پرونده این مرد از روز ۱۹ دی سال ۶۹ گشوده شد. ساعت سه بعدازظهر آن روز به شهربانی گنبدکاووس خبر دادند مردی مغازهدار به قتل رسیده است. وقتی مأموران در فرشفروشی موردنظر حاضر شدند، جنازه مردی مسن را مشاهده کردند که هدف ضربات چاقو قرار گرفته و جانش را از دست داده بود. قاتل یا قاتلان بعد از کشتن مرد فرشفروش، پول نقد، دلار و سایر اموال باارزش موجود در مغازه را غارت کرده بودند.
شاهدان عینی وقتی مورد پرسوجو قرار گرفتند عامل اصلی جنایت را معرفی کردند. آنها گفتند: ما دیدیم دو مرد وارد فرشفروشی شدند. یکی از آنها را میشناسیم. مردی به نام مجید است. دقایقی بعد از حضور آنها در مغازه صدای دادوفریاد بلند شد و بعد هر دو فرار کردند. ما که نگران شده بودیم، داخل فرشفروشی رفتیم و با جسد مرد مسن مواجه شدیم.
مأموران بعد از ثبت این اطلاعات در پرونده تلاش خود را برای ردیابی و دستگیری مجید آغاز کردند، اما هیچ اثری از متهم نبود تا اینکه بالاخره او روز ۲۹ اردیبهشت سال ۷۳ در تهران بازداشت شد.
مجید وقتی پشت میز بازجویی نشست، نهتنها به قتل مرد فرشفروش اعتراف کرد، بلکه گفت: فردی دیگر را نیز کشته است. این مرد درباره جنایتهای خود چنین توضیح داد: در گنبدکاووس با مردی افغان به نام محمد آشنا شدم. محمد به من گفت: چندبار برای این فرشفروشی بار برده و میداند مرد مغازهدار اموال باارزش زیادی در مغازهاش دارد. او پیشنهاد داد از آنجا سرقت کنیم. من هم قبول کردم. روز حادثه بهعنوان مشتری وارد مغازه شدیم و چند سؤال معمولی پرسیدیم. بعد من به مرد مسن حمله کردم و پس از زدن او با چاقو اموالش را دزدیدیم و فرار کردیم.
متهم ادامه داد: پول و دلارها را من و محمد با هم تقسیم کردیم. بعد من به شهر دیگری رفتم و یک شب در خانه خواهرم ماندم. بعد از آن مدتی مرتب شهر محل سکونتم را تغییر میدادم تا اینکه وارد استان خوزستان شدم. مدتی در اهواز بودم و بعد به شوشتر رفتم. در آنجا در یک کارگاه آجرپزی مشغول به کار شدم. پولهایی که از راه سرقت به دست آورده بودم تمام شده بود و برای امرار معاش مشکل داشتم.
بعد از مدتی که در کوره کار کردم، یکی از افراد آنجا به من پیشنهاد داد به تهران بیاییم و کارگر پیدا کنیم. کارگران محلی دستمزد زیادی میخواستند و دوستم گفت: در تهران کارگر با دستمزد کمتر پیدا میکنیم. من، چون عاشق پیکان جوانان بودم، به او گفتم برای رفتن به تهران یک پیکان کرایه کند. او هم خودرویی را به مبلغ ۱۱ هزار تومان دربست گرفت و راهی تهران شدیم. نزدیک بهشت زهرا من و دوستم تصمیم گرفتیم راننده را به قتل برسانیم و خودرواش را سرقت کنیم.
مجید در ادامه اعترافاتش گفت: برای اینکه نقشهمان را اجرا کنیم، پارچهای را دور گردن راننده انداختیم و هرکدام از یک طرف کشیدیم. وقتی راننده فوت شد، جسدش را در بهشت زهرا انداختیم، پیکانش را دزدیدیم و آن را به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان فروختیم و پولش را تقسیم کرد. مدتی بعد از این قتل من دستگیر شدم.
متهم بعد از اعتراف به جرمش، به دادگاه جنایی وقت معرفی شد و پای میز محاکمه رفت. او بعد از برگزاری جلسات دادگاه به دوبار قصاص محکوم شد، اما ۲۶ سال در زندان ماند تا اینکه سرانجام حکم او روز چهارشنبه هفته گذشته به اجرا درآمد