در دهههای پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، نام های بزرگی در صنعت نوپای خودروی دنیا ورد زبانها شد، که ما هم با همین نام ها بزرگ شده ایم و خیلی هایمان هم آنها را در رویاها و آرزوهایمان مرور کرده ایم، اما این نام ها از کجا آمده بودند؟ شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید بسیاری از این نام ها اسامی کسانی است که چرخ خودروها را برای اولین بار در دنیای مدرن چرخاندند. این میان کسانی هم هستند که گرچه نام شان امروز بر سر زبانها نیست، اما تاثیرشان بر شکل گیری آنچه امروز صنعت عظیم خودرو نامیده می شود، غیرقابل انکار است.
لوییس شورلت (Louis Chevrolet)
«لوئیس شورلت» که اصالتا سوییسی بود، بنیانگذار یکی از این کمپانیهای خودروسازی است که در ایران خودمان شهرت زیادی دارد. مخصوصا برای متولدین دهه های ۳۰ تا ۵۰ در ایران «شورلت» نامی آشنا و حتی محبوب است. لویی شورلت سابقه راندن در مسابقههای رانندگی و همچنین کار مکانیکی در فرانسه، کانادا و آمریکا را داشت و کمپانی شورلت را هم در ۱۹۱۱ با همکاری ویلیام دورانت راهانداخت.
شورلت چند سال بعد شرکت را زیر پرچم «جنرال موتورز»، که دورانت در حال تاسیس آن بود برد و خودش به عنوان راننده مسابقهای برای «جی.ام.»، کار کرد.
شورلت در ۱۹۴۱ به صورت مشکوکی درگذشت، اما شرکتش تا قبل از جنگ جهانی دوم، ۱۵۰ هزار خودرو تولید کرده بود.
هنری ام. لیلند (Henry M. Leland)
« هنری ام. لیلند»، بنیانگذار یکی از آن شرکتهای خودروسازی است که هر چند خیلی زود به جی. ام. پیوست، اما سالها با برند تجاریاش دنیا را تحتتاثیر قرار داد. «کادیلاک» نامی که بسیاری از ما ابهتش آشنا هستیم. البته این سلطان خودروهای لوکس آمریکایی هم از روی اسم یک آدم معروف دیگر ساخته شده است. بنیانگذار این شرکت نام محصولش را از روی اسم «آنتونی لامت کادیلاک» بنیانگذار شهر دیترویت آمریکا، برداشته است.
«لیلند» که قبل از راهاندازی کادیلاک در فورد و اولدموتورز(پدر کمپانی جی. ام) کار میکرد مهندس مکانیک بود. او سابقهای هم در صنعت طراحی و ساخت سلاح داشت. لیند موتور تکسیلندر اولدموتورز را توسعه داد و خیلی زود کمپانی خودش را تاسیس کرد که ماشینهای سه سیلندر قدرتمند تولید میکرد، در ۱۹۰۹ وقتی این شرکت توسط جی.ام. خریده شد، ماشینهای هشت سیلندری تولید میکرد که استاندارد خودروهای لوکس آمریکایی را ارتقاء داد.
لیلند با اینکه کادیلاک را به جی.ام. فروخته بود تا اواسط جنگ جهانی اول یکی از اعضای هیات مدیره جی.ام. و مدیر کادیلاک باقی ماند، در این زمان در شرایطی که یکی از مهندسان شرکت کادیلاک به دلیل شلیک به سرش به صورت مشکوکی کشته شده بود، لیلند از «استون» مالک اصلی جی. ام. خواست که شرایط ورود این شرکت به صنعت تولید موتور هواپیما را هم ایجاد کند، این پیشنهاد با مخالفت جی. ام. روبرو شد و در نتیجه لیلند جی.ام. را ترک کرد.
دانوار بیوک (David Dunbar Buick)
«بیوک» برای ما یادآور همان خودرو محکم ، بزرگ و نسبت به زمان خود پیشرفته ای است که زمانی خیلی ها در ایران به داشتنش افتخار میکردند. دانوار بیوک که نام خود را بر روی این خودرو گذاشت صاحب یکی از باسابقهترین کمپانیهای خودروسازی در آمریکا بود که سرانجام به جی. ام. پیوست. دیوید دانوار بیوک این شرکت را در ۱۸۹۹ در دیترویت میشیگان تاسیس کرد و شرکتش قدیمیترین شرکت خودروسازی آمریکا است که هنوز هم ماشین تولید میکند.
بیوک اصالتا اسکاتلندی بود و به عنوان مخترع شهرت داشت، او قبل از تاسیس شرکت خودروسازیاش توانسته بود راهی تازه برای برش آهن پیدا کند که به تولیدکنندهها اجازه میداد هزینه تولید را پایین بیاورند. او همچنین برای اولین بار توانست تکنولوژی موتورهای درونسوز را توسعه دهد.
بیوک شرکتش را در ۱۹۰۶ به جی.ام. فروخت، و بعد از آن با وجود تلاشهای زیادی که در صنعت خودرو انجام داد، در نهایت سختی و ورشکستگی در حالیکه تنها به عنوان معلم تجارت در یک کالج در میشیگان کار میکرد به دلیل بیماری سرطان درگذشت.
هنری فورد (Henry Ford)
در میان مالکان صنایع خودروسازی در آمریکا، شاید مهمترین و معروف ترینشان هنری فورد باشد. او نه تنها بنیانگذار کمپانی فورد است، بلکه نظریهپرداز «تولید انبوه برای طبقه متوسط» هم به حساب میآید. فورد از خانوادهای که اصالتا انگلیسی بودند و در آمریکا مزرعهداری میکردند ریشه گرفت و خیلی زود علاقهاش به کارهای فنی را نشان داد.
او بعد از مرگ مادرش مزرعه پدری را ترک کرد مدتی مهندس ماشین بخار بود و چند وقتی هم در شرکت ادیسون کار کرد و بعد با پساندازش شرکت صنعتی «دوچ» را خرید و نام آن را به موتورسازی «فورد» تغییر داد. فورد ماشینی ساخت که روی دریاچه یخ با سرعت ۱۴۷ کیلومتر حرکت میکرد. وقتی مشهور شد تولید ماشینهای ارزان قیمتی که تعمیرشان سادهتر بود را آغاز کرد و سود شرکت را برای چند سال روی ۱۰۰ درصد نگه داشت. او توانست تا قبل از جنگ جهانی اول نیمی از بازار خودروی آمریکا را به دست بیاورد.
فورد به حسابرسی، نژادپرستی و جنگ اعتقاد نداشت و بنای نظریهاش را بر این گذاشته بود که با تولید انبوه به مبارزه علیه جنگ بپردازد.
ویلیام دورانت (William C. Durant) و آلفرد اوستون (Alfred P. Austin)
یکی از رقبای جدی فورد در دوران کاریاش، مجموعهای از شرکتهای صنعتی بود که زیر پرچم «جنرال موتورز ( جی.ام.)» قرار گرفته بودند؛ این شرکت هم مثل فورد در میشیگان آمریکا تاسیس شده بود؛ با این تفاوت که نمیشود از یک نفر به تنهایی در مدیریت این شرکت صحبت کرد.
جنرال موتورز با نام «اولدز موتور» کار خود را آغاز کرده بود. این شرکت پیش از آغاز قرن بیستم تنها شامل دو شرکت خودروسازی و موتور بنزینی اولدز بود. کسی که تا ۱۹۲۰ شرکت را اداره میکرد، ویلیام دورانت نام داشت. او کسی بود که برای اولین بار سیستم کمپانی هلدینگ با تملک چندین برند مختلف را پایهگذاری کرد. دورانت در یک خانواده ثروتمند وابسته به فرماندار میشیگان به دنیا آمده بود، با این حال او در ابتدای کارش با یک فروشنده سیگار شریک شد و بعد هم موفقیتهای تجاری عظیمی به دست آورد. بعد به سراغ صنعتی رفت که در آن برای خودش چشماندازی جهانی میدید و «جی.ام» غول خودروسازی جهان را راهاندازی کرد. دورانت در آغاز قرن بیستم، شرکتهای «بیوک» و «کادیلاک» را خرید و کمی بعد هم صاحب کارخانه «پونتیاک» را برای پیوستن به مجموعه قانع کرد. در پایان دهه اول قرن بیستم، جی. ام. نیمی از سهام شورلت را هم خریده بود.
اما تحول اساسی در جی. ام. را مدیری که بعد از دورانت هدایت مجموعه را به عهده گرفت ایجاد کرد. «آلفرد پی اوستون» که از دهه بیست به بعد برای سه دهه مدیریت جی.ام. را به عهده داشت، با شعار «هر نفر یک ماشین»، کارش را توسعه داد و شرکتهای جدیدی را هم به مجموعه جی. ام. اضافه و آن را به بزرگترین کمپانی جهان تبدیل کرد. او که مدرک تحصیلیاش را از دانشگاه «ام. آی. تی» گرفته بود بعدها به عنوان «پدر علم مدیریت صنعتی» شناخته شد.
رقابت بین جی.ام. و فورد در آمریکا آن قدر جدی بود که جنرال موتورز را حتی وادار به جاسوسی صنعتی از فورد کرده بود. کتاب خاطرات اوستون در مورد سی سال مدیریت جی.ام. حدود پنج سال بعد از بازنشستگی او از شغلش، آماده انتشار بود، با این حال کمپانی او از ترس رو شدن استراتژیها و اسرار داخلیاش برای حدود یک دهه جلوی انتشار این کتاب را گرفت، کتاب «سالهای من در جنرال موتورز» در نهایت دو سال پیش از مرگ نویسندهاش در ۱۹۶۶ چاپ شد.
کارل بنز ( Carl Friedrich Benz)
بنز را دیگر همه می شناسند. همان خودرویی که معروف است پولدارها سوار می شوند. «کارل بنز» کسی که نام خود را با ساختن این خودروی اشرافی شاید برای همیشه ماندگار کرده است. او مهندس مکانیک بود و پشت سر کمپانیاش هم زنجیرهای از توافقهای تجاری قرار داشت. «کارل بنز»، پیش از آغاز به کار کمپانی بنز یکی دو شغل را از دست داده بود؛ یک شرکت مهندسیاش توسط حکومت سلطنتی آلمان آن زمان مصادره شده بود و شرکت مکانیکی دیگری که تاسیس کرد هم با بحران روبرو شد. او در این دوره در شرکت دیگری هم سهامدار بود که با اختلافاتی که پیش آمد مجبور به ترک شغلش شد.
با این حال همه اینها او را ناامید نکرده بود، بنز امکاناتی برای توسعه طرح موتورهای دو زمانهاش داشت و درنهایت در ۱۸۸۳ توانست شرکتی تاسیس کند که برای اولین بار نام خودش را روی آن بگذارد. شرکت چند سال بعد با «دایملر موتور گیزلشافت» ادغام شد که توسط «گوتلیب دایملر» و «ویلهلم میباخ» اداره میشد، اسمش شرکت جدید را هم گذاشتند «دایملر بنز»که بعد از مدتی تبدیل به مرسدس بنز شد.
زمانی که «امیل جلینک» از سهامداران «دایملر موتور گیزلشافت»، به جای دایملر سهامدار عمده شد، نام دخترش را به اسم شرکت اضافه کرد و عنوان رسمی «مرسدس بنز» به آن داد. این شرکت به چنان موفقیت صنعتی دست پیدا کرد که یکی از محصولاتش متعلق به سال ۱۹۲۸، در پایان قرن بیستم یعنی در ۱۹۹۹ ، نامزد بهترین اتومبیل قرن بود!
فرانس جوزف پپ (Franz Josef Popp)
فکر نمی کنم نام این آقای «پپ» را شنیده باشید، اما دو خط بیشتر که بخوانید متوجه می شوید با چه کسی طرف هستید. پپ مهندس هواپیما بود و تا پیش از جنگ جهانی اول موتور هواپیما درست میکرد. داستان کمپانی معروفی که به همت او ثبت شد هم از اوایل قرن بیستم و از یک کارگاه دوچرخهسازی شروع شد. جایی که «کارل فردریک راپ» کارگاه موتورسازیاش را به راهانداخت و خیلی زود برای تولید موتورهای هواپیما قرارداد بست. وقتی او با اشکال فنی در موتورهایش روبرو شد، یک کارگاه صنعتی دیگر به اسم ماشینهای فابریک گوستاو را خرید تا کارش را توسعه دهد، اما کمی بعد این شرکت تازه به فرانس جوزف پاپ واگذار شد که او هم نام آن را گذاشت:صنایع موتور سازی باواریا ( Bayerish Motoren Worke) و اینگونه بود که یکی از معروف ترین و محبوب ترین برندهای خودرو در جهان متولد شد: بی.ام.دبلیو (B.M.W).
آرم این خودرو که ما ایرانی ها در اشتباهی مصطلح به آن بی.ام.و می گوییم از شکل ملخ موتور هواپیما الهام گرفته شده است.
وقتی در جریان قرارداد ورسای بعد از جنگ اول صنایع نظامی آلمان محدود شد؛ «بی.ام.دبلیو» شروع به ساخت موتورسیکلت کرد و بعد از آن ساخت خودرو را در دستور کار قرار داد.
فردیناند پورشه (Ferdinand Porsche)
پورشه نام شناخته شده اتومبیلسازی در آلمان است، اما کمپانیاش، فولکس واگن در میان غولهای خودروسازی در اروپا احتمالا یکی از جوانترینهاست. گروه خودروسازی ملی آلمان در دهه ۴۰ ایجاد شد، وقتی که بازار خودروی آلمان پر از محصولات لوکس و گران قیمت بود که مردم طبقه متوسط نمیتوانستند از پس خرید آن بر بیایند. ابتکار هیتلر بود که یک خودروسازی ملی ایجاد کند و برای آن از تجربههای فردیناند پورشه استفاده کرد، که صاحب کارخانه خودروسازی پورشه بود. وقتی که پورشه توانست اولین مدلهای ماشین بزرگ و ارزان قیمتش را در پارکینگ خانهاش تولید کند، جبهه کارگری آلمان روی کار او سرمایهگذاری کرد و کمپانی فولکس واگن متولد شد.
این کمپانی که نقش مهمی در حرکت دادن اقتصاد آلمان بین دو جنگ بازی کرده بود، بعد از پایان جنگ جهانی دوم به عنوان غرامت جنگی توسط انگلیسیها مصادره شد، اما خیلی زود دوباره به آلمان پس داده شد و توانست با تقلید مدلهای تولید و فروش خودرو در آمریکا دوباره به موفقیت تجاری دست پیدا کند.
چارلز رولز (Charles Stewart Rolls) و هنری رویس (Sir Frederick Henry Royce)
ما این نام های چارلز رولز و هنری رویس را با به شکل ترکیبی و بصورت «رولز رویس» می شناسیم. البته این از آن خودروهایی است که بیشتر نامش را شنیده ایم تا اینکه خودش را دیده باشیم. اینها هر دو بنیانگذار شرکت «رولز – رویس» بودند و سابقه مکانیکی و کارآفرینی داشتند.
«رویس»، پسر یک آسیابان ورشکسته بود که باید در تامین هزینههای چهار خواهرش به خانواده کمک میکرد، و برای همین بود که فرصت درسخواندن پیدا نکرده بود و کتابهای مهندسی برق را در اوقات فراغتش میخواند، او قبل از درستکردن شرکت خودش، در راهآهن، شرکت مکانیکی و شرکت برق منطقهای کارکرده بود، بعد با سرمایه کمی که جمع کرد یک کارگاه صنعتی تاسیس کرد که در آن مدلهای ابتدایی و ناقص خودرو ساخت و بالاخره توانست ماشینی با ۱۰ اسب بخار قدرت را بسازد.
«چارلز رولز» هم یک علاقهمند به خودرو بود که البته با امکانات مالی که داشت توانست اولین خودروی خودش را قبل از ورودش به دانشگاه کمبریج و وقتی هنوز بیست ساله نشده بود بسازد، او وقتی مدل ۱۰ اسبی خودروی رویس را دید تصمیم گرفت قراری با او بگذارد و همان جا ترتیب شراکت را بدهد.
در شرکتی که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد، «رویس» امور فنی و «رولز» امور بانکی را به عهده داشت. شرکت خیلی زود توانست سرمایه لازم برای یک ماشین شش سیلندری را فراهم کند و مدلهای ساخته شده را بفروشد، با این که در ۱۹۱۰ رولز جانش را در یک سانحه هوایی از دست داد، اما شرکت رولز رویس با همان نام به کارش ادامه داد و در سال ۱۹۱۶ وارد عرصه تولید موتور هواپیما هم شد که این کار را هنوز ادامه می دهد. رویس به خاطری کمکی که موتورهای هواپیمایش در جنگ جهانی اول به ارتش بریتانیا کرده بود، لقب «سِر» گرفت.
کمپانی بعد از جنگ دوباره به تولید خودرو پرداخت اما حدود ۶۰ سال بعد چنان شکست اقتصادی خورد که دولت مجبور شد این شرکت را ملی کند.
آرموند پژو (Armand Peugeot)
«آرموند پژو» که بعدا مالک بزرگترین خودروسازی فرانسه و دومین خودروسازی اروپا شد هم از یک خانواده شناخته شده و صنعتگر بود. هر چند که رد پای آلمانیها در بنا کردن شرکت خودروسازی « رنو » دیده می شود.
آرموند بعد از تمام کردن تحصیلات مهندسیاش در «اکول سنترال فرانس»، به انگلیس رفت و در آنجا ظرفیتهای صنعت دوچرخهسازی را دید. وقتی دوباره به کشورش برگشت با خانوادهای که در حوزه صنایع فلزی کار میکردند، شروع به ساختن دوچرخه کرد، کمی بعد با کمک دایملر آلمانی علاقهاش در صنعت اتومبیل را به کارگرفت و به جای ساختن نمونههای خودرو با موتور بخار، تحت لیسانس دایملر از موتورهای سوختی استفاده کرد و ظرف بیست سال تولید خودرو را از کمتر از پنج دستگاه در سال به حدود ۳ هزار دستگاه رساند.
در سال ۱۹۰۱ او خودرویی تولید کرد که بهترین مدل سال شد. دو سال بعد این خودروساز نیمی از بازار خودرو فرانسه را در اختیار داشت.
لوئی رنو (Louis Renault)
دومین خودروسازی مهم فرانسه را «لوئی رنو» بنیان گذاشت. او در آغاز قرن بیستم از سایر فعالان صنعت خودرو که در آن روزها مطرح بودند جوانتر و البته خلاقتر بود. رنو، فرزند یک تاجر مشهور بود که علاقه زیادی به مکانیک و برق داشت، همین علاقهاش بود که او را تبدیل به مخترع «گیربکس» کرد تا زنجیری که نیرو را از موتور به چرخ انتقال میدهد، از سیستم خودرو حذف شود.
او سال ۱۸۹۹ بعد از اینکه ثابت کرد اختراعش به درد میخورد به همراه برادرانش شرکت رنو را تاسیس کرد. در آغاز قرن بیستم شرکت رنو اولین موتورش را هم به تولید تجاری رساند.
سال ۱۹۰۳ یکی از دو برادر رنو که با او در شرکت سهیم بودند در یک مسابقه رانندگی کشته شد، در همین سال شرکت فروش خودرو را به خارج از مرزهای فرانسه گسترش داد؛ دو سال بعد سفارش ساخت ۲۵۰ تاکسی برای انگلیس، رنو را از یک کارخانه کوچک، به یک شرکت بزرگ تبدیل کرد. در ۱۹۱۹ رنو که ماشینهایش در انگلستان هم جای خود را باز کرده بودند تلاش کرد تا در آمریکا برای خودش بازاری فراهم کند. در جریان جنگ جهانی دوم رنو که قبلا وارد صنعت ساخت ماشینهای جنگی شده بود توسط نازیها مصادره شد، کمی بعد دولت موقت فرانسه لویی رنو را به خاطر همکاری با نیروهای اشغالگر بازداشت کرد، اما قبل از این که بتواند اتهام او را در دادگاه ثابت کند، مخترع گیربکس در زندان درگذشت.
انزو فراری (Enzo anselmo Ferrari)
فراری از آن ماشین هایی است که خیلی از ما دوست داریم یک بار هم شده پشت فرمانش بنشینیم. البته در همه دنیا هم بین کسانی که رانندگی می کنند وضع همین است. بنیانگذار فراری که در حال حاضر یکی از ۱۲ برند گران قیمت خودرو در دنیا است، جوان ایتالیایی و عشق ماشینی بود که برخلاف بیشتر پایهگذاران تولید خودرو به شیوه صنعتی تحصیلات آکادمیک مهندسی نداشت.
«انزو فراری» که دو سال قبل از پایان قرن نوزدهم به دنیا آمد، بعد از پایان جنگ جهانی اول برای اولین بار راننده رالی شد. با اینکه در آغاز کار موفقیتهای زیادی به دست نیاورد، اما توانست درنهایت در این رقابتها برای خودش شهرتی به دست بیاورد. کمپانیاش را در ۱۹۲۹ راهاندازی کرد و در آغاز کار تنها حمایت مالی رانندههای رالی را به عهده داشت. میگویند سیاست مدیریتش هم بر مبنای ایجاد رقابت بین رانندهها برای کار بیشتر و به دست آوردن موفقیتهای بیشتر برای شرکتش بوده است.
او در مقاطعی به دلیل آمار بالای تصادفهای منجر به مرگ رانندههایش در مسابقات اتومبیلرانی مورد انتقاد قرار گرفت. فراری بیست سال بعد در ۱۹۴۹ و در پایان جنگ جهانی دوم، بالاخره وارد تجارت طراحی و تولید خودروهای سوپر اسپرت شد. در ۱۹۶۹ فراری ۵۰ درصد سهامش را به فیات فروخت و عملا زیر مجموعه این شرکت شد.
جووانی آنیلی (Gianni Agnelli)
«جووانی آنیلی» که در پنج سالگی پدرش را از دست داده بود وقتی شهردار تورین – شهر محل زندگیاش در جنوب ایتالیا – شد، ایده ساخت یک کمپانی خودروسازی به نام «فابریکانا ایتالیانا دی اتومبیلی تورینو» را مطرح کرد که به اختصار «فیات» نام گرفت.
در آغاز قرن بیستم فیات تنها ۲۴ خودرو در سال تولید میکرد که آنها را هم از تولیدات شرکتهای دیگر از جمله بنز الهام گرفته بود، اما ظرف سه سال از ۱۹۰۳ تا ۱۹۰۶ شرکت توانست تولید را به بیش از هزار دستگاه در سال برساند، تولید کامیون را آغاز کند و بازارهایی در آمریکا به دست بیاورد. آنیلی که در این زمان مدیر عامل شرکت بود دیدارهایی با هنری فورد داشت و تحتتاثیر فعالیتهای صنعتی او قرار گرفته بود. او سعی کرد سیستم تولید انبوهی که به نام فورد مشهور شده بود را در ایتالیا هم پیاده کند. با این کار او فیات را به مهمترین بنگاه صنعتی در ایتالیا تبدیل کرد. وقتی سهام شرکت در بورس عرضه شد، آنیلی که مدیر عامل بود، تمام سهام را خرید و آن را تبدیل به یک دارایی خانوادگی کرد.
در جریان جنگ جهانی دوم شرکت برای کمک به ارتش ایتالیا مجبور شد وارد فاز تولید ماشینهای نظامی، جنگی و حتی هواپیما شود، در پایان دهه هفتاد و پس از آن، این شرکت صاحب شرکتهای «لانچیا» و «آلفا رومئو» شد؛ بعد ها هم «مازراتی»، «کرایسلر»، «دوچ» و «جیپ» را خرید و در سهام فراری شریک شد.
کیشیرو تویوتا (Kichiro Toyoda)
خودرو تویوتا را امروه همه ما می شناسیم. این نام آشنا مدیون تلاش های فردی که تلاش کرد از نساجی به سوی عرصه های تازه تر در خودروسازی برود. صنعت خودرو در آسیا خیلی دیرتر از همتایان اروپایی و آمریکاییاش استارت خورده است، اما «تویوتا» در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم بعد از جنرال موتورز و فولکس واگن آلمان، بزرگترین بنگاه خودروسازی جهان شد. این غول ژاپنی که کارش را در ۱۹۳۷ آغاز کرد، میراثدار تجارت نساجی یک خانواده بود. آنها پیش از تولید خودرو کارخانه نساجی به نام صنایع تویوتا را اداره میکردند. «ساکیشی تویوتا»، اولین مالک صنایع تویوتا مخترع یک ماشین صنعتی نساجی بود. اما پسرش کیشیرو که در ۱۹۲۹ رشته مهندسی را در دانشگاه توکیو تمام کرده بود، در کارخانه پدرش شروع به ساخت موتور اتومبیل کرد. او وقتی که برای توسعه تجارت صنایع نساجی به غرب سفر کرد، دانشاش در مورد خودرو را گسترش داد و ۱۹۳۰ کار روی موتورهای گازوئیلی را آغاز کرد. تلاشهای او تا ۱۹۳۵ بالاخره مدیران تجاری پدرش را راضی کرد که کارخانه اتومبیلسازی را رسما راه بیاندازند.
تویوتا با ایده گرفتن از نوار نقاله که در کارخانه نساجی استفاده میشد، خط مونتاژ ویژه خودش را برای موتورهای گازوئیلی کوچک راهاندازی کرد. از آن جا که تویوتا کار را در کارخانه پدرش شروع کرده بود، تلاش برای جلوگیری از ریخت و پاش و به هم ریختن منجر به شکلگیری شیوه مدیریت خاص او شد که تلاش اش بر حذف هر چه بیشتر اتلافها و تولید ارزش افزوده بدون هیچ هدر رفتی بود. مدیریت تویوتا حالا به دست نوه کیشیور تویوتا است.
یوشیسوکه آیکاوا (Yoshisuke Aikawa)
«یوشیسوکه آیکاوا» بنیانگذار یک گروه صنعتی بود که خودروسازی «نیسان» در آن شکل گرفت. او نسبتی با خانواده سلطنتی ژاپن داشت و در ۱۹۰۳ از دانشگاه فنی مهندسی توکیو فارق التحصیل شد. در جوانی سفری به آمریکا کرد و بعد از آن در ژاپن اول یک شرکت صنایع معدنی خرید، و کمی بعد «نیپون سانگیو» را تاسیس کرد که وقتی وارد بورس شد نام اختصاری «نیسان» را بر آن گذاشتند.
نیسان در پی یک رکود اقتصادی شدید پیش از جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی بنگاه صنعتی مختلف را خرید و تبدیل به یک بنگاه خوشهای شد، یکی از شرکتهایی که خریده بود، «داتسون» نام داشت که در تولید خودرو فعالیتهایی کرده بود و حالا زیر نام جدیدش خودروهای کوچک تولید میکرد. تا پیش از جنگ جهانی دوم، صنایع خودروسازی نیسان، تولید انبوه خودرو را در ژاپن عملیاتی کرده بود.
در طول جنگ، این شرکت هم مانند همتایان اروپاییاش شروع به تولید کامیونهای نظامی، موتور هواپیما و قایقهای اژدرافکن کرد؛ اما دو سال بعد از جنگ، تولید خودروهای سبک با نام «داتسون» را دوباره از سرگرفت.
نیسان امروزه نیز با تولید خودروهای متنوع در بازار سهمی قابل قبول دارد.
سوییچیرو هوندا (Soichiro Honda)
«سوییچیرو هوندا»، مهندس ژاپنی مکانیکی بود که شرکت هوندا را به راهانداخت. او در ۱۹۰۶ به دنیا آمد؛ وقتی که استخوانبندی بیشتر شرکتهای خودروسازی مهم غربی شکل گرفته بود. با این حال او هم راه همان صنایع خودروسازی را طی کرد و اولین تجارتش تعمیر دوچرخه بود، او که علاقهای به درس خواندن سنتی نداشت در ۱۵ سالگی خانه را ترک کرد تا در شرکت تویوتا برای خودش کاری پیدا کند و بعد از شش سال کار به عنوان تعمیر کار ماشین، به شهر محل زندگیاش برگشت تا کارگاه خودش را راه بیاندازد.
در آغاز او در کارگاهش پیستونهایی تولید میکرد که تویوتا مشتری آنها بود، اما در طول جنگ جهانی بمباران هوایی کارگاه او را نابود کرد. یک سال بعد از جنگ او موسسه تحقیقاتی «هوندا» را ایجاد و خیلی زود تولید موتورسیکلت را آغاز کرد و بعد از اینکه موتورهایش به شهرت جهانی رسید ،هوندا به تجارت دیگر از جمله تولید موتور خودرو، تولید خودرو و موتور هواپیما هم وارد شد.
او تا ۱۹۷۳ یعنی وقتی که بازنشسته شد هدایت کمپانی هوندا را به عهده داشت و بعد از آن هم به عنوان مشاور ارشد در شرکت باقی ماند. او را به عنوان «هنری فورد ژاپنی» میشناسند.
چانگ جو یانگ (Chung Ju-yung)
یانگ، مالک شرکت هیوندایی موتورز کرهجنوبی بود که در میان شرکتهای خودروسازی مطرح دنیا، بسیار جوان و البته آینده دار است.
شرکت هیوندایی موتورز، که در دهه هفتاد شکل گرفته است، ریشه در سیاستهای اقتصادی بعد از جنگ جهانی در در کره دارد. چانگ جو یانگ، بنیانگذار شرکت مهندسی و ساخت و ساز هیوندایی است که در ۱۹۴۷ و یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم کارش را آغاز کرد. او بعدها به ترتیب شرکتهای هیوندای استیل، هیوندای موتورز، صنایع سنگین هیوندای، و چندین شرکت دیگر را تاسیس و به مجموعهاش اضافه کرد.
این شرکت در همان دهه اول کارش وقتی از حمایتهای دولتی برخوردار بود ساخت و ساز، کشتیسازی، خدمات مالی و پشتیبانی تجاری و صنایع فولاد را پوشش میداد و بزرگترین شرکت خوشهای کره جنوبی بود.
با این همه خودروسازی هیوندایی تا ۱۹۶۷ شکل نگرفت، در این زمان مشارکت فورد به کره کمک کرد که بازوی خودروسازی هیوندای را راه بیاندازد؛ اما شرکت خیلی زود به دنبال ساخت مدل اختصاصی خودش رفت و تعدادی مهندس انگلیسی استخدام کرد تا در این مسیر کمک کنند. بعد هم صادرات محصولاتش را به آمریکای لاتین آغاز کرد. کمی بعد بخشی از بازار خودروی کانادا را به دست آورد و بالاخره مهمترین خودروساز جنوب شرق آسیا شد. در پایان قرن بیستم، هیوندای موتورز از بحران مالی منطقهای استفاده کرد و شرکت ورشکسته «کیا موتورز» را به مجموعه خود اضافه کرد. بعد از سال ۲۰۰۰ هیوندای موتورز از زیر چتر گروه هیوندای خارج شد و کارش را مستقل ادامه داد.
- فاطمه کریمخان – ایسنا
آقاجان شما نسل جدید به اشتباه بی ام و می گویید، وگرنه در زبان آلمانی به آن: ب ام و می گویند. بی ام دابلیو اصطلاح انگلیسی آن است.
اشتباهت را جبران کن و نگو ایرانی ها اشتباه می گویند، همین الان وسط مونیخ مردم می گویند ب ام و