. به باور بتول فیروزان، داعش با تأسیس خلافت اسلامی به دنبال یک ابژه از دسترفته است و مانند هر مالیخولیایی، میخواهد دوران طلایی اسلام را در «اکنون» عینی کند. گویی که با احیای دوباره خلافت اسلامی عباسیان، رویدادی که موجب از دستدادن این ابژه شده، کاملا انکار میشود.
بارقههای امیدی که در سال ۲۰۱۰ در به اصطلاح بهار عربی در دل ساکنین خاورمیانه برای رسیدن به دموکراسی و آزادی و صلح پایدار ایجاد شده بود دیری نپایید که به خزان گرایید. جنبشهای افراطیگرای اسلامی با شکلی جدید دوباره در خاورمیانه اوج گرفتهاند. مهمترین این جنبشها دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) است که نه تنها عراق و سوریه و برخی کشورهای منطقه را هدف قرار داده است، بلکه کشورهای اروپایی و غربی را نیز تهدید میکند.
داعش از دل «جماعه التوحید و الجهاد» برآمده است که در سال ۱۹۹۹ تأسیس شد. این گروه بعدها «القاعده عراق» را تشکیل داد و در نتیجه اشغال عراق از سوی آمریکا در سال ۲۰۰۳ فعالیتهایش با نام دولت اسلامی در عراق افزایش یافت. با آغاز جنگ داخلی سوریه، داعش نیز وارد خاک این کشور شد و از سراسر دنیا نیرو پذیرفت. در پی تصرف رقه و ادلب و حلب در آوریل ۲۰۱۳، نام گروه به دولت اسلامی در عراق و شام تغییر یافت و سپس نزدیک به ۱۰ ماه پیش، در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ خلافت جهانی با نام «دولت اسلامی» را اعلام کرد و ابوبکر البغدادی، خود را به عنوان خلیفه تمام مسلمانان برگزید.
سؤال حائز اهمیت درباره این پدیده این است که آیا شکلگیری جنبشهای افراطیگری اسلامی در خاورمیانه مانند داعش را میتوان بر اساس ساختار روانی مردمان این جوامع فهم کرد؟ این یادداشت در پی آن است تا مقدمهای بر کاربرد گفتمان روانکاوی در تحلیل شکلگیری نهضتهای جدید افراطیگرایی اسلامی بهویژه داعش ارائه دهد.
روانکاوی به مثابه روشی برای تحلیل داعش
روانکاوی نظریهای در باب ذهن است که در سال ۱۹۰۰ با انتشار کتاب تفسیر رؤیا نوشته زیگموند فروید شکل گرفته و به بررسی تجارب سوبژکتیو و ناخودآگاه میپردازد.گرچه ابتدا روانکاوی رویکردی درمانی محسوب میشد، اما از نظر فروید روانکاوی وسیله پژوهشی جدیدی بود که «کاربست فرضیات آن در روانشناسی اجتماعی ما را توانمند میسازد تا مسائلی جدید بیاییم و مسائل قدیمی را نیز به شکل جدید ببینیم و در یافتن راهحل آنها مشارکت کنیم» (فروید، ۱۹۱۳، ۱۸۵).
روانکاوی به مثابه روشی برای تحلیل داعش
روانکاوی نظریهای در باب ذهن است که در سال ۱۹۰۰ با انتشار کتاب تفسیر رؤیا نوشته زیگموند فروید شکل گرفته و به بررسی تجارب سوبژکتیو و ناخودآگاه میپردازد.گرچه ابتدا روانکاوی رویکردی درمانی محسوب میشد، اما از نظر فروید روانکاوی وسیله پژوهشی جدیدی بود که «کاربست فرضیات آن در روانشناسی اجتماعی ما را توانمند میسازد تا مسائلی جدید بیاییم و مسائل قدیمی را نیز به شکل جدید ببینیم و در یافتن راهحل آنها مشارکت کنیم» (فروید، ۱۹۱۳، ۱۸۵).
البته کاربرد گفتمان و مفاهیم روانکاوی در تحلیل پدیدههای اجتماعی و سیاسی، مشکلاتی روششناختی را بههمراه دارد. اول، برخی محققان معتقدند که کاربرد روانکاوی در حوزه جامعهشناسی میتواند رویکردی تقلیلگرایانه از انسان و جامعه ارائه دهد (گِی، ۱۹۸۵). زیرا روشهای معمول جمعآوری داده در روانکاوی مانند تداعی آزاد و تفسیر رؤیا که در اتاق درمان به کاربرده میشود، در بررسی پدیدههای اجتماعی قابل استفاده نیست. بنابراین، حاصل کار سادهلوحانه و براساس حدس و گمان خواهد بود.
این در حالی است که برخی دیگر از محققان بر این باورند که کاهشگرایی در ذاتِ روانکاوی کاربردی نیست، بلکه اتفاقی است که در این فرایند میافتد. بهعلاوه، کاهشگرایی بر اساس قانون ایجاز به دنبال سادهترین توصیف از پدیدهها است. اما روانکاوی با ورود به دنیای ناهشیار از ارائه هرگونه توصیف ساده و موجز دور میشود و تفسیری پیچیده ارائه میدهد که از قانون ایجاز پیروی نمیکند.
دوم، تفسیرهای روانکاوی خارج از اتاق درمان میتواند هژمونی شکل دهد که سایر توصیفها را رد کند. در واقع، روابط قدرت فوکویی که در اتاق درمان بین روانکاو و بیمار حاکم است میتواند به باور غلطی منجر شود که گفتمان روانکاوی را در همه جا «گفتمان غالب» بداند (هووک، ۲۰۰۸). زیرا روانکاو می تواند هر رویدادی را در قالب حضور و یا غیبت مکانیزمهای دفاعی تحلیل کند و قدرت رد هر گزارهای را از فرد بگیرد.
اما، فروید به این محدودیتهای روانکاوی کاربردی واقف بوده و در زیرنویسی در کتاب «موسی و یکتاپرستی» تاکید میکند: «من خودم را هم در معرض انتقادهای جدی روششناختی و هم در معرض کاهش قدرت اقناعی استدلالم قرار میدهم» (ص ۲۷، زیرنویس).اما وی اذعان دارد که چارهای جز پذیرش امکان بطلان نظرش ندارد، بنابراین تلاش میکند تا این محدودیتهای روششناختی را کاهش دهد.
امروزه بعد از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از آغاز روانکاوی، روشهای متعددی از جمله پژوهش تجربی و یا تحلیل گفتمان در روانکاویِ کاربردی تعریف شده است. در واقع، برای کاهش مشکلات روششناختی میتوان رویکردی میانرشتهای برگزید که انعطافپذیر است و با رویکردی انتقادی به تمام یافتههای خود مینگرد. همچنین، روانکاوی در گفتگوی با سایر رشتهها از جمله جامعهشناسی، علوم سیاسی، تاریخ میتواند بافتی برای پدیده بسازد و آن را تحلیل روانکاوی کند.
پدیده مورد نظر این یادداشت، شکلگیری داعش و تحلیل آن با کاربرد گفتمان روانکاوی است[۱]. سوال حائز اهمیت درباره این پدیده این است که:در شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تاریخی خاورمیانه امروز، ساختار روانی ساکنین این منطقه چه ویژگیهایی دارد که آنها را نسبت به ایجاد داعش و یا عضویت در آن آسیبپذیر میکند؟
داعش: مالیخولیا یا سوگواری؟
گفتنی است که در گفتمان روانکاوی میتوان تحلیلهای متعددی برای شکلگیری داعش درخاورمیانه ارائه داد. در این پیوند میتوان از مفاهیمی مانند «کارکرد غریزه مرگ»، «مفهوم دیگری» و «نحوه برخورد با دیگری»، «همانندسازی فرافکن» و «بیگناهی خشونتآمیز» نام برد که توصیف آنها فراتر از حوصله این یادداشت است. لیکن اینجا وضعیت ذهنی مالیخولیا[۲] از منظر روانکاوی بررسی میشود. این وضعیت، ساختاری روانی را فراهم میآورد که میتواند در تحلیل آسیبپذیری افراد نسبت به عضویت در داعش راهگشا باشد. به نظر میرسد این وضعیت ذهنی بیشتر در برخی ساکنین خاورمیانه و کمتر در مهاجرین اروپایی که به عضویت داعش درآمدهاند، مشاهده میشود.
داعش: مالیخولیا یا سوگواری؟
گفتنی است که در گفتمان روانکاوی میتوان تحلیلهای متعددی برای شکلگیری داعش درخاورمیانه ارائه داد. در این پیوند میتوان از مفاهیمی مانند «کارکرد غریزه مرگ»، «مفهوم دیگری» و «نحوه برخورد با دیگری»، «همانندسازی فرافکن» و «بیگناهی خشونتآمیز» نام برد که توصیف آنها فراتر از حوصله این یادداشت است. لیکن اینجا وضعیت ذهنی مالیخولیا[۲] از منظر روانکاوی بررسی میشود. این وضعیت، ساختاری روانی را فراهم میآورد که میتواند در تحلیل آسیبپذیری افراد نسبت به عضویت در داعش راهگشا باشد. به نظر میرسد این وضعیت ذهنی بیشتر در برخی ساکنین خاورمیانه و کمتر در مهاجرین اروپایی که به عضویت داعش درآمدهاند، مشاهده میشود.
در گفتمان روانکاوی، فروید در کتاب سوگواری و مالیخولیا (۱۹۱۷) شرایطی را توصیف میکند که در پی دست دادن ابژه عشق به وجود میآید. ابتدا وی با تعریف فرایند سوگ آن را از مالیخولیا متمایز میسازد و توصیفی دقیق از چگونگی شکلگیری مالیخولیا ارائه میدهد. از منظر وی در سوگ، فردی که ابژه عشق خود را از دست داده، کنج عزلت میگزیند و علاقهاش را به زندگی از دست میدهد. اما باگذشت زمان انرژی روانی (لیبیدو) فرد که به ابژه عشق متصل بوده است از آن ابژه جدا میشود و بعد از مدتی به ابژه عشقی جدید متصل میشود و در نتیجه فرد روال عادی زندگی را از سر میگیرد. ولی در مالیخولیا فرایند دیگری رخ میدهد.
در پی از دست دادن ابژه عشق، انرژی روانی (لیبیدو) که به ابژه عشق متصل بوده است در ایگو سرمایهگذاری میشود. در واقع، در اینجا ایگو با ابژه عشقِ از دسترفته همانندسازی میکند. این ابژه از دسترفته بخشی از ایگوی فرد میشود و گویی همواره در وی حضور دارد. گفتنی است که علت همانندسازی مذکور این است که برخلاف فرد سوگوار که رابطه ابژه کاملا خودآگاه دارد، در مالیخولیا رابطه با ابژه عشق از ابتدا از جنبههای ناخودآگاه برخوردار و براساس عشق ـ نفرت بنا شده است. در واقع، فرد میداند که ابژه عشق خود را از دست داده است، اما نمیداند که کدام جنبه از ابژه را از دست داده است. و این جنبه ناخودآگاه و عشق ـ نفرت رابطه ابژه است که باعث میشود که فرد علیرغم تعارض با ابژه (به دلیل رها کردن او)، رابطه با ابژه را رها نکند. به عبارت دیگر، فرد به ابژه از دسترفته چنگ میزند و نه تنها خود ابژه را درونی میکند، بلکه عشق این ابژه را نیز درونی میکند. گفتنی است تنها راه گریز از مالیخولیا، سوگواری برای ابژه از دسترفته است.
خوانش جدیدِ روانکاوی از مالیخولیا
گرچه توصیف بالینی فروید ازمالیخولیا در فهم این پدیدهراهگشابوده و مفاهیم جدیدی را در روانکاوی ایجاد کرد، اما امروزه مالیخولیا معنای بالینی خود را از دست داده است. خوانشهای جدیدِ روانکاوی مالیخولیا را وضعیتی ذهنی تبیین میکند که حس از دستدادن در آن غلبه دارد. بهعلاوه، در وضعیت ذهنیِ مالیخولیا بحث زمان مهم است. به نظر میرسد همزمان با از دست دادن ابژه، فرد با درونیکردن ابژه به دنبال گذشته از دست رفته است. بنابراین، اکنون همان گذشتهای است که در همین لحظه بروز مییابد و گویی آینده برای فرد مالیخولیایی اصالتی ندارد.
گرچه توصیف بالینی فروید ازمالیخولیا در فهم این پدیدهراهگشابوده و مفاهیم جدیدی را در روانکاوی ایجاد کرد، اما امروزه مالیخولیا معنای بالینی خود را از دست داده است. خوانشهای جدیدِ روانکاوی مالیخولیا را وضعیتی ذهنی تبیین میکند که حس از دستدادن در آن غلبه دارد. بهعلاوه، در وضعیت ذهنیِ مالیخولیا بحث زمان مهم است. به نظر میرسد همزمان با از دست دادن ابژه، فرد با درونیکردن ابژه به دنبال گذشته از دست رفته است. بنابراین، اکنون همان گذشتهای است که در همین لحظه بروز مییابد و گویی آینده برای فرد مالیخولیایی اصالتی ندارد.
این خوانش جدید از مالیخولیا در تحلیل پدیدههای اجتماعی و سیاسی میتواند راهگشا باشد. مثالی از این کاربرد را میتوان در مطالعات پسااستعماری جست. در واقع در دولتهای پسااستعماری موقعیتی فرهنگی شکل میگیرد که اکنون به تسخیر احساسِ از دستدادن گذشته باارزش درمیآید؛ گذشتهای که کاملا نابود شده است و بنابراین هیچ نوعی از سوگواری امکان بروز ندارد. در نتیجه وضعیت ذهنی مالیخولیا شکل میگیرد که در آن ابژه از دسترفته همان خاستگاهِ پیش از استعمار است (فراش، ۲۰۱۳). جالب توجه است که درباره آنچه که از دست رفته است، ژیژک با در نظر گرفتن گفته میشل فوکو که کشفِ آنچه قبلا بوده است مستلزم تبارشناسی است و نه تاریخ، میگوید هیچ خاستگاهی از دست نرفته است. بلکه اساساْ خود این خاستگاه در درون تجربه از دستدادن شکل میگیرد و دوباره به مردم باز میگردد.
داعش به دنبال خلافت اسلامیِ گذشته در اکنون
به نظر میرسد، این وضعیت ذهنی مالیخولیایی میتواند ساکنین خاورمیانه را آسیبپذیر کند تا نسبت به عضویت در داعش رغبت پیدا کنند. براین اساس، رهبر داعش؛ ابوبکر البغدادی و اعضای آن با تأسیس خلافت اسلامی به دنبال گذشتهای هستند که گرچه از دسترفته است، ولی اکنون آنها را به تسخیر خویش درآورده است.
داعش به دنبال خلافت اسلامیِ گذشته در اکنون
به نظر میرسد، این وضعیت ذهنی مالیخولیایی میتواند ساکنین خاورمیانه را آسیبپذیر کند تا نسبت به عضویت در داعش رغبت پیدا کنند. براین اساس، رهبر داعش؛ ابوبکر البغدادی و اعضای آن با تأسیس خلافت اسلامی به دنبال گذشتهای هستند که گرچه از دسترفته است، ولی اکنون آنها را به تسخیر خویش درآورده است.
بررسی تاریخچه شکلگیری داعش میتواند صحت و سقم این گزاره را تائید کند. داعش از دل جنبشهای سلفیگری شکلگرفته است. دائرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد (۲۰۱۴)، سلفیگری را جنبشی شکلگرفته در بین اهل تسنن میداند که به دنبال بازگشت به سبک زندگی سلف صالح خود یعنی پیامبر و صحابه و تابعین است. برخی از متفکرین چهار دوره رشد را برای جنبشهای سلفی در نظر میگیرند: دوره اول با ابن تیمیه و در پی حمله مغول و سقوط خلافت عباسی آغاز میشود. دوره دوم، در میانه فروپاشی دولت عثمانی و ورود غرب به خاورمیانه قرار دارد. دوره سوم، بعد از جنگ جهانی دوم و همزمان با جنگ سرد و در مواجهه با روسیه و شکلگیری طالبان است. و دوره چهارم، امروز و شکلگیری سازمانهایی همچون جبهه النصره و داعش.
همانطور که در ابتدا مطرح شد، خاستگاه داعش را میتوان در «جماعه التوحید و الجهاد» دانست که در سال ۱۹۹۹ تأسیس شد و به«القاعده عراق» تغییر نام داد. بعد از اشغال عراق از سوی آمریکا در سال ۲۰۰۳، با عضویت در مجلس شورای مجاهدین، دولت اسلامیِ عراق تأسیس شد. داعش با رهبری ابوبکر البغدادی درجنگ داخلی سوریه شرکت کرد. پس از پیروزیهای اولیه در آوریل ۲۰۱۳ البغدادی اسم گروه را به دولت اسلامی در عراق و شام تغییر داد و سپس در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ خلافت جهانی با نام «دولت اسلامی» را اعلام کرد و خود را به عنوان خلیفه تمام مسلمانان برگزید.
به نظر میرسد اعلام خلافت اسلامی و ملزم دانستن تمام مسلمانان به پیروی از خلافت ابوبکر بغدادی به نوعی از وضعیت ذهنی مالیخولیایی برمیخیزد. در بیانیه اعلام خلافت داعش که در روز اول ماه رمضان امسال (۱۴۳۵ ه.ق) منتشر شده است، از خلافتی صحبت میشود که برپایی آن واجب است و پیامبر آن را بشارت داده. گفتنی است در این بیانیه تأکید مداوم بر خلافت اسلامی را میتوان ناظر بر تداوم حس از دست دادن خلافتهای اسلامی در ذهن رهبری و اعضای داعش دانست؛ دورانی که با حکومت پیامبر آغاز میشود، با خلفای اربعه و اموی ادامه مییابد و با عباسیان پایان میگیرد. بنابراین، داعش با تاسیس خلافت اسلامی به دنبال این ابژه از دسترفته است و مانند هر مالیخولیایی، میخواهد دوران طلایی اسلام را در «اکنون» عینی کند. از طرف دیگر، گویی که با احیای دوباره خلافت اسلامی، رویدادی که موجب از دستدادن این ابژه شده، کاملا انکار میشود. زیرا این رویداد آنقدر تروماتیک است که نفس «از دست دادن» هم در ذهن این افراد انکار میشود. این انکار با برپایی دوباره خلافت خود را نشان میدهد.
پرسشی که در اینجا پیش میآید این است که رویدادی که سرآغاز از دستدادنِ این گذشته شکوهمند است چیست؟ در تاریخ خاورمیانه رویدادهای متعدد رخ داده است. با توجه به عناصر و گفتهها و نوشتههای ابوبکر بغدادی و گروه داعش که بعدا بیشتر توضیح داده خواهد شد، حمله مغول را میتوان رویدادی فرض کرد که خلافت اسلامی و شکوفایی علم و دانش آن زمان را ابژه از دسترفته ساخته است.
در زمان حمله مغول، گرچه خلافت عباسیان ضعیف بود و فقط بر قسمتهایی از شام و عراق حکومت میکرد، اما پایتخت عباسیان یعنی بغداد، کانون علم و فرهنگ و فلسفه و اختراعات بود. در سال ۱۲۵۸ میلادی هلاکوخان مغول بغداد را تصرف و به خلافت عباسیان پایان بخشید. در یک کلام، نهاد سیاسی خلافت که قرنها دنیای مسلمانان را در کنار هم جمعکرده بود، با این حمله از بین رفت و نابود شد (فِرِیزِر، ۲۰۰۵). آنقدر این حمله تروماتیک است که فقدان قدرت سیاسی در شام و عراق تا ۳ قرن بعد و تا زمان تأسیس حکومت عثمانی ادامه مییابد. در واقع، مسلمانان با شکست از مغول و از دستدادن بغداد و خلافت، شکوفایی علمی را نیز از دست میدهند. جمعیت تمام منطقه عراق و شام به صورت چشمگیری کاهش مییابد. تمام زیرساختهای اقتصادی نابود میشود (همان) و بغدادِ بیتالحکمه هیچگاه به جایگاه خود بازنمیگردد. بنابراین، حمله مغول به بغداد و پایان خلافت اسلامی را میتوان رویداد تروماتیکی درنظر گرفت که ابژه از دست رفته را شکل داده است و فرصت سوگواری را نیز به مسلمانان آن دیار نداده است.
در زمان حمله مغول، گرچه خلافت عباسیان ضعیف بود و فقط بر قسمتهایی از شام و عراق حکومت میکرد، اما پایتخت عباسیان یعنی بغداد، کانون علم و فرهنگ و فلسفه و اختراعات بود. در سال ۱۲۵۸ میلادی هلاکوخان مغول بغداد را تصرف و به خلافت عباسیان پایان بخشید. در یک کلام، نهاد سیاسی خلافت که قرنها دنیای مسلمانان را در کنار هم جمعکرده بود، با این حمله از بین رفت و نابود شد (فِرِیزِر، ۲۰۰۵). آنقدر این حمله تروماتیک است که فقدان قدرت سیاسی در شام و عراق تا ۳ قرن بعد و تا زمان تأسیس حکومت عثمانی ادامه مییابد. در واقع، مسلمانان با شکست از مغول و از دستدادن بغداد و خلافت، شکوفایی علمی را نیز از دست میدهند. جمعیت تمام منطقه عراق و شام به صورت چشمگیری کاهش مییابد. تمام زیرساختهای اقتصادی نابود میشود (همان) و بغدادِ بیتالحکمه هیچگاه به جایگاه خود بازنمیگردد. بنابراین، حمله مغول به بغداد و پایان خلافت اسلامی را میتوان رویداد تروماتیکی درنظر گرفت که ابژه از دست رفته را شکل داده است و فرصت سوگواری را نیز به مسلمانان آن دیار نداده است.
درنتیجه، مالیخولیا به مثابه وضعیتی ذهنی در برخی ساکنین این منطقه امکان بروز مییابد. این حس تعریفناپذیرِ از دستدادن، موجب میشود تا افراد به گونهای عمل کنند که انگار ابژه از دسترفته همچنان هست و گذشته در اکنون بازتاب بیابد. حال نشانههایی را میتوان در عناصر، گفتار و نوشتار داعش بررسی کرد که این وضعیت ذهنی مالیخولیا را در افراد داعش تائید میکند. در ادامه برخی از این نشانهها به صورت مختصر ارائه داده میشوند:
۱) ظهور دوره اول سلفیگری بعد از حمله مغول است. ابنتیمیه در تلاش است که برای افسردگی و سرخوردگی حاصل از این حمله و از دسترفتن خلافت پاسخی بیابد. وی در تحلیل شکست مسلمانان، فرقهگرایی را از عوامل مهم سقوط خلافت عباسیان میداند. در نتیجه پاسخش به این مسأله بازگشت به سنت اسلاف صالح است. همانطور که میدانیم داعش در امتداد سلفیگری شکل گرفته است. در این پیوند، بیانیه تأسیس خلافت داعش به نقد برخی که تشکیل دولت اسلامی در عراق و شام را تفرفه میدانند، پاسخ میدهد؛ امت اسلامی امروزه دچار تفرقه است و حاکمان سکولار بدون رضایت مردم بر آنها حکومت دارند. از آنجا که تاسیس خلافت از صدر اسلام واجب بوده، داعش در پی تاسیس دوباره خلافت اسلامی و اجرای شریعت اسلامی و وحدت مسلمانان است. این خود نشانهای است که اعضای داعش در جستجوی ابژه از دسترفته یعنی خلافت اسلامی و شکوفایی و وحدت همراه با آن هستند.
۲) لوگوی پرچم داعش، مهر پیامبراسلام است. همچنین، انتخاب رنگ مشکی برای پرچم، پوشش سیاه ابوبکر البغدادی و اعضای داعش میتواند نشانه دیگری باشد. زیرا رنگ سیاه در طول تاریخ اسلام به رنگ عباسیان شهرت دارد و انتخاب این لوگو و رنگ میتواند نشانه اشتیاق برای بازیافتن ابژه از دسترفته یعنی خلافت اسلامی و شکوه آن دوران باشد.
۳) انتخاب نام رهبر داعش نیز نشانه قابل توجهی است؛ وی که نام اصلیاش ابراهیم عواد است، با برگزیدن ابوبکر البغدادی الحسینی القریشی چندین عنصر مهم از گذشته را کنار هم نهاده است. اول، خود اسم ابوبکر که نام خلیفه اول است. دوم، بغدادی به بغداد، پایتخت عباسیان اشاره دارد. سوم، قریشی که به یکی از احادیث نقل شده در صحیح مسلم (جلد سه، صفحه ۱۴۲۵) اشاره دارد که پیامبر میفرماید: «الخلفاء اثناعشر … کلهم من قریش». بنابراین، ابوبکر بغدادی که برپایی خلافت را واجب میداند، در تلاش است تا نمادهایی را در اسم خود استفاده کند که ناظر بر گذشته و خلافتهای از دسترفته اسلامی باشد. کاربرد این نمادهای اسلامی و خلافتی و خانوادگی خود بیانگر اشتیاق داعش و رهبر آن برای یافتن ابژه از دسترفته است.
۴) ابوبکر بغدادی به صراحت اذعان دارد که در پی تصرف بغداد، فعالیتهایش را به عراق گسترش داد و در روزهای اول جنگ تا ۲۰ کیلومتری بغداد پیش رفت. در واقع تشکیل خلافت اسلامی و رؤیای تصرف بغداد، نشانهای است بر اشتیاق برای ابژه از دسترفته که خلافت اسلامی عباسیان و سالهای طلایی آن دوران است. بهعلاوه، تصرف رقه نیز در سوریه که قبل از بغداد پایتخت عباسیان بوده است، این فرض را تائید میکند.
۵) نحوه اداره نواحی تصرف شده را در سوریه و عراق از سوی داعش ممکن است راهگشا باشد. مثلا، درگزارشی در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۴ در بررسی کتاب نیویورک از رقه، پایتخت فعلی داعش، و یا گزارشی که الجزیره به تازگی در تاریخ ۲۸ ژانویه ۲۰۱۵ از همین ناحیه منتشر کرده است، نکاتی کلیدی جلب توجه میکند. اول، تحمیل شریعت اسلامی بر مسلمانان است به شکلی که پلیس امور دینی در شهر تشکیل شده، رفتو آمد مردم را کنترل میکند و آزادی زنان را محدود میکند و در صورت هر خطا گناهکاران را مجازات میکند. همچنین، این پلیس مردم را مجبور میکند تا در زمان اذان مغازهها و دفاتر خود را ببندند و در نماز جماعت شرکت کنند. دوم، تحمیل شریعت اسلامی بر غیرمسلمانان است که از آنها جزیه میگیرند. سوم، درست است که قوانین حکومت داعش در این ناحیه براساس خوانش آنها از شریعت اسلامی است، اما گزارش الجزیره نشان میدهد که ساختار قدرت فاسد است و با واسطهگری میتوان مشکلات را حل کرد. در نتیجه میتوان گفت که نحوه اداره نواحی تصرفشده به دست والیان عضو داعش نشانه دیگری است برای اشتیاق به ابژهای که خلافت اسلامی است که با سقوط عباسیان از دسترفته است.
در آخر، به نظر میرسد گفتمان روانکاوی میتواند در تحلیل و فهم ما از شکلگیری پدیده داعش راهگشا باشد. در این یادداشت، مالیخولیا به عنوان یک وضعیت ذهنی، در ایجاد داعش و عضویت در آن بررسی شد که برخی ساکنین خاورمیانه را آسیب پذیر میکند. به عبارت دیگر، این وضعیت ذهنی بستری را برای سایر تحلیلهای روانکاوانه، سیاسی و اجتماعی آماده میکند که قابل بررسی دقیقتر است. سؤال دیگری که ایجاد میشود این است که مالیخولیایی که در اثر ترومای حمله مغول و از دستدادن خلافت اسلامی و شکوفایی علمی و اقتصادی آن دوران شکل میگیرد، ممکن است در برخی ساکنین دیگر خاورمیانه نیز وجود داشته باشد. پس چه میشود که عدهای به داعش و یا جنبشهای افراطگرایی میپیوندند و عدهای دیگر نه. به نظر میرسد در پاسخ به این سؤال تفاوتهای فردی و تاریخچه زندگی هر فرد مهم است که در مجال دیگر باید به آن پاسخ داد.
منابع:
Birke, S. (2015, 01 27). How ISIS Rules. Retrieved from The New York review of books: http://www.nybooks.com/blogs/nyrblog/2014/dec/09/how-isis-rules/
Farooq, U. (n.d.). Raqqa: ‘It is a very sad life under ISIL’. Retrieved 01 29, 2015, from aljazeera: http://www.aljazeera.com/news/middleeast/2015/01/raqqa-sad-life-isil-201511110501184890.html
Frazier, I. (2005). invaders: Destroying Baghdad. New Yorker
Freud, S. (1939). Moses and monotheism. S.E 23
Freud, S. (1917). Mourning and Melancholia. S.E. 14
Freud, S. (1913). The Claims of Psycho-Analysis to Scientific Interest. S.E. 13
Frosh, S. (2013). Haunting: Psychoanalysis and ghosly transmission. Palgrave Macmillan
Gay, P. (1985). Freud For Historians. Oxford University Press
Hook, D. (2008). Articulating Psychoanalysis and Psychosocial studies: Limitation and Possibilities. Psychoanalysis, Culture and society, 13, 397- 405.
Shahin, E. e.-D. (2014). Salafīyah. . The Oxford Encyclopedia of the Islamic World online
منابع:
Birke, S. (2015, 01 27). How ISIS Rules. Retrieved from The New York review of books: http://www.nybooks.com/blogs/nyrblog/2014/dec/09/how-isis-rules/
Farooq, U. (n.d.). Raqqa: ‘It is a very sad life under ISIL’. Retrieved 01 29, 2015, from aljazeera: http://www.aljazeera.com/news/middleeast/2015/01/raqqa-sad-life-isil-201511110501184890.html
Frazier, I. (2005). invaders: Destroying Baghdad. New Yorker
Freud, S. (1939). Moses and monotheism. S.E 23
Freud, S. (1917). Mourning and Melancholia. S.E. 14
Freud, S. (1913). The Claims of Psycho-Analysis to Scientific Interest. S.E. 13
Frosh, S. (2013). Haunting: Psychoanalysis and ghosly transmission. Palgrave Macmillan
Gay, P. (1985). Freud For Historians. Oxford University Press
Hook, D. (2008). Articulating Psychoanalysis and Psychosocial studies: Limitation and Possibilities. Psychoanalysis, Culture and society, 13, 397- 405.
Shahin, E. e.-D. (2014). Salafīyah. . The Oxford Encyclopedia of the Islamic World online
[۱]گفتنی است، نظریات اجتماعی و سیاسی و تاریخی متعددی را میتوان در تحلیل شکلگیری داعش نام برد که موضوع این یادداشت نیست. از جمله میتوان به استعمار، مدرنیسم، روابط قدرت حاکم بر منطقه و سیاستهای خارجی آمریکا و ایران و عربستان و اسرائیل، اسلام هراسی پس از ۱۱ سپتامبر، خوانشهای متعدد از اسلام، نارضایتی اقتصادی، ناکامی حاصل از بهار عربی و غیره… اشاره کرد.
[۲] تعریف بالینی مالیخولیا را نوعی افسردگی در نظر میگیرد که همراه با بیلذتی، مشکلات روانیـحرکتی، بیاشتهایی، بیخوابی و احساس گناه است. لازم به ذکر است که مالیخولیا افسردگی را شامل میشود و توهم و یا هذیان را در بر نمیگیرد.
بتول فیروزان/دین آنلاین