گزیده اظهارات مهدی کلهر در گفتوگو با «باشگاه خبرنگاران» را در ادامه میخوانید:
* در زمان طاغوت، پروتکلی بود که عکسهای شاه مخلوع به صورت قاب عکس در تمام ادارات نصب میشد. شهید رجایی به پیشنهاد دکتر بهشتی این پروتکل را با مفاهیم آیات طاغوت عوض کردند که طی آن ۱۲ عدد طرح درست شد که دوتای آنها با مضمون «کلمه الله هی العلیا» انتخاب شد که یکی بالای سر مقام معظم رهبری است که پیش از این نیز در جماران بالای سر حضرت امام خمینی (ره) بود و دیگری که کادر افقی با زمینه یشمی و طلایی دارد، در دفتر وزیر آموزش و پرورش است.
* آقای احمدینژاد به عنوان یکی از دانشجوهای برجسته دانشگاه علم و صنعت مطرح بودند و من آن زمان توسط دوستانی مانند جواد شمقدری و نادر شریعتمداری با ایشان آشنا شدم. احمدینژاد از همان ابتدا که در دانشگاه بود انسان متفاوتی بود و زمانی که انقلاب فرهنگی در کشور اتفاق افتاد، وی یکی از نمایندگان دانشجویان اسلامی بود. اما اینها مسائلی نبود که من را به احمدینژاد نزدیک کند، دلیل قرابت من و او درک یکسان از فضا و هدف مشترک بود. من در تیرماه سال ۱۳۷۸ یکسری مقالاتی با عنوان «ارزشها و واقعیت» در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رساندم که در آن به بررسی مسیر انقلاب از پیروزی تا سال ۷۸ پرداخت بودم و در آن عنوان کردم که یکسری زاویههایی وجود دارد که باید مراقب باشیم تا از ریل انقلاب خارج نشویم. این مقاله بازتاب وسیعی داشت که یکی از معترضان آن آقای هاشمی رفسنجانی بود. چون یک سال پس از ریاست جمهوری ایشان بود و دولت اصلاحات تازه آمده بود. نقد من بر این بود که «هاشمی به جای اینکه اقتصاد را مردمی کند، مردم را اقتصادزده کرد» یعنی هاشمی یک ماراتن اقتصادی در کشور به راه انداخته بود. آقای احمدینژاد نیز با مقاله من موافق بودند.
* در سالهای ۱۳۶۱ به بعد پیشنهاد معاونت وزارت امور خارجه را از سوی ولایتی داشتم اما نرفتم. پیشنهادات دیگری هم داشتم اما فعالیتهای فرهنگی به گونهای بود که فکر میکردم تحصیلات و تجربهاش را دارم و این حوزه را میشناسم. به همین جهت هم در دوره احمدینژاد شرطم این بود که سمت اجرایی نداشته باشم. لذا نه وزارت مسکن، نه معاون اولی و نه وزارت ارشاد را قبول نکردم چرا که من کار اجرایی نمیدانم و به احمدینژاد هم گفتم من حداکثر میتوانم کار مشورتی با شما داشته باشم. حتی زمانی هم که رئیسجمهور شد نیز نمیخواستم نماینده او در شورای نظارت صدا و سیما باشم چرا که من در همان زمان مشاور عالی رسانه ملی بودم، لذا یک سال بعد و در سال ۸۵ این حکم را مشروط بر اینکه آزادیهای خود را داشته باشم، پذیرفتم.
* معتقدم برخی تصمیمها (در دولت احمدینژاد) غلط بود و من به بعضی از آنها اعتراض میکردم. به عنوان مثال در مورد مسکن مهر، مخالفتهای خود را اعلام کردم.
* سال ۸۴ در حالی که نماینده احمدینژاد بودم، در مصاحبهای از اختلافی که در رسانهها بین وی و هاشمی مطرح میشد، انتقاد کردم و گفتم این کارها به نفع کشور نیست که بلافاصله مورد انتقاد آقای الهام قرار گرفتم و کمتر از یک هفته بعد از دریافت حکم نمایندگی در شورای نظارت بر صدا و سیما استعفا دادم، در این استعفا که هنوز متن هشت صفحهای آن موجود است گفته بودم آقای احمدینژاد من واقعا با فشار شما آمدم و این مسئولیت را پذیرفتم، حتی پای قرآن هم وسط آمد که آقای الهام هم در جریان هست. گفتم بگذارید من همان کلهر بمانم اینجوری برای کشور بهتر است که گفتند شما آزادی که انتقاد کنی؛ بنابراین همواره انتقادهایی داشتم اما رسانهایکردنش را به صلاح نمیدیدم.
* پس از انتقادات احساس کردم که احمدینژاد از من ناراحت است، لذا ادامه این اختلافات را به نفع کشور ندیدم و استعفا دادم.
* شخص احمدینژاد جایی که تنها بود تفکرات «کلهر» را انتخاب میکرد ولی در کنار او بودند کسانی که نظراتشان متفاوت بود و این نظرات را تحمیل میکردند. این شد که من در دولت نهم و دهم تنها شدم اما هیچگاه حتی فکر آن را نکردم که غیر از احمدینژاد کسی هست که من بتوانم با او دیالوگ داشته باشم برای همین میگویم شخص احمدینژاد مسئول برکناری ۱۴ مشاور خود نبود.
* احمدینژاد خودش یک دولت بود. ظرفیتش یک دولت است و برای حرکت آن چرخ زنگزده اجرایی و سازندگی مملکت یک ضرورت اجتنابناپذیر بود اما به جای اینکه خودش در کارها تا آخرین نقطه پیش برود، باید کاری میکرد که سیستم بیدار شود.
* اگر بخواهم عیب احمدینژاد را در برابر هزاران حسنی که داشت بگویم، این است که با کنار گذاشتن او، همهچیز از بین میرفت. بگذارید موارد افتراقم با آقای احمدینژاد را اینگونه بیان کنم که او خودش یک ظرفیت عجیب و غریبی بود و قطعا دوره ۸ ساله او با تمام خطاهایی که وجود داشته در تاریخ خواهد درخشید. من همیشه در میان مردم هستم و میبینم که مردم احمدینژاد و عملکردهایش را دوست دارند. اما او باید احمدینژادیهای بعدی را شناسایی و تربیت میکرد که بیشتر آنها را از خود دور ساخت.
* یکی از موارد اختلاف من با وی رفتارهایش در سفرهای استانی بود. رفتار او در سفرهای استانی طوری بود که مطالبات مردم را افزایش میداد و من این مسئله را بارها به او متذکر شدم. شعار احمدینژاد دولت عدالت گستر بود، ولی آن کاری که در سفرهای استانی صورت میگرفت جود بود. جود هرگز برای حاکم صفت پسندیدهای نیست مگر اینکه از جیب خودش باشد نه بیتالمال! احمدینژاد فردی بسیار باهوش است و متوجه شد که با این کار پارادوکس در شعار عدالتمحور دولت به وجود آورده و رفتارش نقطه مقابل عدالت شده است. بههمینجهت در دور دوم سفرها از مردم تقاضای طرح و پیشنهاد کرد که دیر شده بود.
* من هنوز هم حامی احمدینژاد هستم. هر کجا مواضعم با احمدینژاد مشترک باشد میگویم، هر کجا نظرم با او متفاوت بود را هم گفتم. در مناظره سال ۸۴ هم این را گفتم که اینها نظر من است و شاید نظر احمدینژاد هم همین باشد.
* سال ۸۴ به نظرم میآمد آمدن هاشمی یک واپسگرایی است. اگر انقلاب معتقد است که پویاست، یک آدمی در ۵۲ سالگی آمده ۸ سال رئیس جمهور بوده و ۱۶ سال بعد دوباره همین آدم میخواهد برگردد. یعنی واقعا نشان میدهد نظام نتوانسته فرد دیگری را برای به دست گرفتن امور اجرایی تربیت کند؟ ما در سالهای قبل بد عمل کردیم و حالا دوباره میخواهیم چند صفحه را خط بزنیم و با یک پیرمرد سر خط برگردیم؛ آن هم پیرمردی که در زمان ریاست جمهوی خود میانسال بوده و لااقل کمی قدرت جسمی و توانایی داشته است. حالا بعد از ۱۶ سال، برگشتن او کمدی میشود و این مسألهای بود که من به خاطرش از کاندیداتوری احمدینژاد دفاع کردم.
* شرط من برای احمدینژاد این بود که نباید وابسته به هیچ حزب و جریانی باشد؛ لذا او از آبادگران بیرون آمد.
* ما یک منطقی داریم که میگوید «الخیر فیما وقع» یعنی با توجه به مهرههایی که در آن مقطع (دولت احمدینژاد) داشتیم بهترینها اتفاق افتاده است.
* این منطق داعش است که باید خون بریزند تا احمدینژاد برنگردد. من به صراحت میگویم هر کسی که این حرف را میزند داعشی سیاسی است. این گروه برخلاف ادعایش نه به جمهوری معتقد است و نه به دموکراسی.
* هنوز برای پاسخ به این مسأله (حضور احمدینژاد در انتخابات ۹۶) زود است. من به او توصیه میکنم که نیاید.
* احمدینژاد و یک سری از مدرسین و علما که بعد از دولت نهم به آنها پیوستهاند در حال آسیب شناسی عملکرد دولت نهم و دهم هستند و در کنار آن ارزشها و ضدارزشهایی که حضرت امام و مقام معظم رهبری در صحبتهایشان مطرح کردهاند را مورد مطالعه قرار میدهند تا برای مثال منظور از اقتصاد اسلامی و سیاست خارجی به روشنی درک شود. آنها مشغول بازخوانی انقلاب اسلامی از دیدگاه امام (ره) و مقام معظم رهبری هستند.
* مدل احمدینژاد مدل موفقی است زیرا با اهداف انقلاب اسلامی همخوانی بیشتری دارد. معتقدم این بیداری اسلامی که انقلاب ما بهوجود آورده، فراتر از کشورهای اسلامی است و حتی کشوری مانند روسیه هم تحت تاثیر این انقلاب است. مدل احمدینژاد هم مدلی است که آنها پذیرفتهاند. مشاوران سارکوزی بیدلیل نمیگویند که مدل لباس تو باید مانند مدل لباس احمدینژاد باشد. اوباما هم وقتی در مناطق طوفانزده حاضر میشود، کت احمدینژادی به تن دارد. اینها نشان میدهند که مدل احمدینژاد آنقدر موفق بوده که دشمن ما این مدل را انتخاب میکند و جالب است بدانید بعد از آقای احمدینژاد برخی روسای جمهور پروتکلهای خود را کنار گذاشتهاند و بهراحتی در جمع مردم حاضر میشوند. پس این مدل در کشورهای غیراسلامی به روزتر و مترقیتر هست.
* گلوبال پرزیدنت به معنی مدل رئیسجمهور قرن ۲۱ است که دیگر خود را ملزم به داشتن کراوات و گذاشتن قاشق در سمت راست و دیگر پروتکلهای تشریفاتی نمیبیند. پوتین، کراوات خود را جلوی بوش باز میکند؛ یعنی آدابی که هرگز مطرح نبودهاند و این رفتارها متأثر از آقای احمدینژاد هستند.
* به نظر من تیم رسانهای و تبلیغاتی دولت فوقالعاده است. من به دکتر آشنا تبریک میگویم زیرا کارهایشان شاهکار و قابل ستایش است. این دولت در زمینه روانشناسی اجتماعی ثابت کرد که نان و امید بسیار لذیذتر از نان و پنیر است. این کار فوقالعاده است. آنها نشان دادند که امید به وام خیلی لذت بخشتر از اعطای خود وام به مردم است، چرا که اگر خود وام را به مردم بدهید آنها گرفتار میشوند که بقیه پولش را از کجا بیاورند تا مثلا خانه بخرند اما امید به وام بهتر است و در این دو سال خیلی خوب جواب داده است.
* روحانی با کلیدش درِ روابط خارجی را چهار طاق باز کرده که ظاهرا زیادی باز شده است. او با همان کلید میخواهد در اقتصاد را هم باز کند ولی نمیدانم کلید شکسته یا چه شده که این یکی دیگر باز نمیشود.
* احمدینژاد میخواست همه مردم را بالای خط فقر ببرد و این کار را در خیلی از سیاستهایش نشان داد و آمارهایش هم معلوم است اما روحانی میخواهد مردم را به خط رمق برساند.
* مردم در دوره احمدینژاد به نوعی وضع مالی و معیشتشان بهتر شد و حالا دولت یازدهم از اضافه سرریزهای دولت نهم و دهم استفاده میکند.
* همه دولتها اعم از دولت احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی و دولت یازدهم همگی در مذاکره با قدرتهای جهانی اتفاق نظر داشتند و همگی خواهان حل مسئله هستهای بودند اما دولت دهم به دلیل اینکه تنها سه ماه از عمرش باقی مانده بود، ترجیح داد که وارد مذاکرات نشود. آقای روحانی هم به دلیل سابقه مذاکره بهترین گزینه در میان کاندیداهای سال ۹۲ بود.
* بعد از شکستهشدن پلمبها مذاکره لازم بود و بهترین گزینه که مورد وثوق مقام معظم رهبری بود، همین تیم مذاکرهکننده بود. شما اگر به خود مذاکره نسبت به تمام مذاکراتی که در طول تاریخ داشتیم نگاه کنید واقعا دشوارترین بود گرچه آن توفیق خلع ید از شرکت نفت انگلیس را ندارد ولی این کار آنقدر بزرگ است که من به عنوان یک ایرانی تشکر میکنم.
* برجام را نباید یک برد تلقی کرد چرا که ما زیر فشار مجبور به پذیرش یک دوره زمانبر شدیم و از حقوقمان صرفنظر کردیم تا فضا مجاب شود که اشکال کار از آنهاست نه از طرف ما.
* مشایی گفته دیگر در کار سیاست دخالت نمیکند.
* حداقل اخلاق سیاسی این بود که معترضان انتخابات ۸۸ جلوی دوربین بیایند و بگویند که «ما بازی انگلیس، اسرائیل و آمریکا را خوردیم».
* من با رئیس دولت اصلاحات کم غذا نخوردهام و از کشور دیگری هم نیامدهام ولی چیزی که میگویم این است که رهبران فتنه سال ۸۸ آمریکا، انگلیس و اسرائیل بودند و اینها آسیستانهای بیجیره و مواجب آنها بودند و باید قبول کنند که بازی خوردند. در آن مقطع یکی از نزدیکترین افراد موسوی و یکی از کسانی که سه روز را در کهریزک و در شرایط بد گذرانده بود به دفترم آمد و گفت من خودم به موسوی گفتم آقا تقلب نشده است.
* احمدینژاد اکنون نباید وارد عرصه شود، چرا که حرفهایی که زده میشود مبنایی ندارد و مستند نیستند. اگر ادعاها مستند و سرفصل شود و عدد و رقم ارائه شود، حتما او پاسخ خواهد داد. اکنون احمدینژاد ۶۰ درصد در بین مردم رای دارد و اگر چنین چیزی وجود نداشت آن جریان سیاسی داعشی هرگز نمیگفت که باید خون بریزیم تا احمدینژاد برنگردد. پس چنین زمینهای وجود دارد و این گروه به جان رسیدهاند که چنین حرفهایی را میزند.
* من هنوز معتقدم چادر مشکی صورت زن را قاب میکند. ما هرگز چادر مشکی در ایران تولید نمیکردیم و تمام پارچههایی که در یزد و کاشان تولید میشد همگی تاریخ دارند. تاکنون یک تکه کوچک از چادر مشکی را در موزههای مردمشناسیمان ندیدهام. پارچه چادر مشکی را ناصرالدین شاه به کشور آورد. وی رنگ مشکی را هم برای لباس مردان (سرداری) و هم برای خانمها به تقلید از لباس شبهایی که در اروپا دیده بود وارد کرد. لذا بحث من بر سر رنگ چادر است و با این پوشش مخالفتی ندارم.
* دخترم را یک جریان سیاسی داخلی و یک خط از درون حاکمیت فریب داد و او را به خارج از کشور فرستاد. دخترم اواسط راه پشیمان شد، لذا من چیزی ندارم که بخواهم مخفی کنم و ادعای خروج او با اذن من هم یک دروغ و حقهبازی بود. من در آن مقطع جدای از همسرم زندگی میکردم و خرج دانشگاه و پول توجیبی دخترم را به حسابش واریز میکردم. خبر رفتن نرگس را هم روی سایتها دیدم که به نظرم قرار بود با حمایت منافقین به لندن و بلغارستان برود تا فیلمش را به نمایش بگذارد. گویا آنها پیشنهادی به او میدهند که رد میکند و دیگر دنبالش نمیکنند. من بعد از این موضوع چند مصاحبه از او دیدم که آخرینش هم فکر کنم در بیبیسی بود و در آنجا یکسری حرفهای مثبتی راجع به اسلام گفت. از او پرسیدند اسلام مشکل دارد؟ گفت خیر، اگر اشکالی وجود دارد از مسلمانی ماست. با او ارتباط ندارم ولی میدانم که مونیخ است و تلویزیون میخواند.
* احمدینژاد بهانهای برای جدایی من از همسرم بود. من هیچوقت مسائل سیاسی را وارد زندگیام نمیکردم.
* شخص احمدینژاد هیچ وقت به موهایم گیر نداد چون رابطه همفکری و همنظری من با ایشان جبری نبود. شبی هم که قرار بود برای مناظره با مرعشی به تلویزیون بروم با احمدینژاد تماس گرفتم و به او گفتم آرایشگاه نزدیک خانه ما تا ساعت ۹:۳۰ شب باز است و چون قرار است من به عنوان نماینده شما در این برنامه شرکت کنم و قصدم هم فقط همفکری و همراهی است، اگر فکر میکنید موهای من میتواند ضربهای به جایگاه شما بزند، بروم کوتاه کنم که گفت خیر، برای چی؟ گفتم من آدم رهایی هستم و سالهاست که پست و سیاست را کنار گذاشتهام و در گوشهای از تاریخ و صدا و سیما به تحقیق مشغولم و هویتی هم که دارم کاملا با سیاست فاصله دارد، دوباره گفت خیر و من با همان موهای بلندم به استودیو رفتم. زمانی هم که سر میز نشسته بودم نامهای را به دستم دادند چون به موهایتان کش بستهاید دوربین نمیتواند از پشت سر فیلمبرداری کند، به همینخاطر کش را برداشتم و موهایم وز کرد گفتم به همین دلیل است که موهایم را میبندم.
* در سال ۱۳۸۳ تحقیقی را دیدم که بسیار خوب بود ولی نمیدانم چرا آن را منتشر نکردند. در آن تحقیق گفته شده بود که خیلی از بدحجابیها به دلیل لجبازی با پدر، جفتیابی و … است و اصلا ربطی به اسلام ندارد.
* بعد از ریاستجمهوری احمدینژاد، سخنرانیهای داخلی برای خودش بود و در سخنرانیهای خارجی چون طرف کشوری بود که من در موردش اطلاعات جمع میکردم و مخاطبش هم برایم آشنا و روشن بود، نوتهایی را با هم کار میکردیم.
* من از جریان سخنرانی احمدینژاد بعد از انتخابات ۸۸ کاملا بیاطلاع بودم چون من را قال گذاشتند. اگر اطلاع داشتم و گفته بودند که چنین راهپیمایی و سخنرانی وجود دارد قطعا با آن مخالفت میکردم زیرا هرگز موافق التهابآفرینی در جامعه نیستم. در سفر مشهد هم که احمدینژاد “مشایی” را به عنوان معاون اول انتخاب کرد من حضور نداشتم و باز هم من را جا گذاشته بودند.
* محمود احمدینژاد: ظرفیت فوقالعاده برای انقلاب.
اسفندیار رحیممشایی: معمولیتر از آنچه که در موردش گفته میشود.
مشاور رسانهای: اگر الان به من بگویند میگویم حسامالدین آشنا.
پناهندگی: پناه بر خدا.
مهاجرت: مهاجرت چیز خوبی است بهخصوص مهاجرت به سوی الله.
طلاق: آنطور که قرآن میگوید شاید خیر هر دو در آن باشد.
برکناری: خیلی توفیق بزرگی است. بهترین لحظههایم مربوط به برکناری است. احمدینژاد هم بعد از پایان دوره ریاست جمهوریاش گفت بعد از این همه مسئولیت بالاخره توانستم بعد از ظهر پنجشنبه یک ساعت و نیم بخوابم.
سنگالیزه: موافق نیستم. با هر تصمیم شتابزده مخالفم.
سانسور: سانسور را مرحوم دهخدا گفتهاند ممیزی، اساسا سانسور چیز دیگری است من قبلا گفتهام با ممیزی موافقم اما سانسور یعنی خالی کردن یک اثر هنری از نبایدها. سانسور برای کار موقت خوب است ولی بهعنوان استراتژی فاجعهآور است.
چادر: پوششی خوب برای زن ولی با چادر مشکی، خود خانمهای ما بهخصوص در فصل گرما موافق نیستند و چادر روشن و طرحدار و گلدار را مناسبتر میدانند.
هاشمی رفسنجانی: به هر صورت یکی از استوانههای انقلاب اسلامی است که امیدوارم تا آخرش همان خاطره خوب بماند.
فرزندان هاشمی رفسنجانی: نمیشناسمشان.
ثمره هاشمی: آقای ثمره هاشمی حکم معلمی قرآن برای احمدینژاد را دارد و احمدینژاد او را دوست دارد.
الهام: یک حقوقدان باهوش است ولی برای سیاستمداری موفق نیست.
سینما: افسونگر قرن و شعر زمانه.
موسیقی: مادر هنرها و هنر مادر.
دکتر روحانی: انتخاب مناسب برای دولت یازدهم.
شانزلیزه: خیلی تمیز، خیلی کثیف.
اصولگرایی: هر انسان باید اصول داشته باشد.
اصلاحطلب: هر انسان زندهای باید اصلاحطلب باشد.
اعتدال: بهترین خط، اعتدال و صراط المستقیم است. اعتدال و عدالت، اندیشه عدل هستند.
پوپولیسم: معمولا با خیلی چیزها اشتباه میشود.
* بهترین کار رسانهایام اطلاعرسانی خبر عزل خودم و سایر مشاورین بود که از درون قطار مشهد – تهران بهمحض اینکه خبردار شدم به تمام رسانهها اطلاع دادم که لحظات بسیار خوب و زیبایی بود. آخرین ماموریت!