stat counter
تاریخ : دوشنبه, ۵ آذر , ۱۴۰۳ Monday, 25 November , 2024
  • کد خبر : 401177
  • 14 آبان 1400 - 23:38
4

ریشه در خاک نرم و اوج گرفتن‌ها 

ریشه در خاک نرم و اوج گرفتن‌ها 
قلم | qalamna.ir :
حمزه فیضی‌پور
از بهاران کی شود سر سبز سنگ خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ
 سالها تو سنگ بودی دلخراش آزمون را یک زمانی خاک باش (مولوی) 
بشر موجود عجیبی هست و طبعی متضاد را داراست. نه طاقت سرما دارد نه توان تحمل گرما ؛ هم از سرما می‌نالد هم از گرما دلِ خوش ندارد، وقتی که به اعتدال بهاری هم می‌رسد خواب و خمیازه بر او چیره می‌شود و بی حال می‌گردد! !. در “نبودن‌ها” آرزوی “بودن‌ها” در سر دارد وقتی که به ” دل داده‌ها ” می‌رسد زود زود “دل زده اش” می‌شود و آرزوی “نبودنش” را در وجود می‌پروراند! ! به وقت داشتن‌ها “آرامش ” ندارد و به هنگام نداشتن‌ها “آسایش” از او ربوده می‌شود، اهل ” جزع ” و ” فزع است (إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً / إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً / وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً ). از ظلم ظالم نفرت دارد اما خود عامدانه پای جایِ پای ظالم می‌گذارد!  هنگام مناسک دینی و مذهبی مثل مصائب اشک ریزان تجارت می‌کند! !. تا وقتی که قدرت ندارد از صاحبان قدرت انتقاد دارد و نقد کردن را لازمه اصلاح می‌داند، پاسخگویی و شفافیت  را به متن گفتار خود می‌آورد و این‌ها را روش صحیح حکمرانی حکمرانان فرض می‌کند واز مزایای آن‌ها می‌گوید اما در وقتی دیگر و به هنگام تکیه بر صندلی قدرت منتقد را بر نمی‌تابد، آن دو را نیز به ” حاشیه ” می‌راند و بر حاشیه رفتن آنان دلیل می‌تراشد و توجیه می‌کند. 
از تکبر و غرور نفرت دارد تواضع و افتادگی را می‌ستاید اما وقتی که اسبابی فراهم می‌شود (ملک و قدرت) مغرور و خودشیفته می‌گردد و در این وضعیت جدید، “نفرت از غرور” رنگ می‌بازد و خود در شکلی دیگر با ناز و دامن کشان بر دیگران فخر می‌فروشد. این طبایع متضاد به وقت داشتن‌ها (مال، ملک و منال و…) در مناسبات اجتماعی بیشتر خود را نشان می‌دهد لذا بسیار آشکار در برخوردها؛ افراد به کنه این غرور (مست شدن به وقت رسیدن به قدرت) پی می‌برند: بی اعتنایی‌ها، بی توجهی به مرز حلال و حرام ‌ها، رعایت نکردن ادب و احترام نسبت به بزرگترها و بزرگان، بی تفاوتی نسبت به حال و روز زیردستان و تمسخرِ آنان، تفاوت‌های آشکارِ جلوس این ور میزی با آن ورِ میزیشان!! (هویت کاملا متغیر). همه این ابعاد در حیات انسان‌ها متاثر از شقی از وجود انسان است و آن: هوای نفس… تا زمانیکه این ظرف وجودی (الهام فجور) را انسان‌ها می‌پرورانند جامعه هم همانند و در مسیر آن پرورش می‌یابد: درخت سیاست، درخت فرهنگ، درخت اقتصاد، درخت قضاء و حقوقش و…، ریشه در وادی سنگلاخی و متاثر از آن پرورده می‌شوند که نه سایه‌ای دارند و نه ثمره‌ای جز: توجیهات دروغین، پنهان کردن ضعف‌ها، مردم آزاری، تضیع حق الناس، باند سالاری، تکبر و نخوت، ریاکاری، پشت پا زدن‌ها، رابطه سالاری و نفی ضابطه مندی، تملقات فراوان برای سبقت در ربایش پست‌ها و سمت‌ها… سرچشمه این آسیب‌ها و نیز بیشتر رذایل (حسد، کینه، نفاق، ریاء و…) بستر سنگلاخیِ هوای نفس و خودخواهی آن بوده و شاید این بستر است که پروراننده ابعاد متضاد در گفتارها، رفتارها و کردارهای انسانی و اجتماعی می‌شود.
انسانی که باید انسانیت را تجربه کند و در پس آن “ایمان، اعتماد و انسانیت” را تماشا نماید و به فراخور این بازخوردها یک جامعه ایمن از آسیب‌ها را بوجود آورد و در شکلی عادلانه؛ آدم‌ها “رفاه، امنیت، سعادت، آسایش همراه با آرامش، آدمیت، همدلی، صداقت و…” را با تلاش جمعی به هم هدیه دهند اما به خاطر همان بستر سنگلاخیِ غرور و هوای نفس در شکلی ظالمانه جز برگ ریزانِ سایه‌ها، تمره مفیدی عاید احتماع نخواهد شد. چاره کار برای رهایی از وضعیت استمرار تقابل این تضادهای مهلک، نهادینه شدن‌هاست (یادگیریِ باورمندی ‌ها به پیوست عملگرایی) در یک معنا و به تعبیر همان آیه‌ی نوزدهم تا بیست وسوم سوره معارج باید در خاک نرم ریشه دواند (… الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون). اگر باید از مهلکه سنگلاخیِ تضادهایِ عاملِ سوهان روح، ریشه‌ها را بیرون کشید باید به اصل برگشت و ریشه‌ها را در آن پروراند: خاک. 
خاک؛ این عنصرِ ناب وجودی انسان که عرصه آفرینش‌ها، زایش‌ها، پذیرش‌ها و خلاقیت هاست. در خاک نرم زایش‌ها که نشان افتادگی دارد می‌توان ریشه دواند، فایده مندِ عام شد، میوه بخشید و سایه خدمت را بدون منت بر سر ناس گستراند، بستری که آدمیان از آن هستند، به آن بر می‌گردند و مجدد از آن بر می‌خیزند: مِنْهَا خَلَقْنَاکمْ وَفِیهَا نُعِیدُکمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکمْ تَارَهً أُخْرَى ؛ از این [زمین] شما را آفریده‏ایم در آن شما را بازمى‏گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى‏آوریم. (طه: ۵۵). خدایی که از خاک ذلیل شهسواران جمیل آفریده است خاک را مظهر رویش، زایش و آبستنِ همه نیکویی‌ها کرده است تا همه موجودات عالم طبیعت و به طور خاص بنی آدم در پیوند با خاک، آب و گل بر بستر آن ببالند، با آن زندگی کنند و سرانجام در در مرحله تجزیه به آغوش پذیرنده آن بر گردند و در بهار آخر آبستنِ رویش نو: 
نسبت اصلم ز خاک و آب و گل/آب و گل را داد یزدان جان و دل
 خاک در کلام شاعران ایران زمین جایگاه خاص دارد و به خوبی و خاکی خاک به آن پرداخته شده است از جمله مولانای دل – مولوی – که به تعبیر “یک پزشک نویسنده کانادایی (موریس باک) آگاهی کیهانی دارد ” با این آگاهی خاک را ” امینِ پرورش ” می‌داند: خاک امین و هر چه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی
 این امانت زان امانت یافتست کآفتاب عدل بر وی تافتست
همچنین سعدی علیه الرحمه بُن مایه خلقت آدمی را خاک می‌داند و در معنای آن افتادگی و تواضع آورده است و توصیه می‌کند که چون انسان از خاک است باید از صفت سوزانندگی و آتش مزاجی بدور باشد: 
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس‌‌‌‌ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدنت آتش مباش
ریشه داشتن در این عنصر حیات دهنده یک حقیقت است اما آدمیان آن را با غرور به فراموشی سپرده‌اند و در مقابل، در زندگی سیاسی و اجتماعی و در شرایط مختلف واقعیتِ غرور را چاشنی کرده‌اند واقعیتی که سبب می‌شود مغرورِ سرمستِ بیخبر، خود مانع از انجام درست وظایف شود با اوهام، گفتار و رفتار خویش را خیر و صلاح بداند در حالیکه همین اوهام و این غرور اسباب تباهی جامعه را فراهم می‌کند. پزشک مغرور، وزیر مغرور، معلم مغرور، بازاری مغرور، روزنامه نگار مغرور، مذهبی مغرور، وکیل مغرور، راننده مغرور، نماینده مغرور، مهندس مغرور، استاد دانشگاه مغرور، قاضی مغرور و مغرورهای دیگر عرصه‌ها؛ بازخوردشان برای جامعه دور تسلسلی از بازتولید بدبختی هاست. (مرگ آفرینی، بیسوادی، دلالی، گرانی، اختلاس، ریاکاری، درآمدزایی حرام، پرونده‌سازی، شایعه پراکنی و تخریب، بنای کج و معوج، فامیل سالاری، سفارش بازی، رفیق سالاری، لال مانی، سکوت و ظلم پذیری و آسیب‌های فراوان دیگر).
بنابراین اگر در خاک نرم ریشه بدوانیم بدون آنکه گذشته را فراموش کنیم با نهایت تواضع رو به سوی افق روشن ‌تر خواهیم گذاشت و به قول مولانا همچون درختانِ با ریشه سترگِ در خاک با دستانِ سبز، ضمن بیان حقانیت زمین و ضمیر خاک (رویش، پذیرش و تحمل) هم سایه (دستان سبز) خواهیم داشت و هم ثمر، هم زیبایی خواهیم داشت و هم همراه خاک از فرسایش آن نیز جلوگیری خواهیم کرد. همچنین همیشه برای بخشندگی، لطف و مدارا کردن تمرین خواهیم نمود و در عین خاک بودن و خاک شدن از دیگر مظاهر طبیعت همچون ماه و خورشید، ابر و دریا ” رخشیدگی، بخشندگی و وسعت ” را خواهیم آموخت و این چنین ریشه داشتن در خاک ما را از غرور و خصایص ناپاک پاک خواهد نمود که یک خصلت ذاتی خاک مطهِر بودن آن است و به قول سعدی با وجود خاک و داشتن ریشه در آن دیگر غرور شایسته این انسان خاکی نیست: 
 نشاید بنی آدم خاکزاد 
که در سر کُنَد کبر و تندیّ و باد
در چنین صورتی که در خاک نرم ریشه بدوانیم آن وقت در همه شرایط “میل جان” بر “میل تن” فزونی خواهد گرفت و هوای نفسِ آمر به بدی‌ها اسیر عقل ایمانی خواهد شد (عقل در تن حاکم ایمان بود / کز بیمش نفس در زندان بود ) و “اسباب کسب و علف” جای خود را به رویش برای “‌ترقی و شرف ” خواهد داد که این رویش در راستای میل جان خواهد بود: 
میل جان در حکمت است و در علوم/میل تن در باغ است و راغ و کروم 
میل جان اندر‌ترقی و شرف/میل تن در کسب اسباب و علف
وقتی که با خاک نرم همراهی می‌کنیم و وجود خود را از آن می‌دانیم در هیچ شرایطی تن به میلِ تن (باغ و راغ و اسباب کسب و علف) نخواهیم داد تا در مسیر این میل آتش در خرمن دیگران بیاندازیم، تهمت بزنیم، دروغ بگوییم، صحنه آرایی کنیم، تخریب شخصیت نماییم تا خودِ خواه ما بماند و به هر طریق بچرد. خصلت این خاکینگی ادب و تواضعی هست که در وجود خود نهادینه کرده‌ایم و با آن روی در سوی سرزندگی و سبزینه گی خواهیم گذاشت و با آن در اوج خواهیم ماند به قول مولانا: 
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده‌کنان تا به گلستان برسم
رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بَرِ رحمان برسم

هشتگ: , , , , , , , , ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.