در همین حال کارآگاهان به سراغ پدر «ف» در شهرستان نیمروز رفتند و او را به دام انداختند ، اما این مرد ۵۰ ساله به طور کلی نقش خود را در ارتکاب این جنایت انکار کرد تا این که بالاخره در بازجویی های تخصصی لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد.
«هلیم-ل» در بازجویی ها گفت: او دخترم را اغفال کرده بود و در حالی که چند فرزند داشت و ۲۰ سال از دخترم بزرگ تر بود، قصد ازدواج با او را داشت به همین دلیل من دخترم را از مشهد به زابل فرستادم تا از آن مرد دور باشد ولی بعد از یک هفته دوباره دخترم را به مشهد کشانده بود . وقتی تحقیق کردم فهمیدم که او دخترم را عقد کرده و در خانه ای واقع در روستای خلق آباد زندگی می کنند. به همین دلیل به همراه چند نفر دیگر به محل سکونت مخفیانه آن ها رفتم و او را داخل خودرو انداختم که قصد داشت به همراه دخترم وارد خانه شود. دخترم را نیز با یک خودروی دیگر از آن جا انتقال دادم. سپس رسول را داخل خودرو کتک زدیم و پیکر بی جانش را زمانی در زمین های کشاورزی اطراف روستای عباس آباد انداختیم که او را خفه کرده بودیم.بعد از آن هم به اتفاق همه اعضای خانواده ام به زابل گریختیم تا آب ها از آسیاب بیفتد و …
ماجرای این جنایت هولناک هنگامی پیچیده تر شد که «هلیم» (متهم به قتل ۵۰ ساله) در پاسخ به سوال کارآگاهان مبنی بر این که دخترت اکنون کجاست؟ به صراحت از کشتن او خبر داد و گفت: بعد از این ماجرا دخترم را نیز سوار پژو ۴۰۵ خودم کردم و به همسرم گفتم او را نزد خاله اش می برم تا مدتی را آن جا بگذراند و عشق این پسر (رسول) از خاطرش بیرون برود! ولی در واقع من نقشه قتل او را کشیده بودم به همین دلیل دخترم را از شهرستان نیمروز به منطقه مرزی بردم که دریاچه ای نیز دارد. طنابی را به درخت گز بستم ولی دخترم خودش طناب دار را دور گردنش انداخت و من هم او را کشیدم! زمانی که دیگر نفس نمی کشید، پیکرش را از روی درخت پایین آوردم و با ریختن ظرف ۴ لیتری حاوی بنزین، جسدش را به آتش کشیدم!
کارآگاهان عازم محل قتل دختر شدند ولی در تاریکی شب محل سوزاندن جسد پیدا نشد. به همین دلیل ادامه تحقیقات در حالی به روز بعد موکول شد که ناگهان هنگام برگشت به زابل، متهم ۵۰ ساله از دفن جسد دخترش خبر داد و مدعی شد جسد او را دفن کرده است!همین موضوع موجب شد نور امیدی در دل های کارآگاهان جلوه گر شود چرا که «هلیم» به تناقض گویی پرداخت و روز بعد نیز نتوانست محل دفن جسد را نشان دهد!
کارآگاهان به ردیابی دختر مذکور پرداختند و با هماهنگی های قضایی او را در یک خانه روستایی در اطراف شهرستان نیمروز در حالی پیدا کردند که چند نفر از او مراقبت می کردند تا از آن جا فرار نکند. این دختر وقتی از آن مکان رهایی یافت و خود را در «امنیت» دید به کارآگاهان گفت: من و رسول در زمین های کشاورزی عاشق هم شدیم ولی خانواده ام مخالف ازدواج ما بودند. روز حادثه هم پدر و برادرم به همراه چند نفر دیگر ما را از خانه ای ربودند که به طور مخفیانه در آن جا زندگی می کردیم! در بررسی های بیشتر پلیس مشخص شد که پدر دختر با همین نقشه ای که برای پلیس بازگو کرد ،قصد داشت دخترش را نیز به قتل برساند که با حضور به موقع کارآگاهان در زابل، این جنایت وحشتناک نافرجام ماندو دختر ۱۸ ساله از مرگ حتمی نجات یافت.