«من سعی کردم همیشه ارتباطم را با تلویزیون حفظ کنم و با مخاطبی که تلویزیون را میبیند همچنان در ارتباط بمانم. «سربداران» هم داستانش متفاوت است. من در طول سالهایی که کار کردم به چنین تجربهای برنخورده ام که به این شدت عاشقانه، حرفه ای، درست و با معیار و مدیوم بسیار بالا ساخته شود. برای نمونه، تار موسیقی ساخته شده آقای فخر الدینی را آقای لطفی نواخته بودند یعنی روی تمام اجزایی که این پازل را تشکیل میدهد دقت شده بود و به همین دلیل هم یک اثر جاودان به وجود آمد. من این شانس را داشتم که در کنار بزرگان سینما و تلویزیون فعالیتم را شروع کنم.
سینمای بعد از انقلاب در آن سالها ستاره نداشت و تبیین هم نشده بود یعنی فیلم سازان نمیدانستند چطور باید کارشان را پیش ببرند. این مسائل باعث شد که من بعد از «سربداران» دو سالی دچار افسردگی شوم و هیچ کاری را قبول نکنم. آن زمان به پیشنهاد پدرم برای رادیو، آزمون دادم که مرحوم سمندریان استادم بودند و من یک دورهای را در رادیو با ایشان کار کردم تا اینکه بازی در «گمشده» به من پیشنهاد شد. من از آقای سمندریان نظرشان را پرسیدم که به من گفتند «حتما برو، چون تو برای رادیو و پشت میکروفنها ساخته نشدی، میتوانی گاهی بیایی اینجا کار کنی، ولی برو سینما را همچنان ادامه بده و تجربه کن.»
آن دوره من تنها بازیگر زن جوان سینمای ایران بودم که کارهایم با اقبال عمومی روبه رو شده بود، اما بارها خیلی صریح به من گفتند ما سوپراستار نمیخواهیم. اگر این عشق به سینما در من نبود بارها و بارها شاید آن را رها میکردم. به هرحال ماندم و به فعالیتم ادامه دادم.
به عنوان حسرت نه، ولی همیشه علاقهمند هستم که این اتفاق بیفتد. یک روز استاد بزرگ سینما، جناب آقای بهرام بیضایی فیلم نامهای را به من دادند به نام «پرده نئی» و گفتند این را یک روز با هم کار میکنیم و من امیدوارم که این استاد به سینمای ما برگردند و من هم این افتخار را داشته باشم که در این فیلم کار کنم.»