همیشه معتقد بودم هادی کاظمی یکی از بااستعدادترین کمدین های ایران است، اما راستش خودم هم باور نمی کردم پشت آن تیپ سازی های بامزه و گریم های اگزجره، مردی خجالتی و آرام پنهان شده باشد. او قصه زندگی پسربچه ای را تعریف کرد که در بازار کارگری می کرد و بعدها به یک بازیگر اسم و رسم دار تبدیل شد؛ بازیگری که هنوز جاه طلبانه برای رسیدن به موفقیت در تکاپو و تلاش است.
تو از بازیگری بیشتر پول در می آوری یا رستوران داری؟
هیچ کدام! البته معیشت من از همان راه بازیگری می گذرد. متاسفانه رستوران هیچ درآمدی برای من نداشت.
به خاطر رستوران بدهی هم بالا آوردی؟
ما رستوران را با سرمایه اندکی افتتاح کردیم. بعد هر چه درآمد داشت، هزینه های خودش شد و در نهایت چیزی عاید من نشد. بدهی هم نداشتیم ولی هزینه و درآمد سر به سر شد.
در زندگی چه چیزی به خودت بدهکاری؟
این چیزها شخصی و خصوصی است و نمی توان گفت.
حالا تو یک مورد که قابل گفتن است را بگو.
هر کس ایده آل هایی در زندگی خود دارد. برای مثال در همین سینما هنوز یک قدم هم به آنچه می خواستم، نزدیک نشده ام. این مهم ترین بدهی است که هنوز به خودم نتوانستم بپردازم.
چند تا آخرین بار در زندگی ات تجربه کردی که نمی دانستی آخرین بار است؟
نگاه مادرم. آخرین بار که او را دیدم قدر نگاهش را ندانستم. این مهم ترین چیز در دنیا بود و بعد از آن هیچ چیز دیگری مهم نیست.
سنگین ترین خلافت در زندگی چه بوده؟
هیچی! جایی احساس نکردم وجدانم درگیر شده و خلافی مرتکب شده باشم. کمتر پیش آمده وجدان درد بگیرم. هر کس وقتی درباره شیطنت های کودکی و نوجوانی اش تعریف می کند به این نتیجه می رسم چقدر در زندگی کم شیطنت کردم.
بچه مثبت بودی؟
بله، خودم را خیلی زیاد مثبت می بینم.
نمی دانم قضاوتی نمی کنم. مهم ترین چیزی که در زندگی بی خیالش شدی، چه چیزی بوده؟
نمی توانم آن ماجرا را دقیقا تعریف کنم اما چیزی بوده که در آن لحظه می خواستم و میسر نشد و بعد بی خیال شدم. شاید اصلا مصلحت همین بوده است.
بعد از ۲۰ سال فعالیت هنری به چیزی که لیاقتش را داشتی، رسیدی؟
شاید یکی از بدشانس ترین بازیگرهای ایران باشم چون بعد از این همه سال فعالیت همیشه اتفاقاتی می افتد که جواب دلخواهم را از این سینما نمی گیرم.
کمدی بازی کردن برای خودت هم لذت بخش بوده یا اسیر سلیقه مردم و کارگردان ها شدی؟
تا یک سال پیش از کمدی کار کردن متنفر بودم. دائم فکر می کردم باید نقش جدی بازی کنم اما حالا نگاهم تغییر کرده و کمدی را دوست دارم چون من از تئاتر شروع کردم و نقش های جدی هم بازی کرده ام ولی از یک مقطعی هیچ انتخابی جز کارهای کمدی نداشتم. جالب اینجاست هر نقش کمدی که بازی کردم دقیقا همان موقع به شدت از زندگی شخصی ام ناراضی بودم.
یکی از سختی های کار کمدی همین است که هر مشکلی در زندگی داری اصلا اهمیتی ندارد. تو باید جلوی دوربین بامزه باشی و بخندانی تا مردم دوستت داشته باشند. قبلا فکر می کردم نقش جدی بازی کردن سخت تر باشد اما الان اصلا این طور فکر نمی کنم. می توانم دقیقا بگویم حین تک تک نقش های کمدی که بازی کردم، چه نارضایتی عمیقی از زندگی داشتم.
برخلاف اینکه تصور می شود خیلی انسان کول و راحتی باشی، انگار در کل آدم ناراضی هستی…
اگر بخواهم راضی باشم اشتباه بزرگی کرده ام. چون خیلی چیزها هست که می خواهم به دست بیاورم. اگر راضی باشم پیشرفت و تلاشی نخواهم کرد.
البته رضایتمندی امری درونی و منحصر به فرد است که ربطی به داشته ها و نداشته ها ندارد…
به ما یاد داده اند که الکی راضی باشیم. من هم از سلامتی و دوستانی که دارم، راضی هستم. حتی از این شغلی که دارم و شاید مردمی که دوستم دارند. همه این موارد راضی کننده است اما به خودم می گویم از نظر کاری هنوز به آنچه می خواستم نرسیده ام.
شاید تیپ شخصیتی کمالگرا داری که باید به عنوان یک مشکل به آن نگاه کنی چون باعث می شود از زندگی لذت نبری.
در مورد هنر حداقل مطمئنم هنوز آن چیزی که خودم دوست داشته باشم بازی نکرده ام. اگر نقش هم تاکنون بازی کردم که دوستش داشتم در این حد نبوده که بگویم جوابی که می خواستم را گرفته ام. برای مثال نقشی که در سریال شاهگوش داشتم کاملا ساخته و پرداخته خودم بود (البته با موافقت آقای میرباقری).
همیشه می گفتم این کاراکتر چقدر حیف است چون می تواند خودش جداگانه نقش اصلی باشد و قصه زندگی او روایت شود. در نهایت هم راضی کننده بود و همه دوستش داشتند اما آنچه خودم می خواستم نشد.
گاهی به سرم می زند بروم سمت کارگردانی. تهیه کننده پیدا کنم و نقشی که خودم دوست دارم را بازی کنم. به نظرم این تکاپو در نهایت باعث پیشرفت می شود. حالا اگر این یک مشکل است، من نمی دانستم. اتفاقا چند وقت پیش مهراب قاسم خانی به من گفت: «در کل غرغرو و ناراضی هستی که هیچ چیز خوشحالت نمی کند.»
از کسانی که تو را می شناسند شنیده بود خیلی زندگی را به خودت سخت نمی گیری ولی ظاهرا این تعبیر دقیقی درباره تو نیست.
چرا اتفاقا ژن بیخیالی را از پدرم به ارث برده ام. پدرم از قدیم همین طور بود. برای مثال در دوران نوجوانی من با برادرم با کلی زحمت و پولی که خودمان با کارگری درآورده بودیم توانستیم یک موتور بخریم که آن را از جلوی در خانه دزدیدند. کلی حرص خوردیم و توی سرمان زدیم ولی پدرم با بی خیالی گفت بردند که بردند! اتفاقاتی از این جنس زیاد می افتاد. من هم این بی خیالی را در وجود خودم دارم اما گاهی نمی دانم چرا این روحیه در من نیست.
در دوره نوجوانی کار می کردی؟
من یک بار در ۱۳ سالگی به مدت یک سال ترک تحصیل کردم و در یک سراجی سمت پامنار پادوی یک چرخ کار شدم. سال ۶۹ بود و ۳۰۰۰ تومان حقوق می گرفتم. آنجا من را زیاد اذیت می کردند و حسابی کتکم می زدند. بعد جای دیگری در خیابان شکوفه سر کار رفتم که ۳۵۰۰ تومان دستمزد می گرفتم.
دیوار به دیوار سراجی که کار می کردم برادرم در موتورسازی کار می کردم و ۴۵۰۰ تومان حقوق می گرفت. ما دو نفری پول مان را روی هم گذاشتیم و یک موتور سوزوکی ۷۰ خریدیم که گذاشتیم جلوی در خانه و دزد برد.
بچه کدام محله بودی؟
عشرت آباد. حالا که فکر می کنم می بینم در زندگی بالا و پایین زیادی دیدم. از نوسانات اعتقادی گرفته تا اجتماعی. قطعا یک روز قصه زندگی ام را کتاب می کنم. یک بار وقتی کار می کردم در خیابان ناصرخسرو پلیس من را اشتباهی با عده ای خلافکار گرفت و حسابی کتک خوردم.
(با خنده) از این اتفاقات در زندگی زیاد داشتم. البته همه به یک نوعی اذیت شده اند. من یکی از خجالتی ترین آدم های روی زمین بودم و هستم اما بازیگری من را از لاک خودم بیرون کشید. به نظرم همه این وقایع هادی کاظمی را ساخته است. چند وقت پیش اتفاقاتی در زندگی من افتاد که به دریافت های جدیدی رسیدم.
فکر می کنم همه اتفاقاتی که برای ما می افتد کدهایی هست که خداوند به ما می دهد که اگر ایمان داشته باشیم این پیام ها را دریافت می کنیم. در آن زمان چند اتفاق موازی با هم رخ داد که به نتایج جالبی رسیدم. خدا به من چیزهایی را ثابت کرد و فهمیدم گاهی اوقات قدر خودم را نمی دانستم. برای مثال تا قبل از آن لذتی از بازیگری نمی بردم اما از آن زمان به بعد از موقعیت خودم کیف می کنم. در درون خودم اتفاقات خوبی افتاد. خیلی چیزها من را اذیت می کرد که دیگر نیست.
آیا تیپ سازی های متنوع و البته باکیفیت تو در نقش های کمدی ممکن است باعث شود دیگر مخاطب، نقش جدی را از تو نپذیرد؟
اکثر نقش هایی که تا الان بازی کرده ام خودم آنها را خلق کردم. حتی از قبل طراحی شده هم نبود. همه آنها ایده خام ابتدایی بوده که خودم به آن پر و بال دادم. الان به این باور رسیده ام راهی که آمده ام اشتباه نبوده اما کم کم می خواهم مسیرم را عوض کنم.
در حال طی کردن مرحله گذار هستم که سخت هم هست. خیلی از نقش ها را رد می کنم چون دنبال چیزهای دیگری هستم. در ل این طور نبوده که اتفاقات زندگی به ضررم باشد. گاهی به اتفاقاتی که از سر گذراندم فکر می کنم و می بینم چقدر سختی داشتم اما همه اینها باعث شده هادی کاظمی ساخته شود. همه ما وارد این دنیا شدیم که اثری بگذاریم و برویم.
از اینکه دیر وارد سینما شدی هم ناراضی هستی یا به همان مدیوم تئاتر و تلویزیون هم راضی بودی؟
دوست داشتم زودتر وارد سینما بشوم اما نقش هایی که پیشنهاد می شد را نمی پسندیدم. گاهی تصورات ما وقتی از دور به چیزی نگاه می کنیم با آنچه از نزدیک می بینیم، متفاوت است. سینما از بیرون خیلی بزرگ و حرفه ای به نظر می رسد اما وقتی وارد آن می شوید می بینید با سایر عرصه ها خیلی تفاوتی ندارد. برای مثال بعضی می گفتند فلانی به درد سینما نمی خورد! این افراد آگراندیسمان و بزرگ نمایی عجیبی در مورد سینما می کنند.
این حرف از این جهت جالب است که تو به محض ورود به سینما با مسعود جعفری جوزانی و مانی حقیقی به عنوان دو کارگردان معتبر همکاری کردی.
منظورم این نیست که سینما و فیملسازانش کوچک هستند. فقط اینکه گاهی بعضی چیزها را در ذهن مان بزرگ می کنیم در صورتی که اگر در کار خودت خوب و حرفه ای باشی هیچ چیز سختی وجود ندارد.
برای همکاری با چه کسی در سینما لحظه شماری می کنی؟
یک نفر را دوست داشتم و یکی از بزرگ ترین آرزوهای من همکاری با او بود که هیچ وقت به این آرزو نمی رسم. اصلا یکی از انگیزه های اصلی من برای ورود به عرصه بازیگری، بازی کردن یا حتی هم صحبت شدن با آقای خسرو شکیبایی بود. بعد از ایشان خیلی دوست دارم همکاری مشترک با رضا عطاران داشته باشم. کار کردن با کارگردان های بزرگ مثل آقای مهرجویی را هم طبعا دوست دارم.
غایب بودن تو در پروژه های اخیر مهران مدیری به ضرر تو بود یا مدیری؟
به ضرر هیچ کس نبود. پیشنهادهای اخیری که از پروژه های مهران مدیری آمد، یا سر کار بودم یا از قبل به فرد دیگری قول همکاری داده بودم. البته خودم بی میل نبودم با کارگردان های دیگر همکار کنم چون قبلا همه نگاه ها این طوری بود که ما فقط با مهران مدیری کار می کنیم. در صورتی که بازیگر آزادی هستم و دوست دارم علاوه بر مهران مدیری، که از کار کردن با او بسیار لذت هم می بردم، با گروه های دیگر هم کار کنم.
آخرین بازیگری که ترجیح می دهی با او همکاری کنی را بین این گزینه ها انتخاب کن. احمد مهرانفر، مهران غفوریان و کایرا نایتلی.
با دو گزینه اول کار کرده ام بنابراین کایرا نایتلی را انتخاب می کنم.
بین این گزینه ها با چه کسی دوست داری سلفی بگیری؟ جواد عزتی، امیرمهدی ژوله و ساسی مانکن.
من ترجیح می دهم با دوستانم سلفی بگریم. با گزینه سومی دوست نیستم.
چه فیلم یا کتابی را توصیه می کنی که همه تا زنده هستند باید ببینند یا بخوانند؟
نقل کردند یک بار علامه جعفری در یک کتابخانه بزرگی قدم می زنند و می گویند من به اندازه تمام این کتاب ها نادان هستم. بنابراین نگارش همه کتاب ها حکمتی در خود دارد ولی کتابی که واقعا دوست دارم «بار هستی» میلان کوندراست. انتخاب بعدی می تواند«بادبادک باز» خالد حسینی باشد. در مورد فیلم هم «پدرخوانده»ها و «روزی روزگاری آمریکا» را باید دید.
کارگردان مورد علاقه تو کیست؟
سرجیولئونه، الیور استون، کوبریک و دیوید فینچر البته به غیر از فیلم های اخیر او. نمی دانم چطور کسی که فیلم هایی مثل هفت و بازی را ساخت و سینمای دنیا را تکان داد، به اینجا رسیده است.
از هنر کدام کمدین لذت می بری؟
هارولد لوید و از نسل جدیدتر جیم کری را دوست دارم. باستر کیتون هم برای من جایگاه ویژه ای دارد.
این جمله را کامل کن. دنیا جای زیباتری بود اگر…
دنیا جای زیباتری بود اگر همه قانون مدار بودیم.
ماهنامه تبار