به او میگفتند مالک اشتر جبههها، جوانی چهارشانه و تنومند، اما محجوب با چهرهای بنظرخوابآلود، ولی دوست داشتنی با لباس خلبانی، اما بدون درجه با تسبیحی در دست، کنار یک بالگرد جنگی صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود و منافقین هم بارها قصد ترور او را داشتند، اما هر بار جان سالم بدر برد.
میگفت: رفیقم شهید احمدکشوری را درخواب دیدم که به من گفت زودتر بیا که برایت یک کاخ زیبا در بهشت آماده است. وقتی خبر شهادت علی اکبرشیرودی تیرپرواز هوانیروز را به امام دادند امام مکثی کردند و در حالیکه معمولا درباره هر شهید میگفتند خدا او را بیامرزد، اما درباره شیرودی فرمودند او آمرزیده است.
بنا باشگاه خبرنگاران، رهبرانقلاب هم گفتند، او اولین نظامی بود که من در نماز به او اقتدا کردم. آیت الله هاشمی رفسنجانی هم درباره وی گفت: من در قیافهٔ شیرودی مالک اشتر را دیدم و شهید مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت، او را ستارهٔ درخشان جنگهای کردستان نامیدهاست.
آخرین پرواز تا ملکوت
آیت الله اشرفی اصفهانی امام جمعه کرمانشاه که خیلی به شیرودی علاقه داشت، از وی میخواهد پیش از خطبهها برای مردم سخنرانی کند شیرودی، اما گفت ” حاج اقا من تاجمعه زنده نمیمانم”. به همسرش هم گفته بود که به تهران برود، همسرش یادش افتاد که این رمز بین آنها بود برای موعد شهادت یعنی چهارشنبه همان هفته در ۸ اردیبهشت ۶۰.
احمدآرش آخرین همراه او میگوید: بالای سر دشمن بودیم اکبر با مانورهای خودش همزمان دشمن را زیر آتش گرفته بود بعد از آنکه چهارمین تانک را زد، دور زدیم تا موقعیت بهتری پیدا کنیم. در حین چرخش، ناگهان بالگرد هدف شلیک سنگینی قرار گرفت بطوریکه تکان شدیدی خورد و قسمت کابین جلو جدا شد و بشدت به زمین برخورد کرد وقتی به هوش آمدم دیدم از بالگرد بیرون افتاده ام. صدا کردم اکبر اکبر! جوابی نشنیدم. خودم را به او رساندم. در همان لحظه اول شهید شده بود.