گروه جامعه: بین حقیقت و نظر تمایز وجود دارد که ما در کودکی این موضوع را یاد میگیریم, امّا به نظر میرسد قضاوت کردن درخصوص واقعیتها به همان اندازه سیاه و سفید نیست که معلم کلاس شما تصور میکند.
در حقیقت، ما برای دستیابی به یک نتیجه یا باور مشخص، به مجموعهای مغرضانه از فرآیندهای شناختی تکیه میکنیم و این گرایش به گلچین کردن و چرخاندن حقایق متناسب با عقاید فعلی ما به عنوان استدلالی با انگیزه شناخته میشود و همه ما این کار را میکنیم.پیتر دیتو، دکترای روانشناسی اجتماعی از دانشگاه کالیفرنیا میگوید: ” انگیزه، احساسات و شهود بر قضاوت تاثیر میگذارند و با انگیزه کافی استدلال کردن، یک تمایل فراگیر در شناخت انسان است و مردم توانایی اندیشیدن بر اساس منطق را دارند، امّا آرزوها، امیدها، ترسها و انگیزههای ما اغلب، مقیاسهای سنجش حقیقت را خنثی میکنند تا اگر به چیزی که میخواهیم اعتقاد داشته باشیم و این موضوع را پذیرفتیم، آن را به عنوان واقعیت درک کنیم. “روانشناسان میگویند که در عصر سیاست قطبی امروز و زمانی که واقعیتها مورد حمله قرار میگیرند، فهم این گرایش و یافتن راههایی برای دور زدن آن به گونهای است که باید به سرعت مورد بررسی قرار گیرد.
حقیقتهای آبی و قرمز
بسیاری از تحقیقات اولیه در مورد انگیزه استدلال کردن نشان داد که مردم واقعیتها را به گونهای متفاوت ارزیابی میکنند، بدین معنی که ارزیابی آنها به گونهای است که این واقعیتها شخصا تهدیدآمیز باشند.بیش از دو دهه پیش، دیتو و دیوید اِف لوپز که هر دو پزشک بودند، شرکت کنندگان یک مطالعه تحقیقاتی را با یکدیگر مقایسه کردند. افرادی که به آنها گفته شده بود که دارای برخی اختلالات در آنزیم لوزالمعده خود هستند، آزمایشهای خود را با دقت کمتری ارزیابی کردند. دیتو در این خصوص میگوید: ” برای این که بتوانید یک چیزی که نمیخواهید را باور کنید، باید اطلاعات بیشتری به دست بیاورید. ”
ما فقط در خصوص موارد سلامتی و تندرستی خودمان را فریب نمیدهیم، چرا که تحقیقات نشان میدهد اگر واقعیت ها، اعتقادهای شخصی، هویت گروهی و یا ارزشهای اخلاقی ما را به چالش بکشند، ارزیابی و تفسیر متفاوتی میکنیم.دیتو میگوید: ” از نظر رسانههای مدرن، این موضوع ممکن است بدین معنی باشد که شخصی به منظور حمایت از عقاید خود، یک مقاله سیاسی را در رسانههای اجتماعی به اشتراک میگذارد و ممکن است اگر این کار را نکند احتمالا ماجرا به طور کامل بررسی میکند. “به عنوان مثال؛ دیتو و بریتانی لیو، دانشجوی سابق او، ارتباط میان اعتقادات اخلاقی مردم و ارزیابی آنها از واقعیتها را نشان دادهاند و آنها طی این تحقیق، دریافتند افرادی که مشکلات اخلاقی داشتند و اعدام را برای این منظور کارآمد نمیدانستند کمتر تصور میکردند که اعدام کردن یک روش موثر برای جلوگیری از جرم باشد (روانشناسی اجتماعی و علم شخصیت, ۲۰۱۲) که دیتو در این خصوص این طور توضیح میدهد: ” مردم مرز بین قضاوتهای اخلاقی و واقعی را از بین میبرند. ”
افرادی که به صورت جدی از یک جناح سیاسی حمایت میکنند، احساس میکنند که مخالفان آنها به طور عمدی، واقعیتها را نادیده میگیرند، امّا به طور کلی، هر دو جناح سیاسی راست و چپ معتقد هستند که مواضع آنها مستند است و دیتو در این مورد میگوید: ” ما اکنون در جهانی زندگی میکنیم که حقایق قرمز و واقعیتهای آبی وجود دارد و من معتقدم که این فرآیندهای استدلال مغرضانه باعث درگیری سیاسی میشوند و برای هر یک از شما سخت است که شخص مقابل را بی خرد و بی منطق نبینید. “در تحلیلی که در طول نشست سالانه انجمن علوم روانشناسی سال ۲۰۱۵ ارائه شد، دیتو و همکارانش ۴۱ مطالعه تجربی درخصوص سوء گیری حزبی را با حضور بیش از ۱۲ هزار شرکت کننده بررسی کردند و دریافتند که محافظه کاران و لیبرالها هر دو تا حدودی در ارزیابی شواهد تجربی یکسان بودند و تعصب جدی حزبی نشان دادند و دیتو در این خصوص میگوید: ” این یک تعصب فرصت برابر است. ”
دانیل کاهن، استاد حقوق و روانشناسی در دانشکده حقوق ییل که درک خطر، ارتباطهای علمی و کاربردهای علم تصمیم گیری در قانون و سیاست گذاری را مطالعه میکند میگوید این تعصب با توجه به انگیزههای اجتماعی قدرتمند برای تفکر گروهی تعجب آور نیست. به عنوان مثال؛ تغییرات آب و هوایی را درنظر بگیرید که صرف نظر از شواهد مربوط به گرم شدن کره زمین توسط انسان، به یکی از ویژگیهای اصلی این پلتفرم محافظه کار تبدیل شده است و داشتن یک دیدگاه مخالف میتواند به اعتبار شما در این گروه آسیب برساند.کاهن در تغییر اقلیم توضیح میدهد: ” اگر شما در این تغییر آب و هوا، یک فرد عادی را درنظر بگیرید مشخص میشود که اثر کربن وی روی این پدیده بسیار کم است و اگر این افراد عادی، از نظر علمی، یک اشتباه معمولی انجام دهند شاید اتفاق بزرگی نیفتند، امّا اگر همین افراد دیدگاه انحرافی درمورد مسئله تعیین هویت در گروه اجتماعی خود داشته باشند، میتوانند تحت تاثیر منفی قرار بگیرند. ”
بنابراین، آگاهانه یا ناخودآگاه، مردم ممکن است واقعیتها را به نفع خود تغییر دهند و همان طور که تروی کمبل، روانشناس اجتماعی و استادیار بازاریابی در دانشگاه اورگان و همکارانش نشان دادند، آنها حتی میتوانند خود را فریب دهند و باور کنند که واقعیتها مهم نیستند.با این وجود، باز هم افراد برای برملا کردن و یا پذیرفتن حقیقت، اخلاق خود را هم میسنجند و اگرچه واقعیت همیشه پابرجا میماند، امّا واقعیتها همیشه برملا نمیشوند و گاهی ثاوقات این اخلاق است که برنده مبارزه میشود و کمبل هم در این خصوص میگوید: ” مردم از حقایق فرار میکنند. “