دکتر مهدی تدینی| یکی از محبوبترین آمریکاییها در دل ایرانیان مورگان شوستر است. ماجرای حضور هشتماهه او در ایران و تلاشهایش برای ساماندهی اوضاع مالی ایران در دوران پرتلاطم پس از مشروطه، فصلی بسیار خواندنی و البته افسردهکننده از تاریخ ایران است؛ و البته رفتار وقاحتبار و انزجارآور روسها در ماجرای حضور شوستر در ایران، لکه ننگی است که از دامان این همسایه زیادهخواه شمالی پاک نخواهد شد!
شوستر رفیق شفیق ایران بود، دموکراتها و مشروطهخواهان برای ماندن او کوشیدند، اما سمبه وقاحت روسها پرزورتر از آن بود که ایران بتواند هزینه ماندن شوستر را با وجود تهدیدها و قشونکشی روس تحمل کند و بنابراین او پس از هشت ماه از ایران رفت. با این مقدمه، نگاهی به ماجرای حضور شوستر در ایران میاندازیم.
اوضاع مالیه ایران در دوران ناصرالدین شاه تا حدی سامان داشت، دخلوخرج نسبتا با هم میخواند. وقتی مظفرالدین شاه آمد اوضاع مالیه روزبهروز بدتر شد. دولتهای روس و انگلیس وام میدادند و در مقابل گروکشی میکردند، برای مثال گمرکات را گرو گرفته بودند و موسیو مورنارد بلژیکی در گمرک عملا پیشکار آنها بود.
انقلاب شد، درگیری محمدعلی شاه با مشروطهخواهان بالا گرفت، نهایتا او عزل و تبعید شد… مجلس دوم شورای ملی تشکیل شد (آبان ۱۲۸۸ تا آذر ۱۲۹۰). خزانه خالی بود، روسها و انگلیسیها به هر سو چنگ میزدند و دولتمردان دموکرات به این دو دولت امپریالیست که دو، سه سال قبل ایران را بین خود تقسیم کرده بودند (قرارداد ۱۹۰۷) اعتمادی نداشتند. امید داشتند نیروی مدرن سومی وارد کشور شود و بدون زیادهخواهی اوضاع را سامان دهد.
این قدرت سوم آمریکا بود و قرعه به نام «مورگان شوستر» افتاد. با تصویب مجلس هیاتی مستشاری از آمریکا برای سامان امور مالی در ۱۹۱۱ (۱۲۹۰ شمسی) راهی ایران شد. وقتی شوستر به ایران آمد، جدیتی از خود نشان داد که دوست و دشمن را غافلگیر کرد.
ایران در وضعیت فروپاشی مالی بود. بدهی خزانه سنگین بود و منبع درآمد درستی وجود نداشت، همان درآمد اندک هم بابت بدهیها یکراست میرفت دست روس و انگلیس. شوستر چاره را در ایجاد نظام مالیاتی دید، اما قوانین مناسبی وجود نداشت. به همین دلیل از دولت درخواست کرد اختیارات ویژه داشته باشد.
دولت و مجلس که به او اعتماد داشتند، در خرداد ۱۲۹۰ قانونی به تصویب مجلس دوم رساندند که شوستر را بهعنوان «خزانهدار کل» به نوعی «دیکتاتور مالی» تبدیل میکرد. این مصوبه به «لایحه بیستوسوم جوزا» (خرداد) موسوم شد و دولت روس و انگلیس را شوکه کرد.
صفآرایی موافقان و مخالفان شوستر تا همینجا وضوح یافته بود. دموکراتها، مشروطه طلبان و ملیگراها حامی شوستر بودند، سه گروه هم مخالف او بودند:
اول دولت روسیه و انگلیس که حضور شوستر را باعث محدود شدن فضای عمل خود میدیدند، دوم مقامات فاسدی که به هرجومرج عادت داشتند و نظم و شفافیت برایشان دردسر بود و سوم متمولان، خانها و شاهزادگانی که دوست نداشتند مالیات بدهند، آن هم با زور یک آمریکایی! ائتلاف برای اخراج شوستر شکل گرفت.
اما اصلا مگر میشد از مردان بانفوذی که عادت به مالیات دادن نداشتند، مالیات گرفت؟ شوستر چاره را در این دید که برای خزانه «ژاندارمری» درست کند و این کار را هم کرد. هنگ مخصوصی با حدود هزار نیرو، قوه قهریه خزانهداری شدند. «ژاندارمری خزانه» هر جا لازم بود، وارد عمل میشد. کار بزرگ دیگری که شوستر کرد این بود که مقرراتی برای کشف و استخراج معادن تدوین کرد تا ایران بتواند درآمدزایی کند.
اما یکی دیگر از کمکهای بزرگ او وقتی بود که محمدعلی شاه کوشید با نام جعلی خلیل وارد ایران شود و با حمایت گسترده روسیه با جنگ داخلی به سلطنت بازگردد. در تابستان ۱۲۹۰ درگیریهای نظامی میان جناح محمدعلی و دولت مشروطه درگرفت و شوستر با اختصاص وام، بودجه لازم برای قشونکشی علیه شاه مخلوع را ماهرانه سامان داد. او عملا یکی از استوانههای جناح دموکرات شده بود.
در اینجا به همین بسنده کنم که او خروجش از «طهران» را اینطور توصیف میکند:
«هرگز فراموش نخواهم کرد آن احساسات و تالمات خود را وقتی از خیابانهای شلوغ و پرجمعیت طهران که همه مردم به کار خود مشغول بودند گذشتیم و به جاده شوسه خاموش و بیصدا رسیدیم. در آن موقع، وقایع هشت ماه گذشته به قلبم هجوم آورد… آرزوی بسیار و میل مفرطی به خدمت به اهل ایران داشتم…»