هر چند شاید شرایط کرونایی ایران حاد و فوق حاد باشد، اما اروپا و استرالیا و آمریکا نیز وضعیت خیلی جالبی ندارند. وضعیت کرونایی کشورهای اروپایی به حدی است که فرانسه و آلمان اعلام کرده اند دیگر قادر به کنترل کرونا نیستند.اما علت این اتفاق چیست؟ شاید در مورد ایران سهل انگاری دولت در دو ماه اخیر موثر باشد اما چرا این موج در دنیا به صورت وحشتناکی در حال طی کردن مرزها است؟ احتمالا همان اتفاقی که برای آنفلوانزای اسپانیایی افتاد برای کرونا نیز در حال رخ دادن است.در واقع، آنفلوانزای اسپانیایی سه موج داشت. موج اول همهگیری که در نیمه اول ۱۹۱۸ (زمستان ۱۲۹۶ و بهار ۱۲۹۷) اتفاق افتاد، شدت زیادی نداشت اما موج دوم و مرگبار آنفولانزای اسپانیایی باعث کشتار افراد بسیاری شد. نمودار زیر به خوبی تعداد تلفات آنفلوآنزای اسپانیایی در موج های سه گانه را نشان میدهد.با بررسی نمودار بالا، به خوبی به این نکته پی میبریم که موج دوم آنفولوآنزای اسپانیایی در سالهای پایانی دهه دوم قرن ۲۰ به مراتب مهیبتر، خطرناکتر و کشندهتر از موج سوم و به خصوص موج اول بوده است .به نظر میرسد که فاجعه آنفلوانزا برای کرونا نیز در حال تکرار است. اما به راستی چرا موج دوم همواره کشنده تر از موج اول بوده است؟ پاسخ را شاید باید در یک نظریه روانشناسی دانست.
دو نظریه روانشناسی و رفتارهای اجتماعی
در روانشناسی نظریات متفاوتی برای توجیه عادات و رفتار انسانی وجود دارد. یک نظریه متداول در این علم، نظریه کلاسیک است که به خصوص در علم النفس و نظریات اخلاقی ارسطو و افلاطون وجود دارد. طبق این نظر کلاسیک، برای نهادینه شدن یک رفتار یا عمل باید یک ذهن جوان و شکل نگرفته را با تکرار یک عمل شکل داد. در واقع، طبق این نظریه، رفتارها زمانی شکل میگیرند که به عادت تبدیل شوند و خود عادت نیز حاصل آموزش است که از تکرار یک فعل به وجود میآید.در مقابل نظریه کلاسیک، مکتب رفتارگرایی وجود دارد که آن هم به دنبال توجیه عادات و رفتار انسانی است. طبق دستورالعمل این مکتب، انسان، محرکهای بیرونی را دریافت و سپس در قالب یک رفتار به آن پاسخ میدهد. اگر یک محرک تکرار شود، رفتار خاصی از یک عامل تکرار میشود. به طور مثال، فرض کنید یک موش گرسنه در قفس قرار گرفته است. این موش اگر اهرم “الف” را فشار دهد از یک لوله به او غذا میرسد و اگر اهرم “ب” را فشار دهد از همان لوله به جای غذا برایش سنگ ریخته میشود. غذا به عنوان یک محرک برای موش عمل میکند و به همین علت، حیوان با فشار دادن اهرم “الف” به غذا میرسد. موش با تکرار این عمل و محرک یاد میگیرد که چگونه به غذا برسد و به خاطر همین، این رفتار را یاد میگیرد و همواره به جای اهرم “ب”، اهرم “الف” را فشار میدهد.
کرونا و اشتباهی که رخ داد
اتفاقی که در مورد کرونا و آنفلوانزای اسپانیایی افتاد دقیقا برعکس شرایط بالا بود.درابتدای شیوع کرونا، افزایش تعداد مبتلایان به عنوان یک محرک عمل میکرد. در آن زمان با هر خبر کرونایی ترس مردم بیشتر میشد. دولت و پزشکان میگفتند که ماسک زدن، رعایت بهداشت و فاصله اجتماعی رفتار مناسب ما نسبت به این محرک(کرونا) است. در آن دوره، افراد با قدرت و جدیت بیشتری بهداشت را رعایت میکردند. در آن زمان با اینکه تعداد مبتلاها کمتر بود اما برخی افراد حتی حاضر به خریدن نان نبودند و در خانه نان میپختند.با افزایش روزهای ابتلا، محرک قدرت خود را از دست داد. بیایید به یک مثال مشهور اشاره کنیم تا به خوبی منظورمان تبیین شود. آزمایش سگ پاولف (روانشناس معروف) یکی از مشهورترین و کلاسیکترین آزمایشهای روانشناسی رفتارگرا است. شرح و نتیجه این آزمایش به قرار زیر است:ترشح بزاق نوعی پاسخ طبیعی به غذاست؛ هرگاه پاولف پودر گوشت (محرک طبیعی، غیرشرطی) را به سگ گرسنه میداد، بزاق سگ (پاسخ طبیعی) ترشح میشد. پاولف پس از مدتی متوجه شد که حتی اگر غذایی به همراه نداشته باشد، با دیدن او بزاق سگ ترشح میشود. پاولف بر این اساس آزمایشی را طراحی کرد. او همزمان با دادن پودر گوشت زنگی را به صدا درمیآورد. صدای زنگ محرکی بود که ارتباطی با غذا نداشت و به تنهایی برای سگ بیمفهوم بود؛ امّا به دنبال تکرار این کار، سگ بین صدای زنگ و غذا ارتباط برقرار کرد؛ بهطوری که با صدای زنگ، حتی بدون وجود غذا بزاق او ترشح میشد. به عبارتی سگ نسبت به همراه بودن صدای زنگ و پودر گوشت، شرطی شده بود.حالا بیایید آزمایش را به شکل دیگری تکرار کنیم. فرض کنید پاولف صدای زنگ را نه فقط در زمان غذا بلکه هر یک ساعت یک بار تکرار میکرد. در این زمان بزاق سگ بدون شک ترشح نمیشد. این همان نکته کلیدی است. تکرار و افزایش محرک، قدرت آن را پایین آورده و رفتار عامل را از بین میبرد.این دقیقا رفتاری است که در اپیدمی کرونا مشاهده شد. در واقع، در این اپیدمی، ذهن مردم واکسینه شد. در واکسیناسیون میکروب ضعیف شده به بدن وارد شده و با آنتی بادی تولید شده، بدن را در مقابل میکروب مقاوم میکند. در دوره شیوع کرونا نیز دقیقا چنین اتفاقی افتاد. طولانی شدن دوره شیوع، قدرت محرک را کم کرد و ترس مردم و به خصوص مسئولین ریخت. همین عامل باعث رها شدن رفتارهای بهداشتی شد. این فرایند دقیقا در موج دوم آنفلوانزای اسپانیایی نیز تکرار شد و باعث شد فاجعه مرگ ۵۰ میلیونی به وقوع بپیوندد.
چه باید کرد؟
شاید بهتر باشد در این زمان دنیا به جای روش رفتارگرایی از روش کلاسیک استفاده کند. یعنی به جای استفاده از عامل محرک، تکرار رفتار و استفاده از آموزش اجباری را پیشه کند. این روش مستلزم اجباری کردن رعایت پروتکلهای بهداشتی است و نه ترغیب و تشویق شهروندان به رعایت آن. کاری شبیه به جریمههای کرونایی که در ایران چندان جدی گرفته نمیشود. شاید اگر این روشها به کار گرفته شود، از این طریق، بتوان کمی جلوی شیوع امواج مخرب کرونا را گرفت.