۶۰ کیلومتر دورتر از کوهدشت خانهها سنگیست و در پناه کوههای صعب. دختران در میان سقفهای لرزان قد میکشند و گیسوان آنان آمیخته به جورهای هزار ساله است. بعد که کمی صورتشان از آن جورها گُل انداخت بر دستهایشان حنا میروید و بر چشمهایشان سرمه تا عروس رنج و دوده بخاریهای هیزمی شوند، بیآنکه حتی از قلبشان پایکوبی اسب سفیدی عبور کرده باشد. اصلاً مگر در میان سینههای آه و آهن آنان رخصتی برای آواز شاهزادههاست؟
کوهستان برای آنان حکایت فرهادهاییست که تیشه به بخت میزند تا در امان ملالهای بر زبان گزیده مادر شوند و سینه آنان رستمهای بیتهمینه و لیلاهای بیمجنون را شیر دهد. دخترانِ بیانتظار، تکلیف دارند که قد بکشند بیبروبرگرد، بدون هیچ آرزویی برای عروسکهای خیالی. زیبای بخت آنان خفتهاست.
ستایش یکی از همین دختران است که خردسالیاش را در یکی از روستاهای کوهدشت شمالی بیدرس و معلم میگذراند. سردی کوهستان صورت آفتابندیدهاش را گُل میاندازد. صدای باد میآید. این صدای زندگیهای دور از آبادانیست که میان خانههای بیرمق میپیچد.
میان کبودی دستهای استخوانی چوپانشدن سختجانی میخواهد و چوپانی حالا کار برادر ستایش شدهاست. گَله را پساز آفتاب نیمروز میبرد به چِرا. کلاهی کاموایی با نخهای قرمز صورت او را چنان پوشیدهاست که جز چشمها چیزی پیدا نیست.
روزهای بیآذوقه
حیاط خانهها در برخی از روستاهای کوهدشت شمالی از سنگ و خاک است و کنج هر خانه حصاریست برای آخور گوسفندان تا خرج زندگی بیآذوقه آنان باشد در روزهای مبادا. در روستای دارسیدگل ضرون کرونا کلاس و درس دانشآموزان را تعطیل کردهاست.
یان یکی از همین دانشآموزان است که همراه سه چهار دانشآموز دیگر به صف آمدهاند تا غمشان را از بیدرسی روی دوربین بیاورند:«کرونا که آمد معلممان هم دیربهدیر آمد سروقت ما. اینترنت و گوشی اندرویدی هم که نداریم حالا ماییم و کتابهایی که لای آنها باز نشدهاست. در روستای ما دکل مخابراتی نصب است، اما آنقدر آنتندهی ضعیفی دارد که نمیتوانیم به شبکه شاد وصل شویم.»
از آن روز که معلم نیامده حالا هشت دانشآموز این روستا کمکدست پدر و مادر شدهاند و میان کودکیهایی که سنشان ناگزیر بزرگ میشود، درس و کتاب را فراموش کردهاند.
دانشآموزان بیدرس
شهربانو زنی میانسال است با دو دانشآموز که او هم از درس رهاشده در روستایشان به تنگ آمدهاست:«تا حالا فقط یکبار ماسک پارچهای را بین دانشآموزان آنهم با قیمت هر ماسک پنج هزار تومان توزیع کردهاند. جنس ماسک خوب نبود و پساز یکبار استفاده باید آنرا دور میریختیم.»
در روستای حسینآباد سرکوه ضرون بازماندن از تحصیل سرنوشت دختران و پسران شدهاست و حالا کرونا دندان برای کودکانی تیز کرده که دلشان میخواهد درس بخوانند و برای خودشان کسی شوند.
سیدمراد پدر است و دانشآموز دارد. تکیه داده به سنگهایی که کنار هم حصاری برای چند درخت ساختهاست:«سقف مدرسه روستای ما چوبیست و نه نیمکتهای درستوحسابی دارد و نه بخاریای برای گرمکردن. هر چه هست مدرسهایست که تنها در یک کلاس بیهمه چیز خلاصه شدهاست.»
شبکه شاد در دسترس نیست
سیداحمد موسوی دهیار روستای دارسید گل ضرون کمی آنطرفتر از آقای شیخیان ایستاده به تماشای تنگناهای آبادی. با او و آقای بهلولی معاون بنیاد مسکن کوهدشت آمدهایم به سروقت نقطه صفر محرومیت تا خانههای تکیده از فقر را مقاومسازی کنند.
دهیار حالا حرفهای فرومانده در گلوی آبادی را در دست میگیرد. به دورافتادگی دختران و پسران انتظاری میرسد که چشمبهراه کتاب و درس ماندهاند:«حدود ۱۰ سال از فعالسازی دکل فرستنده دیجیتال صداوسیما در شهرستان کوهدشت میگذرد، اما روستاهای دارسیدگل علی حسینآباد سادات ضرون، قریه برکت، سرینجله، سفیدقبله، سیروله و حسینآباد سرکوه شیخیان از دریافت شبکههای دیجیتال محروم هستند. در این روستاها تنها شبکههای یک، دو، سه و افلاک بهصورت آنالوگ در دسترس است که آن شبکهها هم با ابریشدن هوا قطع میشود.»
سنگ صبور زخمهای آبادی
آقای موسوی برای محرومیتهای روستای دارسیدگل خیلی راهها را رفتهاست، اما همچنان در روی پاشنه بیمبالاتی میچرخد:«در این مدت که دهیار هستم بارها و بارها پیگیر فعالسازی شبکههای دیجیتال در روستای خودم و پنج روستای همجوار که فاقد دیجیتال هستند شدهام، اما تاکنون هیچ نتیجهای نگرفتهام. ما هستیم و دست خالیای که باید برای درددلهای مردم آبادی سنگ صبور باشد.»
دهیار اینها را میگوید و آهی سرد صدای گلوی او را به جنبش میآورد:«مسئولان با شیوع کرونا آموزش مجازی را جایگزین آموزش حضوری دانشآموزان کردهاند، غافل از اینکه روستاهای بسیاری قادر به دریافت شبکه آموزش نیستند و این یعنی بیعدالتی در حوزه آموزش.»
آقای موسوی دست تمنا بهسوی دانشآموزانی دراز میکند که آمدهاند تا شوق ازدسترفتهشان را برای درس روایت کنند:« اینترنت دکل مخابراتی در روستای ضرون فعال نشدهاست و دانشآموزان از نرمافزار آموزشی شاد نیز محروم هستند. کرونا که نباشد و اینترنتی هم اگر به فرض باشد باز مشکل تحصیل مجازی در منطقه ما رفع نمیشود. در منطقهای با حدود هزار نفر جمعیت گوشیهای اندروید به تعداد انگشتان دست پیدا نمیشود.»
تردد کوهستانی معلمان
در روستاهای دورافتاده کوهدشت وقتی قرار نباشد دختران درس بخوانند، ازدواج میکنند و پسران هم چوپان میشوند تا با افسوس مدرسه و اندوه ترک تحصیل بزرگ شوند. دهیار درد نهفته دانشآموزان را فراموش نکرده و میگوید:«اصلاً فرض میکنیم که حالا کرونا نیست، معلمان این مناطق با توجه به فاصله ۵۵ کیلومتری صعبالعبور و کوهستانی روستا تا کوهدشت هر روز ساعت ۷:۳۰ از خانه حرکت میکنند و اگر زود به مقصد برسند ساعت ۹:۳۰ در مدرسه حاضر میشوند، تازه آن هم اگر بخت مدد دهد و هوا بارانی نباشد و جاده نیز امکان تردد داشته باشد.»
در اینجا که دور است و کوهستانی و صدای اهالی بهجایی نمیرسد تنها محل دادشان دهیار است و حالا سینه او از اندوههای مردم بریده و به درد آمدهاست:«هرروز دانشآموزان دختر و پسر در همه ردههای تحصیلی با حزنهای عمیق از من میپرسند چرا کتابهای کمکآموزشی برای ما نمیفرستند؟ چرا روستای ما اینترنت ندارد؟ چرا ما نمیتوانیم از برنامه شاد استفاده کنیم؟ چرا حداقل معلمی برای ما نمیفرستند که رفع اشکال کند؟ چرا ما از آموزش درست محروم بوده و هستیم؟»
سوألهای دانشآموزان از آقای موسوی تمامی ندارد و حالا او به سینه استغاثه آمدهاست:«بهخاطر رضای خدا صدای روستای دارسیدگل علی حسینآباد سادات ضرون بخش مرکزی شهرستان کوهدشت را به گوش مسئولان ذیربط برسانید.»
خورشید به پشت کوههای بالابلند رفتهاست. دانشآموزان از قاب دوربین دور میشوند. دور یعنی روستاهای بیسو در آن سوی شهرستانی محروم که خود نیز فراموش شدهاست در میان دشتهای فراخ و کوههای زخمی بلند. دور یعنی همانجا که مدرسهرفتن برای دختران و پسران آرزویی محال است و آه آنان میپیچد در سکوت آبادیهای پشت کوه.