خیلی در جریان دقیق ماجرا نیستم ولی ایشان بعد از برخی وقایع دهه هفتاد، مجوزی برای مجمع عمومی در خانه خانم بهبهانی دادند که البته حتی در روز تعطیل هم بود، این را به خاطر دارم.
خودشان یعنی مهاجرانی؟
بله، شخص آقای مهاجرانی بودند. این جلسه را در جریان بودم ولی جزئیات درباره اساسنامه و اینکه چه مذاکراتی بین آنها شده را اطلاع ندارم.
مجوزی که اشاره میکنید مهاجرانی داده است برای چه نوع فعالیتی بود؟
مجوز نوشت که اجازه دادیم این جلسه تشکیل شود. بعد از آن اتفاقات بود که قرار بود مجمع عمومی تشکیل شود و تماس گرفتند و به گلشیری گفتند این کار را انجام ندهید. گلشیری هم با مهاجرانی تماس گرفت که تعدادی از دوستان ما آسیب دیدهاند و قرار است ما در خانه شخصی فردی جمع شویم.ایشان هم نامهای نوشت و داد که این جلسه با آگاهی و اطلاع ما در آن خانه برگزار میشود.با مجوزی که آقای مهاجرانی روز پنجشنبه که وزارتخانه تعطیل بود صادر کرد، ما جلسه را برگزار کردیم. گلشیری این مجوز را رفت و گرفت و من هم راننده بودم. آقای کردوانی که در آلمان هستند، آن زمان در جریان گرفتن این نامه بودند ولی درباره اساسنامه واقعا نمیدانم آقای مهاجرانی چه دورهای را بیان کردند که گلشیری گفته این بحثها بوده است.
اینکه میخواستند اساسنامهای تنظیم کنند، بعد از این داستان بود؟
خیر. این اساسنامه برای قدیم است. برای زمانی است که در هیاتدبیران بحثهایی درباره ثبتشدن کانون بود. این مجوزی که بنده میگویم، بعد از دهه ۷۰ بود یعنی اواخر زندگی گلشیری است.
غیر از آنچه بین مهاجرانی و گلشیری گذشت، بین خود اعضای انجمن این بحث بیان نشده است؟
من چنین مطلبی را به یاد ندارم چون در هیاتدبیران نبودم و آنها در هیاتدبیران این بحثها را میکردند. من در جلسات عمومی بودم.
کسی را میشناسید که مطلع باشد تا این ماجرای اساسنامه کانون را رد یا تایید کند؟
به یاد ندارم بیانیه کانون در چه زمانی منظور بوده است. آقای مهاجرانی از اساسنامه اسم میبرد، من درباره اساسنامه تا زمانی که خودم و گلشیری بودیم، چنین بحثی را به یاد ندارم؛ چون عضو هیاتدبیران نبودم. هیاتدبیران آن زمان را در اسناد کانون میتوانید پیدا کنید. آقای درویشیان بود که فوت شدند و بقیه آقایان.
اساسا تردیدی در این مسائل وجود داشت؟ دودستگی وجود داشت؟
درباره هرکلمهای ممکن بود بحث شود ولی این جزئیاتی که ایشان نوشته را در جریان نیستم.
جو کانون اقتضا میکرد چنین سخنی را دربارهاش باور کنیم؟
کانون به این مسائل مربوط نبود. مساله کانون آزادی بود. آدمهایی با باورهای بسیار متفاوت در آنجا حول هدف مشترک جمع میشدند. اینها مسائل جنبی است. قرار نبود هرکسی که آنجا هست از یک نحله فکری باشد یا یک موضع سیاسی واحدی داشته باشد یا فلسفه واحدی را پیروی کند. تنها وجهمشترک این حرکت عمدتا صنفی است.
حول ادبیات چپ و…؟
دستکم در دورهای که من حضور داشتم اگر بیانیهها را جستوجو کنید، وظیفه کانون نویسندگان در مقوله آزادی بیان و قلم عنوان شده و اینکه بعد از آن چه شده، من نبودم و نمیتوانم توضیحی دهم.
ادبیات چپ در آن زمان محور نبوده است؟
اگر منظور شما از چپ، ادبیات مارکسیستی است، خیر.
منظورم چیزهایی مثل ضدآمریکایی یا ضدسرمایهداری بودن است.
آن هم جزء عدالت قرار میگیرد.
چرا از کانون خارج شدید؟
من دلایل شخصی داشتم.
چرا کانون به رونق گذشته نیست؟
من این را نمیدانم. ترجیح میدهم در این مورد نظری ندهم.
قدیسپروری و برخوردهای اینچنینی، برای مثلا شاملو را چطور ارزیابی میکنید؟
این تنها به کانون مربوط نمیشود. این کل جامعه است. آن را در کل جامعه میبینید. آن تعداد جمعیتی که در تشییعجنازه شرکت کردند، جوانانی که هنوز سر خاک این افراد میروند و شعرهای آنها را میخوانند، ربطی به کانون ندارند. کانون بهعنوان شاعر از این فرد تجلیل میکند. بقیه موارد، اتفاقاتی است که در سطح جامعه رخ میدهد.