در نیمه دوم قرن نوزدهم، پیوندهای تجاری و سیاسی کشورهای آسیایی و آفریقایی با کشورهای اروپا سیر توسعه وابسته در این کشورها را که پیشتر آغاز شده بود تسریع کرد. گذار از اقتصاد معاشی به اقتصادی وابستهتر به محصولات نقدآور، افزایش صدور مواد خام به جای مصنوعات، افزایش میزان بیکاری در میان دهقانان و پیشهوران، با زیانهای مالی هنگفت تاجران جزء همراه بود.
اروپای قرن نوزدهم از طریق این معاهدات تجاری و سیاسی بانکدار جهان شد. کشتیهایش به آن سوی دریاها رفتند، مواد اولیه صنعتش را ارزان فراهم آورد و کالاهای مصنوعش را گران به مردم جهان فروخت. اروپا غنی شد و طی دورهای نسبتا کوتاه به روشهای جدیدی در امر تولید و راه و رسم زندگی دست یافت.
بعضی از ابعاد تجدد به دو گونه به سرزمینهای دیگر منتقل شد: نخست برتری نظامی و اقتصادی به اروپا امکان داد در بعضی از قارهها «وضع استعماری» بهوجود آورد و آن عبارت بود از تصرف نظامی یک سرزمین، ایجاد سازمان اداری خارجی، مستقر شدن گروهی از مردم کشورهای اروپایی در آن سرزمین، کوشش در تبلیغ مسیحیت، نشر زبان اروپایی بهعنوان زبان رسمی و به کار بردن این زبان بهصورت کمابیش انحصاری در آموزش و سرانجام استثمار اقتصادی.
آنگاه سروکار اروپا به چند کشور بزرگ و قدیمی جهان افتاد: روسیه، چین، ژاپن، عثمانی و ایران و با آنها از راهی دیگر درآمد. نیروی نظامی خود را به رخشان کشید و با جنگهای ناحیهای آنها را به پذیرش برتری خود و بستن قراردادهای تحمیلی وادار کرد.
سیاست «نفوذ مسالمتآمیز» به وابستگی اقتصادی این کشورها به اروپا منجر شد، ولی در مقابل، این کشورها زبان ملی خود را حفظ کردند، سرزمینشان به تصرف بیگانگان درنیامد و فرماندار خارجی برای آنها فرستاده نشد. این کشورها، هرچند بهظاهر مستقل باقی ماندند، ناگزیر شدند «وضع غیراستعماری وابسته» را بپذیرند.
مداخله غرب موجب شد نوعی خودآگاهی در میان گروهی کوچک از روشنفکران و زمامداران ممالک قدیمی پدید آید. این روشنفکران به اندیشه ریشهیابی دردها افتادند.
در تاریخ ۳ نوامبر ۱۸۳۹. م سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی، «خط شریف گلخانه» را امضا کرد و دوره تنظیمات آغاز شد (۱۸۷۶-۱۸۳۹. م) در این زمان همه اتباع امپراتوری عثمانی بیتوجه به مذهب و ملیت برابر اعلام شدند. در ۱۸۴۵. م قانون جدیدی برای آموزش تدوین شد و سازمان اداری بهصورت اروپایی درآمد.
در ۱۸۴۷. م قوانین جزایی و قسمتی از قوانین مدنی مدون شد. در ۱۸۶۸. م شورای دولتی و سپس یک محکمه عالی قضایی بهوجود آمد. در ۱۸۷۶. م سلطان عثمانی، قانون اساسی را تصویب کرد، ولی این قانون از سال بعد به حال تعلیق درآمد و در ۱۹۰۸. م به دنبال قیام ترکهای جوان، دیگر بار قدرت اجرایی پیدا کرد.
از جمله کشورهایی که پیش از ایران با جنبشهای مشروطهگری سروکار داشتند میتوان از مصر نام برد. در سراسر سده نوزدهم، از اشغال نظامی ناپلئون به بعد، تغییراتی گوناگون در سیستم قانون اساسی مصر پدید آمد که میتوان آن را به شیوه زیر خلاصه کرد:
تاسیس «دیوان» که به وسیله دستگاه اداری ناپلئون در سال ۱۷۹۸ بنیاد شد؛ «مجلس الشوری» از تاسیسات محمدعلی، خدیو مصر، در سال ۱۸۲۹. م؛ «مجلس الشوری النواب» که خدیو اسماعیل یکبار در سال ۱۸۶۰. م و دیگر بار در سال ۱۸۶۶. م شالوده آن را ریخت؛ «مجلس النظار» که اسماعیل در سال ۱۸۷۸. م آن را بنیاد گذاشت.
یک قانون اساسی در ۱۸۸۲. م پس از شورش عرابیپاشا نوشته، ولی یک سال بعد از آن معلق شد. در سال ۱۸۸۳. م انگلیسیها قانون اساسی دیگری نوشتند که بر بنیان آن بر کشور مصر حکومت میکردند. این قانون تا نخستین جنگ جهانی همچنان به قوت خود باقی ماند.
در سده نوزدهم، بهویژه در نیمه دوم آن، ایرانیهای بسیاری در مصر زندگی میکردند و از نزدیک شاهد این تغییرات نو بودند. در دهه آخر سده نوزدهم، تنی چند از روشنگران ایرانی در قاهره میزیستند و به چاپ و پراکندن روزنامههای فارسی مانند حکمت (۱۸۹۲. م)، ثریا (۱۸۹۸. م) و پرورش (۱۹۰۰. م) سرگرم بودند.
این روزنامهها چنان موثر واقع شدند و مورد توجه روشنگران و افراد باسواد ایران قرار گرفتند که شاه و دولت، ورودشان را به ایران منع کردند.
در هندوستان نیز از دهه ۱۸۵۰. م به بعد چند قانون اساسی نوشته شد. این قوانین بهطور عمده بر اثر شورش ۱۸۵۷. م هند پدید آمد و با قانون ۱۸۵۸. م آغاز شد. این قانون، انحلال کمپانی هند شرقی را اعلام و حکومت انگلیس را بهطور رسمی در هندوستان زیر نظر یک وزارت خارجه و یک پارلمان برقرار کرد.
در سال ۱۸۶۱. م «قانون شورای هندوستان» نوشته شد که طبق آن پیوندی میان هیات حاکمه و مردم برقرار شد. در سال ۱۸۸۵. م «کنگره ملی هند» بنیان و در نخستین نشست آن، که در بمبئی برگزار شد، ۷۲ تن نماینده هندی شرکت کردند. در حقیقت این رویدادی بود که تاریخ ملتگرایی هند با آن آغاز شد. این کنگره پایه یک پارلمان بومی هندی را ریخت که گام بعدی آن ایجاد قانون شورای ۱۸۹۲ بود.
ایرانیان مقیم هندوستان سراسر سیر این رویدادهای مربوط به قانون و مشروطهگری را شاهد بودند. یکی از رهبران فعال مشروطیت ایران نصرالله ملکالمتکلمین بود که در سال ۱۸۸۱. م به هندوستان سفر کرد و هم او بود که کتاب انتقادی خود به نام «من الخلق الیالحق» را درباره سیاست و اجتماع، در هنگام اقامت در آن کشور نوشت.
ایرانی دیگر ساکن هندوستان، که از رهبران فکری انقلاب مشروطیت ایران به شمار میآمد، سیدجلالالدین مؤیدالاسلام بود که روزنامه معروف حبلالمتین را در کلکته و تهران برای چند سال چاپ و منتشر کرد.
روزنامه حبلالمتین کلکته، که بزرگترین روزنامه ملی فارسیزبان به شمار میرفت و ورودش به ایران ممنوع شده بود، ولی بهطور قاچاق و خفیه به مجامع ملی میرسید، و روزنامه حکمت، که به مدیریت زعیمالدوله در مصر طبع میشد، و مجلات و روزنامههای آزادیخواه مصر، که برای عدهای از ایرانیان مترقی و آشنا به زبان عربی ارسال میشد.
در اطراف ترقیات ژاپن به تفصیل قلمفرسایی میکردند و ملل مشرق را به پیروی از اصول و راهی توصیه میکردند که آن دولت کهنسال با پیمودن آن جوان و نیرومند شده بود و از برنامهای صحبت میکردند که دولت مترقی ژاپن برای وصول به مدارج عالیه تمدن تعقیب میکرد و ایرانیان را، چون ژاپن به فرستادن جوانان به ممالک متمدن برای کسب علم و هنر و استخدام متخصصان خارجی برای ایجاد صنایع نوین تشویق میکردند.
حبلالمتین، ژاپن را نمونهای میداند که ایران باید برای پیشرفت و در راه سعادتِ ملی آن را الگو قرار دهد؛ چنانکه در یکی از مقالات تفسیرمانند خود از عینالدوله، صدراعظم مظفرالدینشاه، میخواهد که از تدابیر و سیاست ژاپن الگو بگیرد و به اصلاح وضع برآید.
یکی دیگر از انقلابهای مشروطه که لازم است از آن یاد شود انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵. م است. نفوذ انقلاب مشروطه روسیه در ایران چنان چشمگیر بود که اسپکتور (Spector) گفته است آن انقلاب نمونه و الگویی بود که در مراحل گوناگون انقلاب مشروطیت ایران از آن استفاده میشد.
در اینجا یادآوری این نکته لازم است که درباره تاثیر روسهای انقلابی در ایران نباید زیادهروی کرد؛ عملکرد سوسیالدموکراتهای ایرانی ساکن قفقاز در انقلاب مشروطیت ایران نیز نباید بیاهمیت پنداشته شود. آنان فعالیتهای خستگیناپذیری در انقلاب انجام دادند که تاکنون به شیوه شایستهای بررسی نشده است.
مطالب و مدارک پراکندهای دراینباره در بعضی از نشریههای فارسی و غیرفارسی به چشم میخورد که به هیچ وجه حق مطلب را به جای نمیآورد.
مهمترین و بیشترین پژوهشها در این زمینه را دانشمندان شوروی انجام دادهاند و البته هر فرد علاقهمند به این بخش از تاریخ ایران ناگزیر از مطالعه آنهاست، ولی بسیاری از این پژوهشها باید با احتیاط خوانده شوند؛ زیرا به نظر نمیرسد به شیوهای انجام شده باشند که شایسته پژوهشهای بیطرفانه تاریخی است.
میان ایران و روسیه پیوندهای درازمدتی در زمینههای فرهنگی و اقتصادی وجود داشته است. بسیاری از کارگران و بازرگانان ایرانی به روسیه مهاجرت کرده بودند تا در مراکز نفت باکو به کسب و کار مشغول شوند. تا سال ۱۹۱۰. م شمار کارگران ایرانی مهاجر در روسیه تقریبا به دویستهزار تن در سال رسیده بود.
اسپکتور گزارش داده است که در سال ۱۹۰۵. م، ایرانیهای انقلابی مقیم تفلیس سازمانی تشکیل دادند. نتیجه این بود که هنگامی که کارگران مهاجر ایرانی به وطن خود بازگشتند، عقاید انقلابی را همراه اوراق تبلیغاتی چاپی و اسلحه با خود به ایران آوردند تا اعتصاب و آشوب را (که بر ضد رژیم استبدادی ایران پدید آمده بود) گسترش دهند. بنابراین، انقلاب ۱۹۰۶. م ایران که پاجای پای انقلاب روس گذاشت نباید شگفتآور باشد.
راجع به تاثیر آشکار انقلاب ۱۹۰۵. م روسیه در انقلاب مشروطیت ایران و همسانی این دو انقلاب با یکدیگر گزارش اسپرینگ رایس (Spring Rice)، وزیرمختار بریتانیا در تهران، کاملا صراحت دارد. او در نامهاش به گری (Grey)، وزیرخارجه انگلیس چنین نوشته است:
«شما ملاحظه خواهید کرد که شباهت شدیدی میان جنبشهای اصلاحخواهانه روس و ایران وجود دارد یک نوع فقدان رهبری، یک نوع تنفر غریزی و یک نوع عملیات سری؛ تفاوت اصلی میان دو کشور این است که دولت ایران نه ارتش دارد نه پول و نه نیروی مقاومت… شما نیز (در گزارشهای فرستادهشده) حملههای مصممانهای را که به حکومت روس، به بریگاد قزاق و کنسولهای روسی متجاوز در اینجا میشود از نظر خواهید گذراند.
علاوه بر این، مبادله تلگرافهای دوستی میان دومای روس و مجلس ایران به نام «آزادی، دادگری و برابری مردم» جلب نظر شما را خواهد کرد. به نظر میرسد که مردم هر دو کشور یک تنفر مشترک و یک خواسته مشترک دارند؛ بنابراین نباید جای شگفتی باشد که میبینیم حکومتهای این دو کشور بر ضد دشمن مشترک خود (آزادیخواهان) دست به اقدامات مشترک میزنند.»
در این زمینه یادآوری این نکته شاید بیاهمیت نباشد که انقلاب مشروطه ایران از جنبه جهانی اهمیت ویژهای پیدا کرده بود؛ زیرا در سده بیستم، پس از انقلاب ۱۹۰۵. م روسیه، نخستین انقلاب آزادیخواهی آسیا به شمار میآمد که الهامبخش انقلابهای دیگر آسیا از جمله انقلاب مشروطه ۱۹۰۸. م ترکیه شد.
این اهمیت ویژه بیشتر مورد توجه انقلابیون روس در همان زمان قرار گرفت و به همین سبب در سخنرانیهای خویش از مبارزات دلاورانه آزادیخواهان ایران یاد میکردند.
از مقالهای به قلم محمدامیر شیخ نوری/ ایرانیان و اندیشه تجدد