او درباره اثرات محاسبه پایین هزینه ساخت سردیسها عنوان میکند: با پایین آوردن قیمت ساخت سردیسها و زمان اجرا، مجسمهساز بخشی از حساسیتهایی که باید به شکل پیش فرض در کار لحاظ کند را کنار میگذارد. درواقع رویکرد او به سمت کلیشههایی میرود که برایش ریسکی به همراه نداشته باشد و حداقل حساسیتها را به همراه داشته باشد؛ به گونهای که مجسمهها عینا در محدوده درخواستهای سفارش دهنده اجرا میشود؛ البته در این شرایط میتوان به مجسمهساز حق داد؛ چون قرار است مجسمهای را که باید ظرف پنج ماه بسازد طی ۲۰ روز آماده کند و در این حالت معمولا نتیجه از قبل قابل پیش بینی است.این هنرمند ادامه می دهد: از طرفی مجسمهساز ناگزیر است که از کلیشهها استفاده کند و کارهایی انجام دهد که ریسک کمتری دارند تا بتواند طی زمان کوتاهی که دارد کار را به انجام برساند و برای ادامه حرفه و گذران زندگی خود دستمزدی را که باید، دریافت کند.او به این پرسش که «آیا ساخت پرتره برخی چهرهها سختتر است؟» پاسخ منفی میدهد و اضافه می کند: کیفیت کار بستگی به توانمندی مجسمهساز دارد. باید این نکته را در نظر بگیریم که اساس مجسمهسازی به معنای شکل دادن به یک ماده بی شکل و خام است؛ یعنی سازماندهی مادهای که هیچ شکلی ندارد و مجسمه ساز با توجه به توانایی خود آن را سازماندهی کرده و به یک مجسمه بدل میسازد. حال برای این سازماندهی به عنوان مجسمهساز به چه چیزی نیاز داریم؟ اساسا چه اثر ما سردیس باشد و چه هر چیز دیگری، برای سازماندهی آن ماده خام به یکسری اطلاعات نیاز داریم که از آنها به عنوان شناخت مجسمهساز از سوژه مورد نظر یاد میشود.او اضافه میکند: مجسمهساز از طریق توانمندی، تکنیک و ابزاری که بر اساس مجموعه ادراکش دارد، این اطلاعات را به دست میآورد و در نهایت تصمیم میگیرد چگونه و بر اساس چه استراتژی از این اطلاعات استفاده کند. او در نهایت این اطلاعات را از طریق توانمندیهای تکنیکی، ابزار و شناخت خودش از ابعادی مانند آناتومی بدن انسان، در ماده خام لحاظ میکند.
این مجسمهساز در پاسخ به این سوال که چرا حساسیت بیشتری روی پرتره ها وجود دارد؟ اینگونه می گوید: این حساسیت از طرف مجسمهسازها نیست، از طرف جامعه است. درواقع مخاطب یک مجموعه ادراکی دارد که سعی میکند اطلاعاتی را که مجسمهساز بارگذاری کرده، پیدا کند و بعد با دانستهها و پیشفرضهای خود مقایسه کند. ما به شکل ناخودآگاه درباره چهره همه انسانها روابطی را از اجزای صورت در ذهن داریم که به همین علت به راحتی میتوانیم هر زمانی که به یک چهره نگاه میکنیم، متوجه هماهنگیها یا ناهماهنگیهای اجزای آن چهره شویم. به طور کلی به صورت روزمره مدام درگیر این اطلاعات هستیم و حس و حال آدمها را با نگاه به چهره آنها متوجه میشویم. درواقع جامعه به عنوان مخاطب مجسمه از قبل با این اطلاعات کار کرده و به صورت روزانه با پرتره و فیگور سر و کار دارد. به همین علت خیلی راحت میتواند کار خوب را از بد تشخیص دهد و نیازی به سواد تخصصی ندارد.او ادامه می دهد: اکنون یکی از مشکلاتی که مجسمهسازی کشور درگیر آن است، برگزاری سمپوزیومها در حداقل استانداردهاست. درواقع در برگزاری سمپوزیوم همه آنچه درباره مجسمه شهری میخوانیم را از فیلتر سمپوزیوم رد میکنیم، از راهکارهایی که کم هزینهتر است و راهکار اجرایی راحتتری دارد و برگزاری آن میتواند در محدوده زمانی کمی برگزار شود استفاده میکنیم که این موارد میتواند مشکلاتی را که امروز درگیر آن هستیم به وجود بیاورد. مجسمهسازها به عنوان افراد حرفهای در حوزه شهر مطالباتی دارند ولی رویکرد شهرداری به این مطالبات از بالا به پایین است؛ یعنی مطالبات خود را به تمام منافع عامی که در شهر وجود دارد ارجحیت میدهد.رنگچی در پایان میگوید: در چنین شرایطی مجسمهسازها ناگزیر میشوند که برای امرار معاش درگیر این نوع سیاست گذاریها شوند که بتوانند به کار خود ادامه دهند. ولی در کل سلیقه مجسمهسازها به عنوان افراد متخصص قابل احترام است و شهرداریها باید درباره سیاستهای خود یک بازنگری داشته باشند.