حیدر زاهدی
پدیدارشناسی، هرمنوتیک، ماهیت زبان و معنا، کنش، عنصر ذهنی، متن، نماد، اسطوره، گزارش و تاثیر حضور دیگری از مسائل مرکزی فلسفه، زبانشناسی و علوم انسانی در دهههای اخیر است که ریکور در تمامی آنها صاحبنظر است. پیوند میان هرمنوتیک، دین و سیاست در فلسفه پل ریکور، این مسیحی پروتستان، بنیادیترین تاملات عصر حاضر را در چالشهای حوزه شریعت و سیاست مطرح ساخته است. او دکترای فلسفه خود را از دانشگاه سوربن دریافت کرد و زیر نظر استادانی چون گابریل مارسل تحصیل کرد که در دوران نخست تفکرش تاثیر فراوانی گذاشتند. نفوذ کارل یاسپرس و فلسفه هستیشناسی او نیز بر ریکور جوان قابل مشاهده است.
ریکور در خلال سالهای جنگ دوم جهانی و پس از آشغال فرانسه بازداشت و به آلمان منتقل شد و در زندان توانست کتاب «ایدههای راهگشا برای گونهای از پدیدارشناسی» ادموند هوسرل را به فرانسه ترجمه کند. کتاب «فلسفه اراده» در حکم آغاز فلسفه ریکور است. او در حیات خود کتابها و مقالات بسیاری تالیف کرد که از آن میان میتوان به «تاریخ و حقیقت» ۱۹۵۵، «درباره تاویل، رسالهای در باب فروید» ۱۹۶۵، «اختلاف تاویلها» ۱۹۶۹، «استعاره زنده» ۱۹۷۵، «از متن تا کنش» ۱۹۸۶ اشاره کرد. شاید مهمترین اثر وی کتاب «زمانوگزارش» باشد که در سه مجلد در خلال سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ نوشته شد. کتاب «خویشتن همچون دیگری» واپسین کار او است که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد.
این نکته که تاویلهای متعدد از یک اثر همگی میتوانند معتبر باشند، را هرمنوتیک مدرن مدیون پل ریکور است. او از مهم دانستن نقش مخاطب اینطور یاد میکند: «اینجا مسئله دیالکتیک میان متن و خواننده مطرح است، دیالکتیک دنیای متن و دنیای خواننده.» لازم به ذکر است که تعریف ریکور از «متن» صرفا به معنای خط و نگارش علامتها یا تصاویر گرافیک نیست و گستردگی نوشتار در نظر او آثار تجسمی و حتی نتهای نوشته شده موسیقی را هم در بر میگیرد. مسئله ریکور «دنیای متن» است که فراتر از نیت مولفش و همینطور فراتر از هر خوانش خاص، در زمان سیال است و هرگز معنای آن در جایی پایان نمییابد. در نتیجه خواندن یک متن همیشه سویه نامتعین خود را حفظ خواهد کرد. در پرتوی این نگرش ریکور است که نقش «تاویل» و «استعاره» در فلسفه او مهم میشود.
«تاویل» برای ریکور به معنای گذار از ادراک حسیِ زیبایی به خردورزی است و این مهم با یاریگرفتن از مفهوم نماد و ساختار دلالتکننده آن تحقق میپذیرد که معنای آغازین و صریح هر نماد، معناهای بعدی را پیش میکشد که گرچه نامستقیم و صوری هستند و به نظر از اهمیتی درجه دو برخوردارند اما موجب بیان اندیشهگون و خردورزانه میشوند. پس با این حساب تحلیل متن همواره بیش از کشف ساده معنا و بیش از ادراک آسان کارکرد زبان است. درواقع این تحلیل فراشدی است که جهان را طرح ریزی میکند. هرگز در نظامی بسته قرار ندارد، بل به روی دنیاهای ممکن گشوده است. باید گفت نقشی که ریکور برای مخاطب قائل است هیچ دستکمی از مؤلف ندارد.
نکته بعدی در اینجا مفهوم «استعاره» است که ریکور آنرا به این معنای تازه در کتاب «استعاره زنده» به کار میبرد. استعاره از نظر ریکور، جنبههایی از تجربه ما را آشکار میکنند که خواست بیان شدن دارند اما مناسبت بیان آنها در زبان روزمره یافت نمیشود. کارکرد استعاره این است که به زبان جنبههایی از شیوه زندگی ما و اقامتمان در جهان را باز گرداند تا دیگر بار با هستی و جهان نسبت یابیم. ریکور در اینجا برخلاف برداشتهای معمول «استعاره» را زینت کلام نمیداند بلکه آنرا آشکار کننده تجربهای کمیاب میداند.
ریکور بر خلاف افلاطون تقلید را به معنای کنشِ بازسازیِ ساده نمیداند، در نظر ریکور هنرمند در اثر هنری چیزی را بیان میکند که درواقع از آنچه رخ داده فراتر میرود. او هنرمند را سازنده واقعیت و نه مقلد آن میداند. او هنر را همچون متنی گشوده میداند و آنرا «جهان متن» میخواند. هر متن، خاصه هر متن روایی جهانی تازه را به روی خواننده میگشاید و مخاطب در آن امکانات این جهان را کشف میکند. به بیان او هر تاویل مخاطب، بیان یکی از این امکانات بیشمار است. اینگونه ریکور این امکان را به هر خوانندهای میدهد تا پیکربندی متن را دگرگون کند.