جنگهای خسروپرویز با روم شرقی – که حتی در قرآن هم به آن اشاره شده – هم از مشهورترین جنگهای عصر باستان و هم واپسین قدرتنمایی ایران، پیش از اسلام است؛ جنگهایی که با پیروزیهای بزرگ سپاه ساسانی شروع شد و ادامه یافت، اما بعد شرایط به سود رومیها تغییر کرد و به شکست ایران انجامید.
«دلیل جنگ چه بود؟ رقابتهای داخلی در بیزانس به قتل و عزل امپراتور موریکیوس منجر شد و خسروپرویز هم به بهانه حمایت از خاندان امپراتور معزول – و یکی از پسران او که در دربار ایران مقیم بود – به دولت جدید بیزانس یا در واقع امپراتور جدیدشان فوکاس اعلام جنگ کرد. (خود خسروپرویز در گذشته، در زمان جنگ با بهرام چوبین از موریکیوس کمک گرفته بود.)
جنگی که با عبور ایران از مرزهای مشترک با روم شرقی و تسخیر دژهای بینالنهرین شروع شد و با حملات پیروزمندانه سپاه ساسانی – که نه خسروپرویز که سردارانش آن را فرماندهی میکردند – ادامه پیدا کرد. رومیها به وحشت افتادند و امپراتور تازه، هراکلیوس (هرقل) – که جای فوکاس غاصب را گرفته بود – بهناچار تقاضای صلح کرد.
اما به نوشته عبدالحسین زرینکوب در جلد نخست از کتاب تاریخ مردم ایران «خسرو که بوی جنگ و پیروزی مستش کرده بود کسی نبود که به این آسانیها تسلیم صلح باشد.»
سپاه ساسانی پیروزمندانه وارد انطاکیه و بعد دمشق شد و سپس اورشلیم را محاصره کرد و به کمک یهودیان شهر آنجا را هم گرفت. شهر اشغال و غارت شد و شمار زیادی از اهالیاش قتل عام شدند و «کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس، با خاک یکسان شد و قطعهای از صلیب مقدس عیسی نیز که در صندوق خاصی نگهداری میشد همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد.»
هراکلیوس باز تقاضای صلح کرد و باز هم تقاضایش رد شد. حتی خسرو به او نوشت: «اگر تو به خدای خودت توکل کردهای، چرا خدای تو اورشلیم را از چنگ من نجات نداد؟»
تا سال ۶۲۲ میلادی برتری کاملا با ساسانیان بود و حتی مصر هم برای دورهای کوتاه به بخشی از قلمرو شاهنشاهی ایران تبدیل شد. اما سرانجام رومیها از مشکلات داخلی گذشتند و خودشان را دوباره سازماندهی کردند و آماده ضدحمله شد.
جنگی که سال ۶۰۴ شروع شده بود، حدود شش سال دیگر، این بار با برتری رومیها، ادامه یافت و آنان هر چه را در دو دهه گذشته از دست داده بودند پس گرفتند و حتی به حوالی تیسفون رسیدند.
سال ۶۲۷ در چنین روزی، در نینوا، شکست سختی به سپاه ساسانی تحمیل کردند. خسروپرویز از میدان جنگ و از مقابل دشمن گریخت و چندی بعد در توطئه یکی از پسرانش از سلطنت عزل – سپس کشته – شد. رومیها در نهایت به مرزهای پیشین دو دولت برگشتند و از زیر آوار شکست کمر راست کردند. اما این جنگهای طولانی، خون آنان را هم مثل ایرانیها کشیده بود.
هر دو دولت بزرگ که مشکلات داخلیشان هم بزرگ و بسیار بود، بعد از این جنگها آماده شدند تا سراسر آسیای غربی را به قدرت نوپایی که تازه داشت در عربستان پا میگرفت تقدیم کنند.
به قولی «کدام خواننده تاریخ هست که رویدادهای عهد فرمانروایی خسروپرویز را با نظر تامل دنبال کند و سقوط نهایی سلطنت ساسانیان را در سالهای بلافاصله بعد از آن یک ضرورت اجتنابناپذیر نیابد؟»»