یک فعال رسانهای اصولگرا هم در توییتی نوشت: «در دهه نخستین انقلاب اسلامی، نظریهپردازان انقلاب افرادی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و مرحوم طالقانی بودند اما حالا به کجا رسیدیم که نظریهپردازانمان شدهاند امثال رائفیپور و حسن عباسی و امید دانا! و معیار تشخیص حق از باطلمان، شده تتلو!»
انتقاد یک روزنامه اصولگرا از رائفیپور
روزنامه اصولگرای فرهیختگان هم در گزارشی به توئیت جنجالی رائفیپور واکنش نشان داد و از مواضع بحثبرانگیز این نظریهپرداز!! طیف تندرو اصولگرا انتقاد کرد. این روزنامه نوشت: اخبار سینما در چند وقت اخیر، به کانون توجهات مردم ایران آمد. البته نه بهدلیل اینکه فیلمهای خوبی اکران شده باشند و دربارهشان مشتاقانه بحث کنیم یا موفقیتی حاصل شود که همه خودشان را در آن سهیم ببینند. اتفاقا پس از مدتها چند فیلم خوب هم اکران شد اما آن فیلمها شاید چنانکه شایسته است، مورد توجه قرار نگرفتهاند و برعکس، عمده این اخباری که توجه مردم را جلب کرد، منفی و آزاردهنده بودهاند. تمام این اتفاقات ریزودرشت و عمدتا تلخ، اما سرجمع یک خوبی داشت و آن هم آگاهیهایی بود که در مردم ایجاد میکرد. فهمیدیم در پشتصحنه سینما کجاها باید حساستر و دقیقتر باشیم و از امنیت عوامل دفاع کنیم و فهمیدیم که فستیوال کن و امثال آن چقدر سیاسی و چقدر هنری هستند. این وسط اما یک حرف نابجا باعث شد بخش عمدهای از بحث، میان هیاهوهای پس از آن گم شود و کسانی که بهدلیل اشتباهاتشان زیر ضرب افکار عمومی بودند، فرصتی برای فرار پیدا کنند. آنها یک توئیت از علیاکبر رائفیپور را دستاویز و بهانه قرار دادند تا تمام بحث به آن سمت برود. این فقط لحن رائفیپور نیست که آن را باید غلط دانست، اساسا آن حرف با هر لحنی که بیان شود، غلط است. ما خشمگینیم اما این جنگ تبلیغاتی بزرگ علیه ایران لااقل یک خوبی دارد؛ تکلیف جشنواره کن برایمان در داخل روشن میشود. دیگر دست آنها که شیفته رویدادهای سینمایی غرب بودند و زیربار سیاسی بودنشان نمیرفتند، از هر استدلالی خالی میشود. این وسط یک اتفاق دیگر هم افتاد؛ پس از انتشار پست مبهم کتایون ریاحی، بسیاری از عوامل سینمای ایران که بیانیه ۸۰۰ زن را امضا کرده بودند، علیه آن شروع به انتقادهایی کردند.
اول هنگامه قاضیانی خودش را از این جمع بیرون کشید و بعد نوبت به مستانه مهاجر، تدوینگری که همسر پژمان بازغی هم هست رسید و همچنان ادامه یافت. هم پیکر حبابی شبح مبارزه، زیر تیغ آفتاب رسوایی رفت و فمینیستبازیهای قلابی دستشان رو شد و هم نسبت به وجود بعضی تبعیضها و تعرضها در سینمای ایران آگاهی و حساسیت به وجود آمد. خود جشنواره کن هم که حسابی تکلیف خیلی چیزها را روشن کرده بود. ما صدمه خوردیم، عصبانی شدیم، به مقدسات و به میهنمان توهین شد، تحریمی را که علیهمان روا شده بود، توجیه کردند و از خیلی رفتارها در آنجا احساس شرم کردیم اما همه اینها یک خوبی داشت؛ آگاهی جمعی و یکدلی علیه جماعت گندمنمای جوفروش، علیه آنها که پشت نقاب هنر مخفی شده بودند اما اهداف سیاسیشان را پیش میبردند؛ از عوامل کن گرفته تا دنبالچههای داخلیشان. همین دستاورد خوب و مفید اما با متلک بینمک یک بلاگر و فعال فضای مجازی به نام علیاکبر رائفیپور به هم خورد. او متلک هتاکانهای در توئیتر پراند که پاس گل را به جماعت سلبریتیها داد. همانها که زیر ضرب شدید افکارعمومی بودند و دنبال راه فراری برای مظلومنمایی و عوض کردن بحث میگشتند. راستی درکنار تمام این اتفاقات مربوط به کن، ماجرای عروسی یک خواننده زیرزمینی مبتذل، معروف به ساسی مانکن در آمریکا هم قصه ساخته بود.
یکی از همین سلبریتیها که مجری تلویزیون است، در اینستاگرام نوشت که چرا با توجه به ماتم متروپل آبادان و عزاداری مردم ایران، سرود سلام فرمانده در ورزشگاه آزادی برای کودکان اجرا شده است. بعد معلوم شد این پست اینستاگرامی را از وسط عروسی ساسی مانکن منتشر کرده و یک بازیگر دیگر هم کنارش بوده است. میشد حدس زد که مردم با چنین رفتار دوگانهای چه برخوردی بکنند. یکی از اولین کسانی که فرصت را مغتنم دید و به توئیت رائفیپور واکنش نشان داد تا بحث را بهسوی دیگری ببرد، همین مجری تلویزیونی، یعنی احسان کرمی بود که به همراه برزو ارجمند در عروسی ساسی مانکن شرکت داشت. بعد بقیهشان از راه رسیدند و هرکدام بهنوعی واکنش نشان دادند. رائفیپور تنها دریچه نجات را برای آنها باز کرده بود؛ آن هم با این توئیت که مضمونش کپی از یک کاربر دیگر بود.
یک مساله دیگر که کار را برای بعضی از سلبریتیها سخت کرده بود، اعلام موضعشان درخصوص فیلم هتاکی مثل عنکبوت مقدس بود. بعضی از آنها، هم داخل کشور را میخواستند، چون عموما در خارج از ایران چنین موقعیتهایی برای کار ندارند و هم نمیخواستند با خارجیها دربیفتند؛ اما توهین به امام رضا(ع) مسالهای بود که رفتهرفته همهشان باید دربارهاش موضع مشخصی میگرفتند چون اینبار به سینما ربط داشت. رائفیپور اما از راه رسید و بساطی در اختیارشان گذاشت که برای فروش اجناسشان داد و قال کنند و بحث اصلی گم شود. احسان کرمی هم که نامش به نام عروسی ساسی مانکن گره خورده بود، حالا شبیه معلمهای اخلاق حرف میزد و چیز مینوشت. رائفیپور اما کار را جایی بیشتر خراب کرد که به هیچوجه حاضر نشد کوتاه بیاید و سینهخیز به حرکتش همچنان ادامه داد و لحن اولیهاش را پیگرفت.
آیا علیاکبر رائفیپور تصور میکند که ایران در جنگ ادراکی با دنیا هیچ چیزی جز او و چند نفر مثل او که در فضای مجازی برای فارسیزبانان فعالیت میکنند نیاز ندارد؟ کاری به دافعهای که چنین افرادی در کنار جذب عدهای دیگر ایجاد میکنند نداشته باشیم و ضررهای سادهسازی مفاهیم توسط آنها را هم درنظر نگیریم؛ بههرحال لابد چنین تصوری وجود دارد که چونان اظهارنظرهایی دیدیم؛ حال آنکه ما در چنین جنگی اتفاقا به ابزار سینما بسیار نیاز داریم و نباید بگذاریم کسی ابزارمان را نابود کند.