به عنوان یک شهروند که فکر می کنم از طبیعی ترین حقوق برخوردار است ، عصبانیم !
یعنی از حدود یک ساعت پیش وقتی این عکس را دیدم و متن خبر را خواندم ، سرم درد می کند .
این آقایانی که در تصویر می بینید که خیلی نامنظم ایستاده اند ، همکاران عزیز نیروی انتظامی هستند که از امروز در قالب پلیس نامحسوس امنیت اخلاقی (به کلمه نامحسوس و بعدش امنیت اخلاقی توجه کنید) مشغول به کار شده اند .
حتما می پرسید چرا و یعنی چه ؟
یعنی اینکه دیگر خواهران ، دختران و مادران ما قرار نیست از دیدن ون های سبز و سفید پلیس موسوم به گشت ارشاد بترسند ! آن ها از این به بعد می توانند از من یا هر آقای لباس شخصی دیگر هم بترسند . . . دیگر قرار نیست استرس این را داشته باشند که در میادین شلوغ شهر مثل تجریش و ونک یا خیابان های پر رفت و آمدی مثل ولیعصر و گیشا و انقلاب ؛ گشت ارشاد بچرخد و لباس و چارقد خودشان را سفت بچسبند ! این دوستان می توانند در خیابان و کوچه های شما قدم بزنند و خدا رحم کند که در قواعد و موازین شخصی آن ها بگنجید !
آقا یا خانم عزیزی که متولی این ایده خلاقانه هستی !
جناب آقای رییس نیروی انتظامی !
حواستان هست که دارید چه می کنید ؟
ولله که قسم و اسم جلاله است ، شما حواستان نیست ! مامور نیروی انتظامی که لباس خدمت و سبز خود را به تن دارد ، قواعد و قوانین و ضابطه های مشخص و قانونی خود را دارد اما وقتی لباس شخصی بر تن کند ، همان قواعد و قوانین و ضابطه ها شخصی می شود . دیگر قانون می شود دریافت و فکر شخصی طرف !
اصلا از این بگذریم و برسیم به عنوان پلیس نامحسوس امنیت اخلاقی ! با عنوان امنیت کاری ندارم که حفظ و به وجود آوردن امنیت بخشی از آن بر دوش شماست ! اما آنچه که به کار برده اید یعنی امنیت اخلاقی به آن معناست که اخلاق در جامعه ما امنیت ندارد ! و الا شما مجبور نبودید دست به همچین کاری بزنید که فردا روزی یکی از این اشخاص محترم مچ من را بگیرد و نسبت من را با هر همراهی که دارم بپرسد ! یعنی مادر و خواهر و دختر من باید جوابگوی هر احدالناسی باشد و با چشم شک و شبهه به هر کس نگاه کند ! یعنی زرشک ! به معنای واقعی کلمه زرشک ! که همین مردم در بزنگاه های تاریخی شما که مثال کوچکش می شود انتخابات ؛ تبدیل می شوند به مردمانی باشعور ، فهیم ، انقلابی ، مومن ، معتقد ، بااخلاق و فرهنگ (!!) ، . . . اما وقتی نجیبِ مراد از پل سعادت گذشت می شوند جماعتی بی اخلاق که برای بازگردان اخلاقی که قواعدش در چارچوب شما نمی گنجد ، مجبور به استفاده از لباس شخصی ها هستید ! می شوند جماعتی نادان که شما باید بکن و نکن را به آن ها حالی کنید !
آقای رییس جمهور !
من به پشتوانه یکی از شعارهای شما که زدودن فضای امنیتی از سیرت جامعه بود ، به شما رای دادم ! این چه وضعی است ؟
آقای وزیر کشور !
روز معارفه شما را فراموش نکرده ام که فرمودید مردم ما آنقدر از فرهنگ والایی برخوردار هستند که نیازی به گشت ارشاد نیست ! این چه وضعی است ؟
و ریاست محترم نیروی انتظامی !
این ایده خلاقانه شما توهین به شعور جمعی جامعه است ! اگر همین رضا شاه نتوانست به زور جنگ و دعوا و آشوب ، چادر و حجاب از سر ملتی بردارد ؛ شما هم به زور لباس شخصی و عقاید شخصی نمی توانید که تحکم کنید ! این چه وضعی است ؟
من به عنوان فقط یک شهروند ساده اعتراض دارم . صدایم هم به جایی نمی رسد . اندازه قد و قواره خودم فریاد می کشم ! بلکه بشنود کسی و راه چاره ای . . .
که سعدی برای جنابان عالی می فرماید :
تــــرســـم نــرسـی به کــعبه ای اعـــرابی
این ره که تو می روی به ترکستان است!
والسلام !
افسوس که گفتن وبکردند ، ولی ما نشنیدیم
حالا که خرابات جهانیم وتهی دست بماندیم
گوییم چنین است وچنان است و ندانم
ازکی وکجا ضربه بخوردیم وکمر راست نکردیم