عصر ایران – “نبرد سخت” یادداشت های کوتاه عباس پازوکی – نویسنده و روان شناس – از خاطرات واقعی و تجارب شخصی اش در روزهای سخت کرونایی است که برای عصر ایران نوشته. او هم اکنون با علائم کرونا در خانه بستری و حالش رو به بهبود است.
***
٢٩ بهمن ٩٨ بود که کم کم زمزمه های مربوط به ورود کرونا به قم داشت جدی می شد ، نگران بعضی افراد خانواده ام شدم . گوشی رو برداشتم زنگ زدم به پدرم که آسم داره ، بهش تاکید کردم که خیلی مراقب باشه و از خونه خارج نشه و … بابا تشکر کرد و گفت باشه .
نفر بعدی مادر خانمم بود ، تماس گرفتم و هنوز مکالمه یادمه :
من : مامان ! این ویروس جدید که آمده خیلی جدیه ، لطفا به هیچ عنوان از خونه بیرون نرید، چون شما دیابت داری ، تنگی نفس داری و …
مادرخانم: نه پسرجان ، کجا داریم بریم ، خیالت راحت ، جایی نمیریم .
من: خوب لطفا با کسی رفت و آمدم نکن ، بچه ها هم خواستن بیان خونه باهاشون روبوسی نکن.
مادرخانم: نه پسر جان ، کسی اینجا نمیاد … اما چشم ، روبوسی هم دیگه نمی کنم .
من: مامان ! جدی بگیرا ! حالا لازم نیست هر کسی آمد شش تا بوس این طرف و شش تا بوسم اون طرف بکنی ، یه مدت بی خیال این کارا شو.
مادرخانم: باشه پسر جان، کسی نمیاد اینجا ، خیالت راحت ، فقط گاهی مهران (نوه ی کوچک و شش سالش) میاد اینجا . (در یک آپارتمان بودند و دو طبقه فاصله داشتند)
من : خب مهرانم بوس نکن…
مادر خانم: مهرانم بوس نکنم ؟
من با خنده: آره، اون که خود کروناست، میره این طرف و اون طرف شاید ناقل باشه .
مادر خانم با خنده این یکی رو قول نمیدم … اصلا در توانم نیست بچه هام بیان اینجا و بوسشون نکنم.
مادر خانمم به همه ی قول هایی که داد و نداد عمل کرد ، بیرون نرفت ، با کسی رفت و آمد نکرد و فقط نوه ی کوچیکش رو دو سه بار دید و بوس کرد .
او ٢٧ اسفند ماه بر اثر کرونا فوت کرد.
—————————————-
بیشتر بخوانید: