گروه فرهنگی:نویسندهها بی کارن؛ ما با اونها کاری نداریم». این را مربیای گفت که پس از سالها بد نتیجه گرفتن و حاشیههای بیخود و فرافکنی شکستهای متوالی، با ورود نسل جدید مربیهای بادانش، کنار رفته است. او حالا چند سالی است که دوره افتاده در برنامههای بی ربط و باربط و تکرار کردن خاطرههایی که زمانی بامزه بود، اما این روزها بیشتر شبیه دست وپنجه نرم کردن مذبوحانه با فراموش شدن است.
فیروز کریمی، حالا به دلیل حرفهایی که درکنار خداداد عزیزی در برنامه خندوانه به زبان آورد، هدف هجمه بسیاری قرار گرفته است. «تو خودت اسم سه تا نویسنده میتونی بگی؟» این سوال را هم فوتبالیست و مربیای پیش کشید که نه قادر به تعامل با مدیران فوتبالی بود و نه با بازیکنانش سر سازش داشت، اما چند سالی است که با مدیران رسانهای و تبلیغاتی رابطه خیلی خوبی برقرار کرده و یار غار بازیگران شده است.
او انتقاد کردن و ژست معترض گرفتن را فقط برابر بعضی فوتبالیهای بی رسانه بلد است نه سلبریتیهایی که خودشان این کاره اند. رامبد جوان هم بنا را گذاشت به خندیدن؛ کسی که دو دهه از برنامه سازی تلویزیونی و سریال سازی گرفته تا کارگردانی و بازی در سینما را برعهده داشته و همیشه از کتاب خواندن گفته است: «کتاب بخوانید»، «کتاب خوب است»، «وای ما چرا کتاب نمیخونیم؟»
خوبه که معذرت خواستی اما…
شاید از خداداد عزیزی و فیروز کریمی انتظار زیادی نرود؛ چون به هرحال آنها را فعال فرهنگی نمیدانیم، اما رامبد جوان نه فیروز کریمی است و نه خداداد عزیزی. این بعیدترین چیزی بود که میشد از یک فعال فرهنگی با سه دهه فعالیت انتظار داشت که مدام دم از فرهنگ سازی میزند.
هرچند بلافاصله پس از ترند شدن این ویدئوی کوتاه با این دیالوگهای تاسف آور، رامبد پستی گذاشت و متواضعانه عذرخواهی کرد و این قطعا اتفاق خوبی است، اما بخشی از متنی که او نوشته بود، با چیزی که از او دیدیم، ۱۸۰ درجه تفاوت داشت: «من همیشه باافتخار، مخاطب و خواننده آثار لذت بخش و بی مثال ادبیات کشورمان بودم و هستم و خواهم بود و هیچ گاه از ترویج کتاب خوانی در هر موقعیتی که داشته ام و خواهم داشت، دریغ نکرده ام.» پس از رامبد جوان خداداد عزیزی نیز بابت این اتفاق عذرخواهی کرد.
فرهنگ سازی واقعی کجا و تبلیغات دروغین کجا؟
سال هاست چه در سطح مدیران و سیاست گذاران فرهنگی، چه در سطح برنامه سازان و کارشناسان برنامههای تلویزیونی و چه هنگام دعوت از مهمانانی که در این برنامهها حضور دارند، توصیه به کتاب خواندن در حد توصیه به اینکه آشغالها را ساعت ۹ شب بیرون بگذارید و مسواک بزنید، تنزل کرده است. توصیههای بی فایده این دست افراد برای پر کردن برنامه و نشان دادن به مدیران بالادستی بوده است تا بگویند در برنامه شان «حرف فرهنگی» هم زده اند.
اما یک بار بیایید تمام این حرفها را کنار بگذاریم و ببینیم در سیاست گذاریهای رسانه ای، ساختار برنامه سازی تلویزیونی و دعوت از مهمانان، عملا چه اتفاقی افتاده است؟ غیر از کتاب باز که برنامهای حرفهای و خوش ساخت و حساب شده با مجری مطلع و تیمی باسواد است، در کدام یک از این همه برنامه گران ساخته شده در تلویزیون، ده، پنج یا حتی یک نویسنده بزرگ معاصر ایرانی که رمانها و داستان هایشان خوانده میشود یا شعرشان بین آدمها دست به دست میشود، سر از تلویزیون درآورده اند؟
چند مجری به جای تکرار تهوع آور و پی درپی تعدادی جمله کلیشهای که «کتاب بخوانید» و «کتاب خوب است» و «فرهنگ کتاب خوانی باید جا بیفتد»، آمده و از آخرین کتابی که خوانده، حرف زده است یا از مجموعه آثار یک نویسنده سرشناس با یک سیر فکری مشخص گفته است؟ تقریبا هیچ، اما مشکل اصلی، چند سالی است که تقلبی بودن تبلیغهای کتاب خوانی نیست. تا همین چند وقت پیش اگر انتقادی مطرح میکردیم، با این پاسخ رو به رو میشدیم که نه، این خبرها نیست و ببینید ما همیشه درباره کتاب و کتاب خوانی حرف میزنیم؛ در چند سال گذشته، اما به لطف تمرکز روی لمپنهایی که حرف هایشان قرار است بعد از پخش در اینستاگرام داغ شود، دیگر آن اندک شرم و حیای قبلی هم از بین رفته است.
آدمها در هر حوزهای به این بهانه که ما میخواهیم مثل مردم باشیم، چند پله از کف جامعه هم پایینتر رفته اند. دیگر ابتذال پنهان شده در لابه لای جملات، خالی از محتوای تبلیغی نیست. این روزها دیگر این ابتذال علنی شده است و آدمها حوصله پیچاندن ندارند و علنی و رسمی میگویند که بله، نویسندگان بی کارند! بله، هیچ کس حتی اسم سه نویسنده ایرانی را هم بلد نیست! بله، زور بزنیم یک چیزی بگوییم که همه بخندند!
شمعی کوچک، اما پرفروغ
نویسندهها و مولفان زیادی بودند که پس از دست به دست شدن این ویدئو از طریق شبکههای اجتماعی شان به این موضوع واکنش نشان دادند. از این گفتند که «خیلی سال است رسانه ملی، جایی برای نخبگان و صاحبان اندیشه و خردورزان ندارد.» و اینکه «در جامعهای که دانستن، اندیشیدن، نوشتن و خواندن مایه تمسخر و لودگی است، امید به بهبود حتی در حداقل ها، توهم آغشته به رؤیاست.» صحبتهایی که شاید فرصت زیادی برای شنیده شدن آنها وجود نداشته است، اما همیشه بوده اند عدهای که سعیشان بر این بوده است که اگر اندک مجالی هم پیش میآید، خوب و موثر و متفکرانه حرف بزنند. آدمهایی که در سختترین شرایط مالی و با کمترین سطح توجه و در خلوت خودشان، سعی کرده اند شمع کوچک، اما پرفروغ ادبیات ایران را روشن نگه دارند.
….
….