علیرضا کفایی
دکتر علی شریعتی یک نام نیست، اصالت و هویت یک جامعه است که متاسفانه عده ای به لجاجت و از روی تنگ نظری این هویت را زخم می زنند و تاسف بیشتر آنکه بر این زخم زدنها افتخار می کنند. مگر معاضدتها برای محو شریعتی تا کنون ثمری داشته است؟
اندیشه دکتر شریعتی و اثری که شخصیت و بینش و تفکر وی بر اذهان جوانان و بخصوص دانشجویان داشته است به هیچ روی قابل انکار نیست و بخشی جدا نشدنی از تاریخ معاصر به شمار می رود. در بررسی وقایع تاریخی بیش از نیم قرن کنونی و تحلیل روند دگرگونیها و سیر اندیشه به نوع و نحله فکری دکتر شریعتی نیاز است و همچنین بررسیهای جامعه شناسانه و روشهای تحلیل وقایع و رویدادهای تاریخی و پرداختن دکتر به مسئولیتهای روشنفکران قابل تامل و یاری دهنده خواهد بود.
مخالفت با دکتر شریعتی چه از روی آگاهی باشد و چه از سر تعصب و عناد یعنی تفکری هنوز هم زنده است و تنفس می کند از همین روی عده ای به مخالفت و یا موافقت با آن بر می خیزند. اینکه در محافل روشنفکری و دانشجویی، در میان حتی افراد عادی که شاید سواد خواندن و نوشتن هم ندارند، و برخی به جملات قصار و نظریات کوتاه وی استناد می کنند و یا عده ایی او را آماج حمله و تکفیر قرار می دهند و سرکوب می کنند و یا به عمد یا به سهو در لطیفه ها شریعتی نقل محافل است معنایی جز این ندارد که در ضمیر جامعه و عمق وجدان همگان و در دل تاریخ این سرزمین دکتر علی شریعتی توانسته است حضوری مستمر داشته و آگاهی و حرکت ایجاد نماید. خود او جایی می گوید: “شگفتانگیزترین آدمها! در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می روند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز می شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان.”
باید اذعان و اعتراف نمود که شریعتی اگر هم در نظریه پردازی خطا کرده باشد که مسلماً خطا داشته و هیچکس و هیچ اندیشه بشری از خطا مصون نیست اما ورای همه اینها آنچه حضور دکتر شریعتی را بیش از پیش اثبات می کند و او را در صحنه های گوناگون به نمایش می گذارد و در معرض موافقتها و تمجیدها و یا مخالفتها و خردسوزیها قرار می دهد و همچنان در برابر تندباد حوادث استوار و پا برجا ایستاده است صرف اندیشه نیست بلکه جان شیفته و روح بی تاب و جستجوگر و احساس مسئولیتی بود که دکتر علی شریعتی در جان خود داشت. علاوه بر اندیشه راهگشا آتش عشقی در درون وی شعله ور بود و او را می سوزاند و کویر می کرد و به عطش می انداخت و از نو تازه می شد و باز می سوخت و گرمی می بخشید و باز کویر و عطش و باز تازه شدن و تازه شدن.
اشاره او که “در کویر شکفت” نه فقط اشاره به تولد در کویر است که استعاره ای است به تشنگی دانستن و آگاهی دادن و خود را “فرزند زمین می خواند که “هبوط” کرده است و دل در گرو میثاق الست دارد. شریعتی مست می الست بود و جاودانگی او نه بخاطر تفکرات و مطالعات و تحقیقات و خطابه و آثارش که همیشگی بودنش و تازه بودنش حکایت عشق درون و “تا از نیستان مرا ببریده اند” است و همچنان در فکر پیمان اول و عهد انسان و خدا و آرزوی وصال است که از “نفیرش مرد و زن نالیده اند” و سینه ها را می طلبد تا “شرح درد اشتیاق” باز گوید.
همه آنچه که دکتر شریعتی می گوید عرفان، برابری، آزادی است. اگر از زر و زور و تزویر اگر از استحمار و استثمار و استعمار می گوید اگر از مسئولیت روشنفکر و اگر از هرچه می گوید لب کلام دکتر همان رسیدن به عرفان و برابری و آزادی است و بس و شیفتگی او پس از آگاهی و آگهی دادنها به خود و دیگران و نهیب به خود و روشنفکران و جامعه برای رسیدن به عرفانی است که در آن همه مسئولیتها نهفته است و عهد روز الست را به یاد می آورد.
“واذ اخذنا ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا
همین عهد و میثاق است که رسالت انبیاء و همه آگاهان و روشنفکران است و در ادب عرفانی “مستی از می الست” تعبیر می شود. اما “قالوا بلی” برای آنانکه جان سوخته دارند و در کویر زمینی “هبوط” کرده اند خود را در “بلا” انداختن است تا با تحمل سختی ها و دشمنی ها و تهمتها فقط به رنج مردمان بیندیشند و از زیر بار سنگین مسئولیت انسانی شانه خالی نکنند.
گفت الست و تو بگفتی بلی
شکر بلی چیست کشیدن بلا
معلم شهید دکتر علی شریعتی آن عهد پیشین را در نظر داشت و به آن وفادار بود و مسئولیت روشنفکری خود را در تحمل تهمتهای دیگران و صبوری بر آن و شناختن رنجهای فراوان همنوعان و چاره آن می دانست و چون منصور به یک جرعه مست الست بود و آماده سر دار.
عرفانی که او می گفت و می خواست بر خلاف نظر عده ای که آن را در تعارض با برابری و آزادی می دانستند در واقع رجوع آگاهانه و جوشش درونی برای رسیدن و یا بازگشت به اصل و ریشه و آگاهی دادن بود که نتیجه ای جز پذیرفتن برابری و رهایی از همه تعلقات نخواهد داشت و متضمن آزادی و آزدگی خواهد بود.
- علیرضا کفایی – وبگاه خبری تحلیلی قلم