“هانا” دختری ۱۵ ساله است که با “اریک” پدر ناتنی اش، در یک قسمت دور افتاده از جنگلهای لهستان زندگی میکند. اریک، یک برنامه در CIA با نام رمز “UTRAX”، ایجاد میکند که در آن جا DNA کودکان با ۳ درصد گرگ افزایش مییابد، تا سربازان فوق العاده ایجاد کند.
وقتی اریک عاشق یوهانا، مادر هانا میشود، کودک یوهانا را نجات میدهد و آنها فرار میکنند. سپس CIA به مأمور ماریسا در محل خود دستور میدهد که پروژه را تعطیل کرده و همه نوزادان را از بین ببرد.
نظر منتقدان در مورد سریال “هانا” چیست؟
داستان سریال دربارهی قاتلی نوجوان در جنگل است که آدمهای دوبرابر اندازهی خودش را به راحتی میکشد. حتی اولین تریلر این سریال با زیرنویس جالب «سرقت بچه» منتشر شد. اما با این حال، به جز نقشآفرینی عالی توسط بازیگران اصلی و چند لحظهی احساسی درخشان، فصل اول ۸اپیزودی “هانا” ساخته شده توسط دیوید فار (David Farr) که از شبکه امازون پرایم پخش میشد، اصلا از پتانسیل کامل این داستان جذاب به اندازه کافی بهره نمیبرد.
البته در سریال شاهد ضربه زدنهای زیادی هستیم، اما مشکل اینجاست که این ضربهها باعث نمیشود بیننده با داستان ارتباط بهتری برقرار کند.
کینامن نقش اریک هلر مامور سابق CIA را بازی میکند که نوزادی به نام هانا را از یک آزمایش دولتی مرموز و خطرناک نجات میدهد. هلر و این نوزاد به طبیعت وحشی شمال اروپا فرار میکنند، اما مادر هانا یعنی یوهانا (با بازی یوهانا کولیگ (Joanna Kulig)) طی این اتفاقات کشته میشود.
هلر به مدت ۱۵ سال هانا را برای تبدیل شدن به یک ماشین کشتار زیر ۱۸ سال آموزش میدهد، یعنی چیزی شبیه X-۲۳ در فیلم Logan «لوگان»، اما با لهجهای فنلاندی است. نقش او در نوجوانی توسط اسمه کرید مایلز (Esme Creed-Miles) بازی میشود.
برخورد اتفاقی او با یک چوببر هم سن خودش باعث ایجاد وقایعی زنجیرهای میشود که هلر و هانا را مجبور میکند حین تعقیب شدن توسط ماریسا ویگلر (با بازی انوس) مامور بیرحم CIA از مخفیگاه خود فرار کنند.
کرید مایلز در نقش اصلی آنقدر خوب بازی میکند که باورمان نمیشود او دو سال پیش با فیلم Dark River «رودخانه تیره» به صورت حرفهای وارد عرصهی سینما و تلویزیون شده است. شخصیت هانا خیلی عجیب است؛ خیلی راحت میتوان او را به شکل یک شخصیت کاملا بد یا به شکلی کاریکاتوری و مسخره به نمایش گذاشت.
بر اساس عقیدهی منتقدان حضور کینامن حین در سریالهای “هانا” و Altered Carbon «کربن تغییریافته» باعث شده همه فراموش کنند او در فیلم ضعیف “Suicide Squad” «جوخه انتحار» حضور داشته است. او مردی عملگرا و اهل اکشن است که در اینجا هم لحظاتی از آن را میبینیم، اما زمانی در بهترین حالتش قرار دارد که از احساسات خودش هم استفاده میکند. در اپیزود هشتم، هلر نگاهی به هانا میکند که پر از عشق پدرانهی خالص و اصیل است.
متاسفانه این دو مجبور میشوند داستانی را روی دوش خود بکشند که خیلی کش داده شده، حتی با وجود اینکه این فصل فقط هشت اپیزود دارد. کل سریال به شکلی کاملا سنتی روایت میشود، هلر و هانا از هم جدا میشوند. هلر و هانا دوباره با هم متحد میشوند، که حین این اتفاقات شاهد انفجارها و تکرار آنها تا پایان سریال هستیم.
یکی از منتقدان گفته “شاید تماشای هانا حین شکستن گردن مزدورها فقط برای یک یا دو اپیزود جالب باشد، اما کش دادن به یک بازی موش و گربه کار خیلی سختی است. درنهایت آن موش یا گیر میافتد یا هیچ اتفاقی برایش نمیافتد. “
فار و همکارانش سعی کردهاند با اضافه کردن زیرداستان زندگی موقت هانا در کنار یک خانوادهی انگلیسی و دوست شدن با دختر نوجوان آنها سوفی (با بازی ریان بارتو (Rhianne Barreto)) به داستان سادهی فیلم عمق ببخشند. هدف سریال کاملا مشخص است. اینکه میخواهد برای ماموریتهای مخفی خشن موجود در داستان با روایت داستان بلوغی، تضادی پیدا کند تا هر دو جنبهی هانا را به مخاطب نشان دهد.
اما این دو داستان هرگز به چیزی بامفهوم تبدیل نمیشوند؛ هانا زندگی یک نوجوان عادی را تجربه میکند رابطه با پسرها، مهمانی رفتن، رقصیدن و …، اما این کارها پیامد و نتیجهای برای او ندارند. البته هانا در یکی از بامزهترین صحنههای سریال به صورت یک پسر نوجوان ضربهی محکمی میزند.
چیزی که غیر از مسائل احساسی در داستان وجود دارد اکشن سریال است، که گاهی از راه میرسد و باعث میشود هانا به این دختر بیفکری که میبینیم تبدیل شود. این از آن نوع خشونتهای طراحی شده و جالب است که نمیتوان تفاوت آن با صحنههای اکشن سریال Jack Ryan «جک رایان» را متوجه شد، اما برای کسانی که از چنین سریالهایی خوششان میآید کاملا مناسب است.
در یکی از جذابترین صحنههای اکشن سریال، کینامن تنهایی به نبرد دشمنان بیشماری میرود که جذابیت این صحنه از کل سریال بیشتر است.
البته منقتدان گفته اند “سریال هانا به جز هدایت شخصیتهایش میان این تیراندازیها کار بیشتری نمیکند؛ که با توجه به منحصر به فرد بودن این شخصیت مایهی تاسف است. وقتی هانا از جنگل خارج میشود، همهچیز برای او تازگی دارد، چون او تاکنون از جنگل خارج نشده است. به نظر میآید زمانی بین تبدیل این داستان به یک سریال، سازندگان هانا فراموش کردهاند علاوه بر کشت و کشتار به عمق داستان توجه بیشتری داشته باشند. “