سالها به دوستان دوران دبیرستاناش زنگ نزده بود. خیال میکرد دنیاهایشان خیلی از هم دور شده است. آنها به دنبال درس و دانشگاه و کار رفتند، اما او ازدواج کرده و ۲ دختر به دنیا آورده بود. امروز وقتی بالاخره با دوست قدیمی اش تماس گرفت و حال تک تک همکلاسیهای سابقشان را پرسید، فهمید خیالاتش چندان هم دور از واقعیت نبوده است! همان طور که برای شام پیازداغ درست میکرد، به فکر فرو رفت و دختران کلاس شان را به یاد آورد. از میان آنها کسانی درس خوانده و مستقل شده بودند که فکرش را هم نمیکرد. اما او چه؟ باید منتظر میماند تا کی شوهرش از راه بیاید و تا شب، یکسره از سر و شکل او و شام و وضعیت بچهها ایراد بگیرد و بعد هم چندرغاز خرجی بگذارد روی میز و پای تلویزیون خوابش ببرد.
ازدواج کرده بود که خوشبخت شود. آن وقتها خیال میکرد از دوستانش جلو زده است، اما حالا میدید که دوست داشت جای هر کدام از آنها بود، ولی خودش نبود. دلش برای ورق زدن کتابهای درسی تنگ شده بود، برای گذراندن یک عصر بی دغدغه با دوستانش، برای یک سفر یک روزه یا دیدن یک فیلم در سینما. وقتی به اینها فکر کرد که هرگز مزه پول در آوردن را نچشیده و همیشه دستش جلوی شوهرش دراز بوده است تا برای آرایشگاه و خرید و خرجی بچهها پول بگیرد، انگار یک نفر به قلبش چنگ انداخت. در مقابل این همه زحمت که در خانه میکشید، چه چیزی نصیبش میشد؟ یک مشت متلک و سرکوفت!
آه کشید و دو قاشق رب گوجه فرنگی روی پیازداغها ریخت. هنوز صدای جلز ولز دلش، بلندتر از صدای طلایی شدن پیازها بود، هنوز دلش خون بود، درست به رنگ رب گوجه فرنگی که آهسته آهسته در روغن حل میشد و نرم میشد، مثل دلش که میدانست دوباره نرم میشود، وقتی مردش بیاید و دستی به سر بچهها بکشد و پای تلویزیون خوابش ببرد.
خشونتهای خانگی و زنان
معنای خشونتهای خانگی علیه زنان، فقط این نیست که کتک شان بزنی و ناسزایشان بگویی. زنانی که آتنا کامل قالیباف، دانشجوی دکترای جامعه شناسی سیاسی، در تحقیق خود با آنها مصاحبه کرده است، طیف وسیعی از رفتارها، حرکات و گفتارها را از مصادیق خشونت دانستهاند. اکثر این زنان درباره مشکلات و ناراحتیهایشان آزادانه صحبت میکردند و فقط تعداد کمی از آنها هیچ نوع خشونتی را گزارش نکردهاند. زنان خشونت را به ۲ دسته عمده تقسیم کردهاند: خشونتهای فیزیکی و خشونتهای غیرفیزیکی.
این مصاحبهها به صورت انفرادی و در جلسات ۴۵ تا ۹۰ دقیقهای، با ۵۰ زن متأهل ۱۸ تا ۶۳ ساله با سطوح مختلف تحصیلی از مناطق ۲۲ گانه شهر تهران، انجام شده است.
مطابق نتایج این تحقیق، مصادیق خشونتهای فیزیکی عبارتاند از کتک زدن، پرت کردن و شکستن اشیای منزل. مصادیق خشونتهای غیرفیزیکی نیز شامل چند دستهاند: خشونتهای روانی و کلامی مانند فحش دادن و استفاده از کلمات رکیک، داد و فریاد کردن، دیر آمدن یا نیامدن شب به خانه بدون اطلاع، تحقیر و توهین، تهدید، بیارزش تلقی کردن زن، بیتوجهی کردن به زن، عیاشی و خیانت، تهدید کردن زن به طلاق دادن و گرفتن بچه، تهدید به ترک خانه، تهدید به کشتن زن یا فرزندان، تهدید به خودکشی، چشم چرانی، بیرون کردن زن از خانه و لجبازی کردن، خشونتهای جنسی مانند اجبار به روابط زناشویی ناخواسته یا نامتعارف، عدم مراعات بهداشت زناشویی و بدبینی نسبت به زن، خشونتهای مالی مانند ندادن خرجی، تصرف اموال زن نظیر زمین، خانه و درآمد، خشونتهای حقوقی و مرتبط با طلاق مانند ازدواج مجدد شوهر بدون اجازه زن و امتناع از طلاق، محدودسازی و ممانعت از رشد اجتماعی، فکری و آموزشی مانند ممانعت از کاریابی و یا ادامه اشتغال، ایجاد محدودیت در ارتباطهای فامیلی نظیر رفتن به خانه پدری، زندانی و حبس کردن زن در خانه و بالاخره خشونتهای مذهبی مانند اجبار زن به انجام امور دینی و محدودسازی او.
خشونت پنهان
به گفته آتنا کامل قالیباف، بسیاری از زنان، خشونتهای روانی و کلامی را آزاردهندهترین نوع خشونت میدانند، زیرا بیش از خشونتهای فیزیکی بر روح آنها تأثیر میگذارد و لایههای عمیقتر و حساستر درون شان را تهدید میکند؛ خشونتی که کمتر به چشم میآید و به دلایل فرهنگی و قانونی در بسیاری از موارد به رسمیت شناخته نمیشود.
این جامعه شناس، با اشاره به افراد مورد تحقیق خود میگوید: خانمی ۳۲ ساله، دیپلمه و شاغل، میگفت خشونت یعنی کتک زدن، خرجی ندادن و ترک کردن بچهها. خیلی از مردها همسران خود را با
۳ـ ۴ تا بچه ول کردند و رفتند. شوهر من به خودم و خانواده ام توهین میکرد و هر چه به ذهنش میرسید میگفت. کتک نمیزد، ولی همین حرفهایش از کتک بدتر بود.
برخی از مردان، بدرفتاریهای روانی خود را به شکل بیتوجهی کردن به زن، عیاشی، خیانت و تهدید نیز نشان میدهند. خانمی ۴۷ ساله، دیپلمه، شاغل و ساکن منطقه ۲۱ تهران میگفت آزاردهندهترین موضوع نیامدن شوهرم به خانه است. وقتی از بیرون زنگ میزند و میگوید من امشب نمیآیم، بیشتر من را آزار میدهد. آن شب تا صبح بیدارم، صبح هم با آن اعصاب خراب باید بیایم سرکار. طلاق هم نمیدهد و میگوید یک روز میروم و دیگر نمیآیم!
پذیرش فرهنگی خشونت
دکتر شیرین احمدنیا ـ مدیر کل پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، با بیان این که خشونت خانگی در ۲ سطح والدین نسبت به فرزندان و همسران نسبت به یکدیگر اتفاق میافتد، میگوید: اولین عامل تداوم خشونت، پذیرش آن، به ویژه در قالب باورهای فرهنگی و آموزههاست که از سوی نسلهای پیشین همچنان تقویت میشود.
این جامعه شناس میافزاید: مثلا در فرهنگ ما، همواره غیرت به عنوان یک نشانه مثبت از مردانگی شناخته و پذیرفته شده است. به همین دلیل ما مقابل آن نمیایستیم و حتی ممکن است از عدم وجودش ناراحت شویم. اما گاهی همین به اصطلاح غیرتمندی، مبنایی برای اعمال خشونت میشود؛ مثلا مرد به همسرش میگوید از آنجا که من غیرت دارم، اجازه نمیدهم تو سرکار بروی.
یکی از دانشجویان من چند سال با پسری در ارتباط بود که به بهانه غیرت، بارها او را تحت فشار قرار داده و کتک زده بود. سرانجام روزی دختر با من درددل کرد و گفت میخواهد از آن پسر جدا شود. پرسیدم آیا به دلیل آن که فلانی دماغ تو را شکسته است این تصمیم را گرفته ای؟ گفت: نه، خوب، او مرا دوست دارد که این کار را کرده، ولی تازگیها فهمیده ام با دختر دیگری هم رابطه دارد!
دکتر احمدنیا بعد از بیان این مثال میگوید: بنابراین نباید نقش خود زنان در بازتولید الگوهای خشونت را نادیده گرفت. با پذیرش رابطه فرادستی و فرودستی میان زن و مرد، به تداوم آن دامن میزنیم و این وضعیت میتواند مبنای خشونت قرار بگیرد.
علتهای خشونت
علتهای خشونتهای خانگی، به ساختار سلطه (مردسالاری) در جامعه، عدم حمایتهای قانونی از زنان و احساس بی قدرتی در آنها باز میگردد.
آتنا کامل قالیباف، درباره ساختار مردسالار جامعه میگوید: باید به این نکته اشاره کرد که نظر زنان نسبت به مردسالاری، متناقض به نظر میرسد. آنها از یک سو مردسالاری را عامل خشونت میدانند و از طرف دیگر خود در بازتولید و نگهداشت این سیستم نقش موثری ایفا میکنند. اگرچه در مورد این موضوع میان زنان جوانتر و زنان مسن اختلاف نظر وجود دارد، مثلاخانمی ۶۳ ساله، فوق دیپلم و بازنشسته آموزش و پرورش که پس از ۲۴ سال زندگی مشترک، به دلیل خیانتهای مکرر شوهرش، به صورت توافقی طلاق گرفته است، میگفت زن اگر مطیع شوهرش نباشد، زندگیشان به هم میخورد. قانون جامعه ما اینطوری است، مردسالاری است. مرد غرورش، غرورِ خاص خودش است و دوست ندارد مطیع زنش باشد. هر کس میگوید شوهرم دربست تابع من است، دروغ میگوید.
این جامعه شناس میافزاید: شواهد قوی نشان میدهند که مردم امیال خود را چنان شکل میدهند که با آنچه که هنجارهای فرهنگی و اجتماعی میپذیرد، سازگار باشد. یعنی ما با مسأله «امیال سازگار شده» رو به رو هستیم. اگر باورهای فرهنگی غالب، نقش زنان را در وهله اول خدمت به مردان بداند، آن گاه زنان ممکن است امیال خود را به گونهای شکل دهند که با آن باورها سازگار باشد. یکی از دلایلی که ما نمیتوانیم خشونت را مورد پیگرد قانونی قرار دهیم، همین است. زنان مسنتر و زنانی که تحصیلات کمتری دارند، صرفاً به بیان اهمیت توجه به مرد میپردازند و بعضاً این برتری را قبول دارند، اما زنان جوان و با تحصیلات بالاتر اغلب مردسالاری را یکی از معضلات جامعه و به ضرر زنان میدانند.
خانمی ۳۲ ساله، دیپلم و شاغل که ۵ سال پیش به علت اعتیاد همسرش به انواع مواد مخدر با فرزندی یک سال و نیمه طلاق گرفته است، میگفت کلاً انگار زن در این جامعه توسری خور است! دادگاه میروی همه قوانین به نفع مرد است. میگویند بچه برای مرد است، چه جور میشود برای مرد باشد وقتی من زحمتش را کشیدم؟ یعنی زن فقط کلفت است برای این جامعه؟ مردان هر کاری بخواهند میتوانند انجام دهند!
بیقدرتی زنان
قانون به تنهایی تضمین کننده اصلاح رفتارهای اجتماعی نیست، بلکه موقعیت زنان و طرز تلقی فرهنگی را نیز باید تغییر داد.
آتنا کامل قالیباف، با بیان این موضوع میافزاید: زنان در مصاحبههای عمیق خود آشکار کردهاند که به شدت از بیقدرتی رنج میبرند. در واقع مسأله جنسیت و نابرابری قدرت میان زوجها توسط بسیاری از زنان در جریان مصاحبهها بازگو شده است. در نظر بعضی از آنها، قدرت به مثابه منبعی تلقی میشود که به طور عادلانه توزیع نشده است، مثلا خانمی ۳۵ ساله، و شاغل میگفت زن همیشه کوتاه میآید، زن ذلیل است. من به شوهرم میگویم خدا که زن را زده است، دیگر تو چرا میزنی؟!
برطبق «نظریه منابع»، قدرت زن و مرد در خانواده متأثر از قوانین رسمی، هنجارهای فرهنگی، هنجارهای جنسیتی، منابع مالی، تحصیلات و دانایی، تفاوتهای فردی و قابلیت برقراری ارتباط است. اکثر این منابع در اختیار مردان است و طبیعی است که زنان احساس بیقدرتی کنند.
خانمی ۵۱ ساله، فوق دیپلم و بازنشسته آموزش و پرورش که به علت اعتیاد همسرش طلاق غیابی گرفته است، میگفت من اوایل خیلی به شوهرم وابسته بودم و احساس میکردم اگر نباشد زندگیام به هم میریزد، در صورتی که نباید این طور باشد. من به تنهایی توانستم چندین سال زندگی را اداره کنم، حالا فکر میکنم چرا احساس قدرت و اقتداری را که الان دارم، آن موقع نداشتم، چرا آن موقع احساس عجز میکردم؟
لزوم تقویت عدالت جنسیتی
آتنا کامل قالیباف میگوید: به نظر میرسد تقویت عدالت جنسیتی مهمترین ابزار مقابله با خشونت است. هرچه رابطه زنان و مردان در بستر عدالت و توازن تعریف شود، بیشتر شاهد آن خواهیم بود که نه فقط زنان به خشونت تن ندهند، بلکه مردان نیز این امکان را بیابند که طرز تلقیهای خود را تغییر دهند و به جای آن که به خشونت به عنوان بخشی از «هویت مردانه» و ابزاری برای اعمال سلطه و حل اختلافات نگاه کنند، بتوانند از طریق گفتگو و تفاهم و با اختلافات خانوادگی روبه رو شوند.
وی میافزاید: جوامعی که خانوادهها در آن رابطهای نسبتاً برابر دارند، بیشتر قادر به حل مشکلات از طریق گفتگو هستند؛ در حالی که هرچه بی قدرتی زنان بیشتر باشد، دشواریها و اختلافات درون خانوادگی بیشتر از طریق اعمال سلطه بلامنازع مرد و خشونت ورزی آنان حل میشود. در واقع هر چه میزان قدرت زنان بیشتر باشد امکان مقابله با خشونت بیشتر است.
قوانین حمایتی، قوانین تضمین کننده
محسن اکبری ـ وکیل پایه یک دادگستری و دانشجوی دکترای حقوق خصوصی، با اشاره به این که بحث خود را به شکل معکوس آغاز میکند، میگوید: قوانین ما دو دستهاند، یک دسته قوانینی که تعیین کننده حقوق هستند و دسته دیگر، قوانینی که تضمین کننده حقوقاند. دسته اول، مانند قانون مدنی، ناظر به ماهیت حقوق افراد است، اما دسته دوم است که میتواند تضمین کننده رسیدن افراد به حقوق شان باشد. مثلا در قانون مدنی تصریح شده است که زن حق نفقه دارد، اما این که چگونه میتواند آن را وصول کند، باید به وسیله قوانین حمایتی و تضمین کننده تعیین شود. بیشتر شکایتهای حقوقی نیز در حوزه حقوق تضمین کننده است.
وی میافزاید: یکی از دوستانمان نقل میکرد در کنفرانسی خارجی به او گفته بودند شما عجب قوانین مترقی دارید، زیرا زن ایرانی میتواند حتی برای شیر دادن به فرزندش پول مطالبه کند. اما واقعیت این است که اگر قوانین تضمین کننده وجود نداشته باشند، درباره قوانین مترقی ما مغالطهای صورت گرفته است. زیرا از زمانی که زنی برگه شکایت را به دست بگیرد و به دنبال حقوق اش برود، موانع مختلفی پیش رویش قرار میگیرند. ما در هر دو حوزه قوانین، مشکل داریم.
فلسفه حقوق اقتصادی در خانواده
محسن اکبری با بیان این که ۲ پرسش جدی در حوزه فلسفه حقوق وجود دارد، میگوید: اولین پرسش این است که مبنای حق چیست و مثلا مبنای مهریه چیست؟ از آنجا که ما در حقوق تعیین کننده، به درستی توجیه نمیشویم، مردان احساس میکنند مهریه، پول زور است. در کشورهای پیشرفته مبنای حقوق اقتصادی در خانواده این است که زن و مرد با یکدیگر زندگی را میسازند، بنابراین هرآنچه پس از ازدواج به دست میآورند، در صورت جدایی، میان آنها تقسیم میشود. اما اینجا هر زنی یک ساعت پس از عقد میتواند مهریه کلان خود را به اجرا بگذارد و مبنای اجرت المثل و نفقه نیز تعیین نشده است. یعنی ما فلسفه حقوق را فراموش کرده ایم.
دومین پرسش، درباره بحث اجرا در حقوقِ تعیین کننده است که در حقوق تضمین کننده مشکل به وجود میآورد. در سال ۱۳۹۲ مصوبهای برای اصلاح قانون مهریه آمد که تا زمان احراز دارا بودن مرد، او را به دلیل عدم پرداخت مهریه به زندان نمیاندازند. نکته اینجاست که در محکومیتهای مالی، همواره اصل بر تمکن مالی است و اگر کسی نمیتواند بدهی خود را بپردازد، باید اثبات کند که پول ندارد. اما برای وصول مهریه، برعکس عمل میشود و اصل را بر این میگذارند که مرد پول ندارد و زن باید ثابت کند که دارد! تفاوت دیگر مهریه با سایر دیون این است که اگر من ۱۰۰ میلیون تومان قرض گرفتم و پس ندادم و پیش از رسیدن موعد دادگاه با آن پول خانهای خریدم، دادگاه میتواند خانه را از من بگیرد، اما در مورد مهریه این طور نیست. این وکیل دادگستری تأکید میکند: به این ترتیب، زنان در مسیر دادرسی تحت فشارهای اقتصادی و روانی بیشتری قرار میگیرند. حتی در یک مورد خانم بارداری که به دادگاه آمده بود، با گریه میگفت همسرش حاضر نیست خرج زایمان او را بدهد.
یکنواخت سازی هزینه دادرسی
محسن اکبری میگوید: بخشنامه جالب توجه دیگری که صادر شده است، یکنواخت سازی هزینه دادرسی به وسیله قوه قضاییه است. پیش از این، مطالبه مهریه ۵۰۰ میلیون تومانی هم با پرداخت صد هزار تومان هزینه دادرسی امکانپذیر بود، اما در حال حاضر زنان باید به نرخ روز، ۳ درصد از میزان مهریه را به عنوان هزینه دادرسی به حساب دادگاه بریزند، تا بتوانند وارد پروسه مطالبه مهریه شوند؛ یعنی برای دریافت ۵۰ سکه، باید بیش از یک میلیون تومان پرداخت کنند که خود مانعی اجرایی به شمار میآید. دلیلاش هم این است که نگاه قانونگذار به مهریه، به مثابه دینی است که خیلی جدی نیست و در واقع اعتقاد بر این است که مهریه مبنایی ندارد. حال آن که طلاق همیشه در اختیار مرد بوده و در مقابل، برای زنان مهریه در نظر گرفته شده است. در حال حاضر حق طلاق همچنان به دست مرد است، اما مهریه را تضعیف کردهاند و از اینرو مردان نیز راحتتر از گذشته، درخواست طلاق میدهند و طلاقهای توافقی که نگرانی اغلب مسئولان را به همراه دارد، بیشتر شده است. زیرا زن میداند که مرد میتواند از زیر بار پرداخت مهریه فرار کند و از اینرو دیگر مهریه پشتوانهای برای او به حساب نمیآید.
این وکیل دادگستری میافزاید: حتی مواردی وجود دارد که مردان، علی رغم داشتن مشکل با همسرشان و توافق برای جدایی، تقاضای الزام به تمکین دادهاند، فقط برای آن که از زیر بار نفقه فرار کنند و اینها همه از جمله مشکلات حقوقی ماست.
– گزارش از ارمغان زمان فشمی – اطلاعات