شما در شبکههای اجتماعی مطالب زیادی درباره انتخابات مینویسید. دلیل این کار چیست؟ آیا «نهاد انتخابات» مهم هست یا «جایگاه ریاست جمهوری»؟
به باور من هم نهاد انتخابات بسیار مهم و هنوز بیبدیل است و هم ریاست جمهوری جایگاهی مهمی در ساختار سیاسی و حقوقی کشور دارد. البته به شرطی که رئیس جمهور درصدد برآید با اتکا به آرایی که به دست میآورد، از اختیارات خود برای تحقق وعدههایی که به مردم داده است، استفاده کند.سوال شما این است که چرا نهاد انتخابات مهم است؟ برای اینکه بشر هیچ راهی بهتر از انتخابات برای تحقق حاکمیت ملت و تعیین سرنوشت کشور پیدا نکرده است. انتخابات، مستقیمترین، موثرترین، کمهزینهترین، مدنیترین و سریعترین راه بهبود امور و مهار مشکلات کشور است. همین ماه پیش، با وجود گذشت ۲۵۰ سال از اعلام استقلال آمریکا و با وجود نهادهای مدنی مقتدر، احزاب مستقل، مطبوعات آزاد و فرهنگ و هنری غیردولتی و با وجود مناسبات و تجربیات دموکراتیک، انتخابات، نقش بسیار موثر و مستقیمی در سرنوشت آمریکا و آمریکاییها و نیز سرنوشت دیگر ملل جهان ایفا کرد و کمتر کسی اهمیت نهاد انتخابات را زیر سوال برد. اگرچه درباره چند و چون آن بحثهای فراوانی است. اتفاقا وقتی شرایط حساس میشود، انتخابات مهمتر میشود.
برای مثال وقتی دو نامزد ریاستجمهوری، یکی جنگطلب باشد و دیگری صلحخواه، یا یکی تحریم را نعمت بداند و باعث پیشرفت کشور، و دیگری تحریم را زیانی ملی به شمار آورد، که توسعه کشور و رفاه مردم را با چالش مواجه میکند، یا یک نامزد معتقد به گشودگی فضای مجازی و ارتباطات باشد و دیگری معتقد به بستن این فضا، یا یکی به گشودن مرزها بیاندیشد و دیگری به فکر انزوای کشور باشد، معلوم است که انتخابات نقش بسیار مهمی ایفا خواهد کرد و بسته به اینکه کدام نامزد از حمایت اکثریت رایدهندگان بهرهمند شود، کشور مسیر جنگ یا صلح میپیماید. اگر امروز این سوال مطرح شده که آیا انتخابات مهم است، بهدلیل نظارت استصوابی است که انتخابات را از رقابتی و آزاد بودن خارج کرده است. اگر همین امروز انتخابات آزاد برگزار شود و نمایندگان همه قشرها و گرایشهای فکری و سیاسی بتوانند در آن نامزد شوند، انتخابات ۴۰ میلیونی خواهیم داشت؛ بنابراین مشکل نظارت استصوابی است نه کم اهمیتی نهاد انتخابات! در حقیقت نهاد انتخابات را از ملت گروگان گرفتهاند و باید تلاش کنیم آن را آزاد سازیم.
درباره جایگاه ریاست جمهوری، ما عملا شاهد بودیم که روز به روز مسلوب الاختیار شده. اگر آقای خاتمی برای وزیر اطلاعات چانه زنی میکرد یا احمدی نژاد قهر میکرد، امروز حتی وزیر علوم و بهداشت هم با هماهنگی انتخاب میشوند و گزینههای دهم و بیستم وارد کابینه میشوند. اگر شما همین انتقادات را دارید، پس چرا مدام میگویید ریاست جمهوری اهمیت دارد؟
همین امروز که ریاست جمهوری بهشدت تضعیف شده است، در برخی از مهترین مسائل، حرف آخر را میزند. آخرین مورد آن توافق با آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. فرض کنید اکثریت مجلس، توانسته بود انتخابات ریاست جمهوری را ببرد و و مسئولیت دولت را بر عهده بگیرد، در این صورت ۵ اسفند امسال، تبدیل میشد به روز شلیک تیر خلاص به برجام و به قول خودشان لاشه متعفن برجام را برای همیشه دفن میکردند و در نتیجه تحریمها ادامه مییافت، اما ایستادگی دولت توانست مسیر تعامل را همچنان باز و امید بازگشت به برجام را زنده نگهدارد.همچنین اگر دولت روحانی با فیلترینگ فضای مجازی مخالفت نمیکرد و رئیس جمهوری سر کار بود که طرفدار محدودیت بیشتر فضای مجازی بود، معلوم نبود ارتباطات کشور در چه سطحی آزاد میبود و ما میتوانستیم با یکدیگر به صورت عمومی و آزاد صحبت کنیم.
بله! تلاش زیادی میشود که ریاستجمهوری بیخاصیت شود و همه قدرت در نهادهای انتصابی تجمیع شود و مردم نیز از شرکت در انتخابات مایوس شوند تا یک اقلیت ۱۵درصدی بتواند همه ارکان حکومت را در دست گیرد و مناسباتی ناعادلانه در کشور برقرار کند. درست مثل وقتی اقلیتی ۱۵ درصدی بیش از ۸۵ درصد ثروت ملی را در دست میگیرد، آن را جامعهای با شکاف بزرگ طبقاتی و مناسبات اقتصادی ناعادلانه میخوانند. به باور من نباید بهخاطر تلاش استصوابیون برای بیخاصیت سازی هم نهاد انتخابات و هم پست ریاستجمهوری، مایوس شویم و در زمین آنها بازی کنیم. برعکس باید بکوشیم انتخابات را آزاد کنیم و ریاست جمهوری را در جایگاه خود قرار دهیم. بخشی از این مسئولیت به عهده ملت است و بخشی دیگر به عهده منتخبان که وقتی به قدرت میرسند، وعدههای خود را فراموش نکنند و با اتکا به ملت به سمت تحقق وعدههای خود حرکت کنند.تجربه نشان میدهد، در تمام دولتها، زمانی که رئیس جمهور توانسته افکار عمومی را به سمت طرح و برنامه خاصی، بسیج کند، هیچ نیرویی نتوانسته با آن مخالفت کند و درمقابل آن بایستند و اجازه ندهد که آن وعده محقق شود. بنابراین، بسته به رای ملت و اراده منتخب ملت است که تا چه حد بتوان نهادهای انتخابی را از حالت نمایشی و فرمایشی خارج و به انجام وظایف خود موفق کرد.
نهاد انتخابات فقط برای شما مهم است یا برای مردم هم مهم است؟ ما شاهد تجربههایی در شورای شهر مشهد، اصفهان و شیراز بودیم که عضو اصلاح طلب محکوم شده، اما جامعه واکنشی نداشته است؟
انتخابات هنوز برای ملت ما اهمیت بسیار دارد، حتی زمانی که اکثریت مردم اراده کنند رای ندهند. انتخابات بزرگترین آوردگاه سیاسی ایران در ۴۰ سال گذشته بوده و هنوز هم هست. همه چشمها به روز انتخابات است که مردم چگونه رفتار میکنند. آیا مشارکت گسترده میکنند یا انتخابات را به نه بزرگی علیه هسته سخت قدرت تبدیل میکنند؟ و در صورت مشارکت به چه کسی رای میدهند؟ چنین وضعیتی را در رژیم گذشته نداشتیم و بود و نبود انتخابات در افکار عمومی هیچ تاثیری نداشت با اینکه انتخابات دستاورد بزرگ انقلاب مشروطه بود. اما به خاطر نمایشی و فرمایشیشدن، از چشم مردم افتاده بود. امروز هم با نظارت استصوابی میخواهند انتخابات را از خاصیت بیندازند و مردم را ناامید کنند.آزادی خواهان، برعکس، باید اهمیت انتخابات را متذکر شوند و بکوشند محدودیتهای ایجاد شده را برطرف کنند و البته در هر دوره بسته به اینکه چقدر بتوانند انتخابات را آزاد و رقابتی کنند، مسئولیت بپذیرند. یعنی یا نامزد معرفی کنند و مسئولیت بپذیرند یا بهدلیل مهندسی کامل انتخابات از معرفی نامزد خودداری کنند و مشکلات خود را با مردم در میان بگذارند. کاری که ما در انتخابات مجلس یازدهم کردیم.امیدوارم با سخنرانی اخیر رهبری، راهبردی که در مجلس یازدهم دنبال شد، کنار گذاشته شود و اصل بر مشارکت ملت قرار گیرد و فرع مسئله نتیجه انتخابات تلقی شود، نه عکس آن!
*راه آلترناتیوی برای اصلاح طلبان وجود دارد؟ اگر همه نامزدهای جریان اصلاحات رد صلاحیت شوند، مثل مجلس یک بیانیه میدهید و تمام؟ یکی از راهبردهای اصلاح طلبان، چانهزنی از بالا و فشار از پایین بود. به نظر میرسد امروز اصلاح طلبان نه سرمایه اجتماعی برای فشار از پایین دارند و نه نیروی مورد اعتماد حاکمیت برای چانه زنی از بالا. فکر نمیکنید اصلاح طلبی به بنبست روشهای قدیمی خود رسیده است؟
اصلاح طلبی یک راهبرد است که در سه حالت، به بن بست میرسد. اول آنکه رژیم همه راههای فعالیتهای قانونی و علنی را به روی منتقدان ببندد و همان اشتباهی را مرتکب شود که شاه در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی مرتکب شد یعنی امکان هیچگونه فعالیت علنی و قانونی برای منتقدان باقی نگذاشت و جواب آن را نیز مرحوم مهندس بازرگان در دادگاه نظامی چنین اعلام کرد که «ما آخرین گروه قانونی هستیم که فعالیت میکنیم و بعد از ما، تفرتئی خواهند آمد که با زبان دیگری با رژیم سخن خواهند گفت.» اگر جمهوری اسلامی به سمت انسداد کامل پیش برود و وضعیتی مانند کره شمالی یا سوریه یا طالبان و داعش پیدا کند، در آن صورت اصلاحات ممکن نیست. زیرا نقد علنی قدرت از یک طرف و شرکت در انتخابات رقابتی از سوی دیگر، ممکن نیست؛ بنابراین همان دو معیار «نقد علنی قدرت» و «رقابت انتخاباتی» اگر نباشد، اصلاحات ناممکن خواهد شد.
در حالت دوم، رژیم به دلایلی عقب نشینی میکند و راه برای فعالیت منتقدان خود حتی در تشکیل کابینه و نیز برگزاری انتخاب کاملا آزاد فراهم میکند. ما مواردی داشتیم مثل سال ۵۷ که رژیم شاه حاضر بود امتیازاتی را به مخالفان خود بدهد. اما رهبر جنبش (رهبر انقلاب اسلامی) اعلام کرد به این تغییرات راضی نیست و جز به تغییر رژیم و نوشتن قانون اساسی جدید، و ایجاد نهادهای تازه، حاضر به پذیرش فعالیت آزاد مطبوعات و انتخابات آزاد درون رژیم موجود نیست. در این حالت مردم یا رهبر مخالفان با وجود آنکه اصلاحات ممکن است، آن را مفید نمیدانند و به هر دلیلی سمت انفلاب میل میکنند. در این حالت هم اصلاحات ممکن نخواهد شد چنانچه سال ۵۷ هم اصلاح طلبان نتوانستند مردم را مجاب کنند و مقابل انفلابیون، گفتمانی ارائه کنند. در این حالت هم اصلاحات به بن بست میرسد.
حالت سومی هم وجود دارد که اصرار بر اصلاحات مورد نظر جامعه، کار را به هرج و مرج و تنش و درگیری بکشاند. در این حالت هم اصلاح طلبان ممکن است تصمیم بگیرند سیاست صبر و انتظار پیش بگیرند و سکوت کنند. آنها میدانند دیر یا زود کشور با بنبست مواجه میشود، اما نمیحواهند در این بنبست نقشی داشته باشند یا در سرعت بخشیدن به رسیدن به بنبست ایفای نقش کنند. در این حالت هم اصلاح طلبان داوطلبانه به دلیل آنکه نگران پیامدهای مخرب فعالیتهای آزاد سیاسی و انتخاباتی هستند، داوطلبانه مدتی از صحنه کنار میکشند تا از حق بزرگتری دفاع کنند. برای مثال فرض کنید کشور درگیر جنگ شود. به احتمال زیاد، فعالیتهای اصلاح طلبانه به شکل عادی خود تا حدود زیادی با بنبست مواجه میشود و همه چیز موکول به پایان جنگ میشود.بر این اساس، باید گفت اکنون هیچ یک از سه وضعیت فوق، در مورد ایران صادق نیست. نه نظام صد در صد بسته است، بلکه حالتی نیمه دموکرتتیک-نیمه استبدادی است. نه مردم اجماع کلی برای تغییر نظام دارند و چشم اندازی از یک تحول آرام و مطمئن وجود ندارد و نه حالت سوم قرار داریم که کشور در حالت جنگی باشد و خطری متوجه ایران باشد. به این ترتیب اصلاحات همچنان به عنوان یک راهبرد مطرح است هرجند با ریزش نیرو مواجه شده است.
نکته پایانی اینکه این ریزش نیرو عمدتا به دلیل آن است که مردم ناامید شدهاند که اصلاح طلبان به روش کنونی بتوانند حاکمیت را به انجام اصلاحات مورد نیاز قانع یا مجبور کنند به همین دلیل نوعی یاس عمومی در فضای جامعه دیده میشود. به باور من اگر اصلاحات در حد گفتمان ۷۶ باقی بماند، امکان بسیج مردم و امید دادن به آنان و عقب راندان دولت پنهان و حزب پادگانی را نخواهند داشت، اما اگر با تحلیلی روشن بگویند که مشکلات جامعه را چه میدانند و چه راهکارهایی برای خروج کشور از بحران پیشنهاد میدهند، تردید ندارم که وضعیت عکس خواهد شد و ما به سمت گسترش پایگاه مردمی و ایجاد شور و نشاط در بخشهای وسیعی از جامعه خواهیم رفت. این به اراده و تدبیر و همت اصلاح طلبان برمی گردد که آیا حاضرند صریحتر از همیشه به علل مشکلات اشاره کنند یا نه؟