این متولد بخشی از اروپای شرقی عاشق شعر و شاعران ایرانی است. این را میتوان از موضوع پایاننامه کارشناسی ارشدش که به بررسی ویژگیها و سبک شعرهای مهدی اخوان ثالث اختصاص داشته و نیز عنوان رساله دکترایش با موضوع «بررسی ساختار و تطور موضوعات و قالبهای نظم فارسی در دوره بعد از انقلاب اسلامی ایران» فهمید.
با لوچین از طریق یکی از دوستان ادبیمان آشنا شدیم. او از سال ۱۳۹۰ یعنی سال ۲۰۱۱ میلادی به عنوان استادیار گروه زبانها و ادبیات کشورهای خاور نزدیک در انستیتو فیلولوژی در دانشگاه ملی کییف به نام تاراس شِفچِنگو به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول است.
لطفا درباره خودتان بگویید. چه شد که به سراغ آموزش زبان فارسی رفتید و علت علاقهمندیتان به ادبیات فارسی چه بود؟
بعد از اتمام مدرسه در سنِ هفدهسالگی در واقع خوب متوجه نمیشدم وارد کدام رشته دانشگاهی بشوم. معمولا برای جوانان این تصمیم خیلی جدی و سختی است. ولی آخرش به حرفهای پسرعمویم گوش دادم که خودش زبان ویتنامی میخواند، و درباره فرهنگ شرق داستانهای جالبی تعریف میکرد. به نظرش زبان فارسی از همه زبانهای شرقی که آن موقع در دانشگاهمان ارائه میشد، شیرینتر و روانتر بود، در مدت پنج سال تحصیلی قابلِ آموختن بود و در این زمینه شغل جالبی میشد پیدا کرد. به همین خاطر رشته زبان و ادبیات فارسی را انتخاب کردم و در سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۹ شمسی) در کنکور دانشگاه ملی کییف به نام تاراس شفچنکو قبول شدم. حالا با گذشت زمان میتوانم بگویم که خود زبان فارسی من را انتخاب کرد.
در فرهنگ و زبان ایران چه وجه غالبی وجود داشت که شما را جذب کرد تا آن را بیشتر مطالعه کنید و به عنوان یک رشته دانشگاهی انتخابش کنید؟
خوب به نظرم فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی خیلی عمیق و غنی و پرشکوه است – هم از لحاظ زیبایی ظاهری (که آن را در هنرهای سنتی مختلف ایران: خاتمکاری، معرقکاری، قالیبافی، آینهکاری، ترمهبافی، تذهیب، معماری و غیره میتوانیم ببینیم) و هم از لحاظ معنای درونی (اشعار سعدی، حافظ، مولوی، عطار و غیره و داستانهای معروف دیگر فارسی) که عمدتا فلسفه عمیقی دارند و آشنایی با آن خودش نعمت است. با آموختن زبان و ادبیات فارسی زندگی معنوی انسان غنیتر میشود. یعنی همان تنوع هنری که در فرهنگ مردم ایران وجود دارد، توجه من را جذب کرد. فکر میکنم آشنایی با فرهنگ ایران و کشف دنیای آن، هیچ وقت به مرحله نهایی نمیرسد؛ یعنی همیشه چیزی برای آموختن و تحقیق و بررسی کردن وجود دارد و این هم خوب و جالب است؛ چون حرکت به جلو محسوب میشود.
آیا کار تالیفی هم در حوزه ادبیات فارسی دارید؟ عنوان آن چیست و چه شد به این موضوع علاقهمند شدید؟
در حال حاضر من فقط هفت مقاله چاپشده دارم و هشتمین مقاله قرار است به زودی چاپ شود. موضوعات مقالههایم مربوط به بررسی موضوعات و ویژگیها و سبک اشعار مهدی اخوان ثالث (سه تا از آنها بر اساس پایاننامه فوق لیسانسم بود) و پنج تای دیگر مربوط به بررسی موضوعات و قالبهای اشعار فارسی در دوره بعد از انقلاب اسلامی ایران که بر اساس رساله دکتریام است، نوشته شده است. چون من در فاصله سالهای ۱۳۸۵ – ۱۳۸۹ دانشجوی دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی بودم، موضوع رساله دکتریام هم «بررسی ساختار و تطور موضوعات و قالبهای نظم فارسی در دوره بعد از انقلاب اسلامی ایران» بود که با راهنمایی جناب آقای دکتر عبدالرضا سیف، استاد دانشگاه تهران از آن دفاع کردم.
با توجه به سپری شدن بخشی از عمرتان در ایران چه وجوه شباهتی بین ادبیات و فرهنگ ایران و کشور خود میبینید یا عمدهترین تفاوتهای آنها چیست؟
خب فکر میکنم شباهتهای دو فرهنگ زیاد است. در فرهنگ ایران همچون فرهنگ اوکراین مهربانی و مهماننوازی دیده میشود و مردم هر دو کشور آمادگی خوب و تحسینبرانگیزی برای کمک کردن به همنوعان خود دارند. هر دو ملت به دنبال معنی زندگی و به دنبال راهکارهایی برای رفع مشکلات درونیشان، حفاظت و لذت بردن از طبیعت، احترام گذاشتن به زنان و بزرگان هستند.
اما تفاوتها را در آن میدانم که در فرهنگ ایران روابط خانوادگی بسیار مهم و قوی است که به نظرم خیلی خوب است. در اوکراین در اغلب خانوادهها روابط اینقدر نزدیک و قوی نیست. جوانان سعی میکنند جدا زندگی کنند و زود از خانواده دور میشوند و دنبال زندگی مستقلشان میروند. البته این سبک زندگی نتیجه تاثیر ایدئولوژی کمونیستی بر مردم کشورهای شوروی سابق است. اما آن چیزی که در ایران وجود دارد و در کشور من نیست امنیت زنانش است. در ایران زنان به لحاظ انتخاب شغل، در امنیت بیشتری هستند، چون به خدماتِ سختِ کارگرانهای مشغول نمیشوند. من فکر میکنم این یک نوع احترام گذاشتن به زنان است. به نظرم برای یک زن در شرق خیلی مهم است تا یک خانواده از او حمایت کند و این حمایت در ایران به خوبی دیده میشود. البته هر جای دنیا، مشکلات خودش را دارد.
در بین نویسندگان معاصر ایرانی به آثار کدامشان بیشتر علاقهمندید و چرا؟
خوب در واقع در کشور من درباره این موضوع هنوز تحقیقات خوبی صورت نگرفته بنابرین ما خیلی از چهرههای ادبی شما را نمیشناسیم. یعنی آثار جمالزاده، میرصادقی، جلال آل احمد، سیمین دانشور و دیگران، و آثار هوشنگ مرادی کرمانی، ابوتراب خسروی، زویا پیرزاد، بلقیس سلیمانی و غیره هنوز اسامی جدیدی برای پژوهشگران ما هستند و به طور کامل مورد بررسی قرار نگرفتهاند. اما در مورد سوالتان باید بگویم از میان شاعران ایران از نیما یوشیج، فریدون مشیری، احمد شاملو، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث، قیصر امینپور و غیره به خاطر اشرافی که بر فرهنگ و تفکر ایرانی دارند بیشتر خوشم میآید. چون از آثار آنها بیشتر درباره خود فرهنگ و روش تفکر مردم ایران میشود فهمید، به خصوص دیدگاهشان به مسائل مختلف زندگی و فرهنگ ایران و سبکنگاریشان، اصطلاحات و غیره.
اینکه همهاش مردانه شد؛ درباره شاعران زن ایرانی چه میدانید؟ از دید شما مهمترین شاعران زن ایرانی کدامها هستند؟ آیا آنها توانستهاند به ویژگیهای زنانه خود در اشعارشان بپردازند؟ اصولا فکر میکنید لازم است که این اتفاق بیفتد؟
درباره شاعران زن ایرانی میدانم که در قرن بیستم میلادی اسامی عدهای از شاعران زن در عرصه ادب معاصر ایران مطرح میشد: پروین اعتصامی، ژاله اصفهانی، پروین دولتآبادی، سیمین بهبهانی، منیر طه، فروغ فرخزاد، مینا دستغیب، طاهره صفارزاده، فرشته ساری و… . به نظرم آنها توانستهاند به ویژگیهای زنانه خود در اشعارشان بپردازند و موفق بشوند؛ آنان احساسات و تخیل خاص زنانه خود را در آثارشان به طور عمیق و مستقیم بیان کردهاند. خوب میشود اگر ما افکار عمیق زنان را از طریق اشعارشان در نظر بگیریم. این میتواند در درک کردن دیدگاه زنان پیرامون مسائل مختلف دنیا کمک کند. ادبیاتی که خالق آن زنان هستند یکی از روشهای تشخیص نیازهای معنوی آنان است. زنان از طریق ادبیات، در جایگاه مادری، خواهری و دختری حرفهایی دارند که برخی آنها را در قالب اشعارشان منعکس کرده و میکنند. توجه به این اشعار باعث ایجاد حساس خرسندی از زندگی میشود و این باعث رضایتمندی نهاد خانواده خواهد شد.
در بین شاعران زن ایرانی آثار کدام شاعران و نویسندگان برای شما جذابتر است و چرا؟
خب من آثار فروغ فرخزاد را خیلی میپسندم. در آثار او دو جلوهای که به نظرم برای همه زنان دنیا مهم و همیشگی است یعنی عشق و مرگ دیده میشود. او به طور زیبایی به مسئله ادامه دادن زندگی بعد از سختیها میپردازد.
گفته میشود در آثار نویسندگان معاصر ایرانی چهرهای روشن از ایران امروزی دیده نمیشود؛ نظر شما در اینباره چیست؟ تفاوت شاعران و نویسندگان ایرانی در این زمینه (بازنمایی چهره واقعی معاصران در آثار ادبی) را چگونه میدانید؟
به نظرم شعر همیشه انعکاسِ احساسات و تأثرات درونی انسان است. محتوایش هر چه باشد “تاریک یا روشن” برای ما به عنوان یک راهنمایی است تا بدانیم نکات ضعف یا قوتمان کدامها هستند، یعنی حالا مردم به چه مسائلی بیشتر توجه میکنند و جریان ذهنی جامعهمان در کدام مسیر است، نگران چه چیزهایی هستند و … . فکر میکنم معمولا شاعران یا نویسندگان آثارشان را بر اثر عواطف غمگینشان مینویسند تا توجه آدمها را به نیازهای مردم دیگر جلب و جذب کنند. یک اثر ادبی میتواند نشان دهد که زندگی به شکلهای مختلف در این دنیا وجود دارد. هدف هنرمند ایجاد همدردی و همدلی است، نه اینکه بیشتر مردم را افسردهخاطر کنیم. روشنایی و زیبایی همیشه همراه ماست، و این را نباید فراموش کرد. بازنمایی چهره واقعی معاصران در آثار ادبی در این موضوع به ما کمک میکند.
با توجه به تسلطی که به زبان فارسی پیدا کردهاید برنامه آیندهتان در ارتباط با این زبان چیست؟
امیدوارم که در آینده بتوانم به تدریس کردن زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ادامه بدهم تا دانش و تجربهای را که طی این سالها به دست آوردهام در اختیار نسل آینده دانشجویان و ایرانشناسان اوکراینی قرار بدهم، تا با آشنایی و یاد گرفتن زبان فارسی و فرهنگ مردم ایران دیدگاهشان به زندگی در کل بازتر شود، یعنی دنیای دیگری را برای خودشان کشف کنند. همچنین انجام کارهای پژوهشی در زمینه نثر معاصر ایران برایم جالب است، به خصوص آثاری که در طول دو دهه اخیر نوشته شدهاند، چون این مطلب در اوکراین هنوز به طور کامل بررسی نشده است. امید دارم که در آینده بتوانم سهم مفیدی در برقراری و پیشرفت ارتباطات فرهنگی بین اوکراین و ایران ادا کنم. همه چیز در دست خداست.
گفتوگو از مهناز باقری – خبرنگار ایسنا