در تهران شاید حدود ۷۰ هزار گذر و معبر داریم که قابلیت نامگذاری دارند؛ اما به خاطر اینکه قاعدهای مشخص در تمام این سالها بهصورت منضبط دنبال نشده است، با اینکه قوانین آن در چندین مرحله ضابطهمند شده؛ ولی یک مجموعه بههمپیوسته و منسجم را متأسفانه درباره نامگذاری در شهر نداشتیم. شاید یکی از مباحثی که در شهرها باید به آن به لحاظ نشانهگذاری پرداخت، موضوع یکهبودن نام گذرها در شهرهاست که امروز بهعنوان نکته استاندارد و مورد قبول همه نظامهای مدیریت شهری، در جهان مطرح است و سعی میشود به آن توجه شود.
بهویژه وقتی شهرها بزرگتر میشوند، رعایت این مسئله سختتر میشود و شاید با همین رویکرد است که میبینیم وقتی نشانیها درست تنظیم شود، چقدر در فرایند پیداکردن نشانی مؤثر است. طبق قاعده اینجا بحث پست و ناوگان حملونقل موضوعیت پیدا میکند که ما چطور و چگونه باید این منابع را درست ساماندهی کنیم که مردم دچار آسیب و مشکل نشوند.بهویژه وقتی میهمانی مثل توریست به کشور وارد میشود، میبینیم برای مکانیابی با سختیهایی روبهرو میشوند. البته شاید در سالهای اخیر فضای مجازی و سامانههای کمککننده پیداکردن نشانی، مؤثر بودهاند؛ اما همچنان ما در این حوزهها با این مشکل روبهروییم».
او در ادامه افزود: «مثلا وقتی در مکانیاب اینترنتی نام خیابان گلستان را جستوجو میکنیم، یک مرتبه با بیش از صد نشانی روبهرو میشویم. گزینههای گلستان آنقدر زیاد هستند که نمیشود بهراحتی مکان مدنظر را ردیابی کنیم. این رویکرد درباره خیلی از نامها متأسفانه در تهران وجود دارد. نامهایی مثل نیلوفر، لاله، مریم، لادن، امید و… نامهایی هستند که فراوانیشان به بالای صد مورد میرسد و برخی از نامها در تهران فراوانی ۷۰۰ بار تکرار را دارند».او با اشاره به اینکه شورای شهر به دنبال ساماندهی این مشکل بود، افزود: «در چنین شرایطی کسی به صورت جدی به این مشکل فکر نکرده بود، مشکلی که زودتر باید به آن پرداخته میشد. اما وجه دوم و مهم بحث نامگذاریها به نشانهها و به عرف و سنن و ارزشهای یک جامعه برمیگردد.وقتی که در جامعهای فردی فداکاری و ازخودگذشتگی میکند و برای ارزشهایی مثل وطن، میهن، سرزمین و امنیت مردم جانش را فدا میکند و به مقام شهادت میرسد، اینجا یکی از انتظارات جامعه (میتواند منظور از جامعه خانواده فرد، دوستانش یا همکارانش یا اصلا جامعه شهری باشد) ماندگاری نام شهید و عنوان اوست تا او را تکریم کند.امروزه میبینیم که بحث نامگذاریها، حداقل در خلال سالهای قبل و بعد از انقلاب نوعی رابطه تکریم و احترام بوده است که برای یک شخصیت به خاطر تلاشها و زحماتش سعی شده که او را تکریم کنند. زمانی ممکن است با اهدای جان یک شهید، او قابل تکریم باشد، زمانی فردی عمرش را برای کاری در فرهنگ مملکت میگذارد؛ مانند استاد دانشگاه و دانشمند. او چندین سال تلاش میکند ادبیات یا حوزه علمی مشخصی را به افتخار برای کشور تبدیل کند. این یک نماد میشود. نمادی که ما در شهرمان کم نداریم؛ مثلا شخصیتی مثل تختی، شهید مطهری یا دکتر شریعتی یا شخصیتهای تاریخی مثل حافظ و مولوی و خیام. نام این بزرگان امروز زینتبخش خیابانهای شهر هستند».
رئیس کمیسیون فرهنگی-اجتماعی شورای شهر در ادامه با بیان اینکه برخی نامهای بزرگ ایرانی در حال تصاحبشدن از سوی دیگر کشورها هستند افزود: «حتی برخی از این نامها در کشورهای دیگر مدعی دارند و و آنها میکوشند در یونسکو این شخصیتها را از آن خود کنند. شما اگر نگاهی کنید میبینید در دهههای اخیر تلاشهای زیادی شده که برخی شخصیتهای فرهنگی ایران را از آنِ خودشان بکنند. کاری که جمهوری آذربایجان برای نظامی گنجوی میکند یا ترکیه برای مولوی انجام میدهد. در کشورهای عربی میبینیم تلاشهایی برای تصاحب ابنسینا در حال انجام است.اینجا یکی از رویکردها این است که نام این اشخاص را که جایگاه ایران را در قله ادبیات، فلسفه، علم و دانش ارتقا بخشیدهاند، روی معابر شهر بنشانیم. اهمیت این مسئله در واقع وجه دوم ماجرا برای ما بود. در این شرایط کار در کمیسیون فرهنگی شورای شهر و کمیسیون نامگذاری ساده نیست. باید به تمام این جوانب توجه شود. هم اینکه نامها سر و سامان بگیرند و منظم شوند و هم اینکه نامهایی که موقعیت شهر را ارتقا میبخشند، احیا کنیم، هم اینکه فرصتی باشد که الگوهای مناسب را به جامعه معرفی کنیم.
وجه دیگر قصه این است که وقتی یک نفر تلاش کرد و به جایی رسید و شخصیتی مثل دکتر معین یا دهخدا یا قیصر امینپور، متولد شد، این جایگاه به لحاظ اجتماعی به محبوبیتی میرسد که یکی از میدانهای مهم شهر نام قیصر امینپور را میگیرد و جایگاه و موقعیت او را برای یک دانشجوی سال اول ادبیات مستحکم میکند و به افزایش اطلاعات جامعه درباره داراییهای ملی کمک بیشتری میکند و از طرف دیگر به شهر و مردم هویتبخشی میکند».
حقشناس گفت: «ما وقتی از این مناظر ورود میکنیم، میبینیم وقتی نامی در کمیسیون نامگذاری مطرح میشود. انتظار این است که با تمام سلایقی که در جامعه با آن روبهرو هستیم درباره آن نام تصمیم بگیریم. تصمیمی دقیق و درست و همهجانبه و درعینحال مبتنی بر آینده و از دیدگاه شخصی هم پرهیز کنیم.ممکن است که من بهعنوان یک فرد، علاقهمند به اشعار کلاسیک باشم و هیچ نسبتی با اشعار نیمایی نداشته باشم؛ اما آیا من بهعنوان یک عضو شورای شهر، اگر پیشنهادی برای اینکه نام نیما یوشیج را روی یکی از خیابانها بگذاریم، آمد یا مثلا خانه نیما را برای حفظ خاطرات شهری مرمت کنیم و نگهداری کنیم، آیا حق داریم که علایق شخصی خودمان را درباره نیما در این نامگذاری تأثیرگذار کنیم؟ ما باید کمک کنیم ملاحظات شهری و عامه و بزرگتر خدایناکرده در فضای ملاحظات شهری کوچکتر ننشیند.اینجا کار ما سخت میشود که حداقل رویکردی که در این سالها کمیسیون نامگذاری داشته، شاید به لحاظ کمی در مقایسه با دورههای قبل از کمیت متناسبی برخوردار نبوده؛ اما در حوزه روند شکلگیری و تمایز و توجه به حوزههایی که به آن کمتر توجه میشده (مثل حوزه هنرمندان عرصه سینما و تئاتر و موسیقی یا حوزههای تخصصی مرجع مانند پزشکان) تلاش درخورتوجهی داشته است. این نکته را هم لازم میدانم بگویم که درباره نامگذاری خیابان به نام شهیدان این دوره توجه زیادی حتی بیشتر از سالهای قبل شده است و سعی کردیم دِینمان را به این اشخاص با نامگذاریها و ساخت مجسمه و سردیس ادا کنیم».
او در پاسخ به این سؤال که چرا روند نامگذاری خیابانی به نام استاد شجریان اینقدر طول کشید گفت: «تصمیم به نامگذاری خیابانی به نام محمدرضا شجریان نیز در همین راستا بود. ایشان شخصیتی ویژه هستند و چهره ممتازی مثل استاد شفیعیکدکنی وقتی میخواهند درباره شجریان حرف بزنند، میگویند من کوچکتر از آن هستم که بخواهم راجع به هنر شجریان بگویم؛ اما شجریان جایگاهش در موسیقی، شبیه به جایگاه حافظ در شعر است.
هر ۵۰۰ سال یک بار چنین شخصیتی بروز و ظهور پیدا میکند. اصل تصمیمگرفتن دراینباره یک داستان است؛ اما وقتی شجریان چنین چارچوبی دارد، مسئله خاصتر میشود. بههرحال شجریان ارتباطش تنها با حوزه نخبگی نبوده؛ بلکه با آحاد ملت در ارتباط بوده. وقتی ربنای شجریان بیش از سه دهه همیشه بهعنوان بخشی از خاطره مردم در پای سفره ماه رمضان بوده.نسل بعد از انقلاب با او زندگی کردهاند و تصنیفهای او بخشی از حافظه تاریخی مردم ایران بوده. در چنین شرایطی مردم شهر از نمایندگان خود در شورا انتظار دارند که به این مهم توجه کنند و نمایندگان مردم نمیتوانند به این خواسته بیتوجه باشند؛ اما معضل ما زاویهای بود که شکل گرفت و میتوانست مدیریت شود تا به اینجا نرسیم.
بعد از حوادث اواخر دهه ۸۰، این زاویه بین شجریان و فضایی که در قدرت سیاسی متمرکز بودند، ایجاد فاصله کرد و ما شاهد حذف ربنا از صداوسیما بودیم؛ کاری که با اقبال عمومی مواجه نشد. تلاش شورا، بهنوعی تلاش برای احیا و ترمیم این رابطه بود. ترمیمی که میتوانست آنقدر آسیبزننده نباشد.به نظر من برداشت خوبی از این مصوبه شورا نشد و آنگونه که دوستان باور داشتند، برخلاف آن چیزی بود که انتظار میرفت. بههرحال این کار طول کشید و تازه دیروز نام استاد شجریان بر خیابان فلامک در منطقه ۲ نشست. ما امروز شاهدیم خیلیها اشاره کردند که این اتفاق نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود. درحالیکه این تصمیم در فروردین ۹۸ گرفته شد؛ اما تازه نتیجه داد».حقشناس در پایان درباره نامگذاریهای دیگر مثل نامگذاری خیابانی به نام فروغ فرخزاد نیز تصریح کرد: «اکثر قریب به اتفاق نامگذاریها انجام شده و چند مورد محل همین بحث و سوءتفاهم است که درباره آقای شجریان هم بود. ما امیدواریم که زودتر حل شود و این یکی، دو مورد استثنائی هم به نتیجه برسد».