دانستن اینکه افراد موفق و کارآفرینهای بزرگ چگونه بحرانهای زندگیشان را رتق و فتق کردهاند و چگونه در مسیر شغلیشان پیشرفت کردند، خیلی آموزنده خواهد بود.
این افراد میتوانند بازرگان، نویسنده، هنرمند، شاعر، سیاستمدار، نظامی، بازیگر، وکیل، مخترع، دانشمند، مهندس، پزشک، پرستار، معلم یا صاحب هر حرفه دیگری که می توانید به آن فکر کنید، باشند.
حال زمانی که شما تخصص مشخصی را به عنوان حرفه خود پیش میگیرید، میتوانید با مطالعه بیوگرافی اشخاص حرفهای در صنعت خود، روشی که آنها برای پیشرفت طی کردند را بیاموزید و از آن «الگو» بگیرید.
به خاطر داشته باشید که هر شخصی در زندگی خودش اهدافی دارد. اگر بتوانید اشخاصی را بیابید که اهداف آنها در زندگی با اهداف شما یکی است، میتوانید ببینید که حرکت به سمت آن اهداف زندگی شما را بهتر خواهد کرد یا نه.
سختی کشیدهی دیروز؛ کارآفرین امروز…!
من ماکان آریا پارسا کارآفرینی ایرانی هستم. میخواهم در این نوشته، رازهایی کوتاه از زندگی شخصی و کاری خودم به شما بگویم. به این خاطر که شاید با دانستن این نکات، الگو بگیرید، ببینید که کارآفرینها هم کم سختی نکشیدهاند و شما هم اگر راههای مشابه را دنبال کنید، میتوانید به موفقیت های بزرگ برسید.
راز اول: رویاها و آرزوهایی که از بچگی با من بوده…!
من در خانوادهای سرشناس و پولدار زاده نشدم. خانواده من بسیار معمولی بودند. پدرم در ارتش خدمت میکرد و مادرم معلم بود. سطح زندگی متوسطی داشتیم. اما من دوست داشتم کارهای بزرگتری انجام بدهم و به فرد تاثیرگذاری تبدیل شوم.
این نخستین دوراهی زندگی من بود.
اینکه فردی معمولی بمانم یا اینکه بتوانم تاثیرات بزرگتری در این دنیا از خودم برجای بگذارم.
در واقع یکی از اعتقاداتی که همیشه بر آن اصرار داشتم این بوده که:
«من یا عالی هستم؛ یا هیچی نیستم…!»
این شروع یک فلسفه وجودی برایم بود. تلاش کردم ابتدا تجربه کسب کنم و چندین شغل مختلف را امتحان کنم.
از همان دوران نوجوانی همزمان با درس خواندن، کار هم میکردم.
راز دوم: شغلهای مختلف و متفاوتی که تجربه کردم…
از کار ساختمانی تا کتاب فروختن، از تدریس خصوص تا کار فروش برای شرکتهای مختلف، چندین شغل متفاوت را تجربه کردم و کم کم به یک پختگی نسبی رسیدم.
همزمان با دوران دانشجویی، تدریس خصوص را که همیشه به آن علاقه داشتم به عنوان یک شغل پاره وقت دنبال کردم و خرج روزانه و همچنین شهریههای دانشگاه را از این راه به دست آوردم.
اما افکار بزرگ همیشه در مغزم میچرخید.. به زندگی این چنینی راضی نبودم. اگرچه درآمدم مناسب بود، اما موضوعی که مغزم را همیشه قلقلک میداد این بوده که :
«تو باید کارهای بزرگتری کنی…! تو رسالت مهمتری در زندگی داری…!»
راز سوم: نقطه عطف بزرگ زندگی در دوران دانشجویی…!
روزی در محوطه دانشگاه، فردی را دیدم که به دنبال آدرس انجمن مهندسی صنایع می گشت. سرگرم گفتگو شدیم و دیدم او میخواهد کلاسهایی برای دانشجویان برگزار کند. به دنبال فردی میگشت که بتواند کلاسهایش را پر کند. من به او پیشنهاد دادم اگر بتوانم برایش تبلیغ کنم و دانشجو جذب کنم، درصدی از درآمدش را دریافت میکنم. او قبول کرد. به فاصلهای کوتاه با تبلیغاتی که بین کلاسهایم انجام میدادم، ظرفیت کلاسش را تکمیل کردم.
او حسابی متعجب شده بود از قدرت متقاعدسازی و فروش من!
من هم بعد ازاین اتفاق اعتماد به نفسی عالی گرفتم و فهمیدم در فروش، ترغیب دیگران و بازاریابی مهارت و استعداد خوبی دارم!
من از فرصتی که در خانه من را زده بود نهایت استفاده را بردم و اتفاقا طی همکاریهای درازمدتی که با آن فرد داشتم، پول بسیار خوبی به دست آوردم به گونهای که طی چندین ماه به اندازه پول یک «سوناتای صفر» را جمع کردم. عددی نزدیک به ۳۶ میلیون تومان سالها قبل…
انگیزه کارآفرینی در من تقویت شد و دیگر به کارمندی فکر نمیکردم!
راز چهارم: وقتی شکستها جلوی راهم سبز میشد…
اگر بخواهم یک راز بزرگ زندگی موفق را به شما بگویم این است:
«شکستها نه تنها افراد بزرگ را متوقف نمیکند، بلکه برایشان انگیزه و پلی به سوی موفقیت میسازد. اگر و تنها اگر یاد بگیرند چطور در دل بحرانها، فرصتها را کشف کنند…!
من بعد از نقطه عطف قبلی، موسسهای را اجاره کرده بودم. دهها استاد و صدها دانشجو در موسسه من مشغول آموزش یا تدریس بودند. اما ناگهان به دلایل مختلف، موسسه من پلمپ شد و این اولین شکست بزرگ زندگی من بود. اگر همان موقع ناامید شده بودم، هرگز به جایگاه کنونی نمیرسیدم. اما فوراً به دنبال راه جایگزین گشتم. با یک موسسه بزرگ آموزشی مذاکره کردم و پیشنهادی برای تشکیل دپارتمان آموزشی خودم به آنها دادم و مورد پذیرش واقع شد. به زودی با سیستمی که تشکیل دادم روال زندگی و کارم خوشبختانه شکل گرفت و به درآمدهای بالایی رسیدم.
راز پنجم: شکست بعدی و این بار سکوی پرش…!
شکست بعدی من موقعی بود که موسسه حاضر به تمدید قرارداد نشد. این بار با خود گفتم برای اینکه این مشکل پیش نیاید، موسسه خودم را تشکیل میدهم.
یکی از رمزو موفقیت هر کارآفرین این است که جلوتر از بازار و جامعه حرکت کند.
در دورانی که هنوز آموزش مجازی سر زبانها نیفتاده بود و کسی به آن فکر نمیکرد، آموزش مجازی را آغاز کردم و با توجه به فراگیر شدن موبایل و اینترنت، خوشبختانه فهمیدم تصمیم درستی گرفتهام.
این راز آخر بسیار مهم است.
همواره به فکر کشف فرصتهای آتی زندگی باشید و از جامعه جلوتر حرکت کنید. ببینید در آینده مردم به چه چیزهایی نیاز بیشتری پیدا میکنند. من فهمیدم که در آیندهای نزدیک، آموزش مجازی حسابی فراگیر میشود. گسترش اینترنت و موبایل هم به من کمک کرد که بیشتر و سریعتر رشد کنم. در دورانی که هنوز کسی به آموزش مجازی فکر نمیکرد…
و نکته پایانی آموزش ماکان آریا پارسا…
نکاتی که در بالا خواندید از دل بیوگرافی ماکان آریا پارسا استخراج شده بود.
این نکته پایانی و مهم را هم از زبان ایشان میخوانیم:
ببینید چطور میتوانید ارزش آفرینی و خدمت کنید…
همواره در طول زندگیام به فکر تاثیرگذاری بیشتر، ارزش آفرینی و خدمت بودهام. اگر هدف شما صرفاً پول درآوردن باشد، بسیار بعید است که فوری به آن برسید. اما اگر هدفتان روی ارزش آفرینی باشد، ارزشهای خلق شدهی شما برایتان پول میآورد. شک نکنید…
امیدوارم همین چند راز ساده از زندگی من، بتواند چراغی برای مسیر پر پیچ و خم زنندگیتان باشد..