به قوانین مرتبط میکند و با اعمال تجدیدنظرطلبانه مانند جنگ تجاوزکارانه روسیه مقابله میکند، دفاع و حمایت کنند. این تلاش مستلزم عمل گرایی و درجه ای از فروتنی است.
سفر به سوی آزادی دموکراتیکی که امروز از آن برخورداریم پر از شکست و خطا بوده است. با این حال، حقوق و اصول خاصی قرن ها پیش ایجاد و پذیرفته شد. حفاظت از بازداشت خودسرانه، یکی از این حقوق اساسی است – و اولین بار نه توسط یک دولت دموکراتیک، بلکه توسط سلطنت مطلقه پادشاه چارلز دوم انگلستان به رسمیت شناخته شد. برابری اصلی مهم است که هیچ کشوری نمی تواند آنچه را که متعلق به همسایه خود است به زور تصاحب کند. احترام به این حقوق و اصول اساسی باید از همه دولت ها صرف نظر از نظام سیاسی داخلی آنها خواسته شود.
دورههای صلح و شکوفایی نسبی در تاریخ بشر، مانند دورهای که بیشتر جهان در اوایل دوران پس از جنگ سرد تجربه کرد، نباید نادر یا ناشی از یک هنجار تاریخی باشد که در آن قوانین دیکته میشود. و اگرچه ما نمی توانیم ساعت را به عقب برگردانیم، هنوز هم می توانیم موج تهاجم و امپریالیسم را به عقب برگردانیم. دنیای پیچیده و چند قطبی امروزی این وظیفه را چالش برانگیزتر می کند. برای اجرای آن، آلمان و شرکای آن در اتحادیه اروپا، ایالات متحده، G-۷ و ناتو باید از جوامع باز ما محافظت کنند، از ارزشهای دموکراتیک ما دفاع کنند و اتحادها و مشارکتهای خود را تقویت کنند. اما ما همچنین باید از وسوسه تقسیم دوباره جهان به بلوک ها جلوگیری کنیم. این بدان معنی است که تمام تلاش خود را برای ایجاد مشارکت های جدید، عملی و بدون تعصبات ایدئولوژیک انجام دهیم. در دنیای به هم پیوسته امروزی، هدف از پیشبرد صلح، رفاه و آزادی انسان، نیازمند ذهنیتهای متفاوت و ابزارهای متفاوت است. توسعه این طرز فکر و آن ابزار در نهایت چیزی است که نقطه عطف نامیده میشود.
انتهای پیام