میتوان نخستین رابطه قهوه و انقلاب را در انگلستان قرن هفدهم جستوجو کرد. یعنی زمانی که «پاسکوئه روزی» نخستین قهوهخانه را در سال۱۶۵۲ در لندن افتتاح و انقلابی در جامعه لندن ایجاد کرد.
مارکمن الیس، نویسنده کتاب «قهوهخانه: یک تاریخ فرهنگی» میگوید: «فرهنگ انگلستان، کاملا سلسله مراتبی و ساختاریافته بود. این ایده که شما بتوانید بهصورت برابر در مکانی کنار فردی در مرتبه دیگر بنشینید، کاملا ایده رادیکالی محسوب میشد.»
ویژگی همه قهوهخانههای انگلیسی میزهای مشترکی بود که با روزنامهها و انواع جزوهها پوشانده شده بود و مردم برای بحث و تبادل نظر و حتی نوشتن اخبار دور این میزها جمع میشدند.
الیس همچنین میگوید: «قهوهخانهها به مثابه موتور صنعت خبر در لندن قرن هجدهم بودند.» پدر شاه چارلز دوم، یعنی شاه چارلز اول سرش را در جنگ داخلی انگلستان از دست داده بود. برای همین هم چارلز دوم همیشه به مجامعی که در آن بحثهای سیاسی جریان داشت، شک میکرد و حالتی پارانوئیدی نسبت به آنها داشت.
در نتیجه او در ۱۲ژوئن ۱۶۷۲ اعلامیهای صادر کرد که طی آن مقرر شده بود که انتشار اخبار نادرست و صحبت مجرمانه درباره حکومت ممنوع است. او همچنین اعلام کرده بود که هرگونه صحبت یا جلسهای و در هر مکانی که در آن عدهای از دولت بد بگویند، جرم تلقی میشود.
سر جوزف ویلیامسون، وزیر امورخارجه چارلز دوم، برای مقابله با این به اصطلاح «شر»، شبکهای جاسوسی برای نفوذ در قهوهخانههای لندن ایجاد کرد. این مساله تا جایی پیش رفت که نهایتا در سال۱۶۷۵، چارلز دوم دستور تعطیلی همه قهوهخانههای لندن را صادر کرد. اما این دستور فقط یازده روز دوام آورد؛ چراکه مردم میگفتند: «قهوه اینجاست تا بماند.»
قهوهخانهها بهمثابه «دانشگاه یک پِنی»
شکست این ممنوعیت به نوعی دستاورد تاریخی در رابطه قهوه و انقلاب بود: نوع بحث آزادی که چارلز دوم از آن میترسید نهایتا منجر به انفجار ایدههای جدید در دوران روشنگری شد. در آکسفورد، مردم قهوهخانهها را «دانشگاههای یک پنی» میخواندند؛ چراکه با هزینه یک فنجان قهوه میتوانستید در بحثهای فکری و انتقادی شرکت کنید.
تبادل سهام در قهوهخانه
در طرف دیگر، قهوهخانه «جاناتان» میزبان کارگزاران سهامی بود که پس از تعطیلی ساعات رسمی، در قهوهخانه جمع میشدند و به تبادل سهام میپرداختند. چیزی که بعدا به تولد بورس اوراق بهادار لندن منجر شد. قهوهخانه «لوید» نیز به یک رابط تجاری بین ملوانان و بازرگانان تبدیل شده بود.
جایی که رویای تبدیل شدن به بازار بیمه لندن را در سر میپروراند. اما این قهوهخانهها تاثیرات خارجی هم داشتند. یعنی مسافرانی که به لندن آمده بودند و قهوه خورده بودند، در بازگشت به کشورهایشان از قهوه و تاثیرات کافئین صحبت میکردند.
اعلان جنگ فردریک کبیرعلیه قهوه
رابطه قهوه و انقلاب در سوی دیگر اروپا هزینه برتر میشود. یعنی زمانی که فردریک کبیر، پادشاه آلمان آنقدر با قهوه مخالف بود که در ۱۳سپتامبر ۱۷۷۷ تلاش کرد آن را به نفع آبجو ممنوع اعلام کند. او که از هزینههای واردات قهوه در حوزه سلطنتش میترسید، همه فروشندگان قهوه را مجبور کرد تا در سیستم اداری سلطنتی ثبتنام کنند.
اما او به جز چند نفر از دوستانش، همه مجوزهای واردات قهوه را رد کرد. بعد هم برخی از سربازان سابق را استخدام کرد تا هر نوع قاچاق رستر (برشتهکننده) قهوه را شناسایی کنند. این ممنوعیت، اما پس از مرگ او برداشته شد و معاشرتهای مردم در قهوهخانهها ادامه پیدا کرد.
قهوهخانه؛ ستاد انقلاب در آمریکا
رابطه قهوه و انقلاب در قرن هجدهم به آمریکا میرسد. بعد از جنبش چای بوستون، هنگامیکه نوشیدن چای از مد افتاد، قهوه بهعنوان یک نوشیدنی ملی- میهنی در مستعمرات انگلستان رواج پیدا کرد. در آن زمان، میخانههای آمریکا در کنار مشروبات الکلی، قهوه نیز سرو میکردند.
در همین زمان هم میخانه «گرین دراگون تاورن» که در روند انقلاب آمریکا، به ستاد انقلاب معروف شده بود، میزبان گروه مخفی «پسران آزادی» و دانیل وبستر بود. در طرف دیگر نیز، قهوهخانه «مرکانت» در نیویورک محلی برای تجمع میهنپرستان فراری از جورج سوم (پادشاه وقت انگلستان) بود.
جایی که بعدها در دهه۱۷۸۰ مکانی برای سازماندهی تاسیس بانک نیویورک و اتاق بازرگانی نیویورک بود. در آن سوی دیگر نیز بنجامین فرانکلین در نامه سرگشاده خود به لرد نورث، صدور دستورات پادشاه انگلستان بر مستعمرات از قهوهخانه اسمیرنا در لندن را مسخره کرد.
کافههای پاریس؛ محرک جمهوریخواهان
کافههای پاریس، با ساختار برابریطلبانه اجتماعی خود، مکانی ایدهآل برای تحریک و سازماندهی جوانان انقلابی و جمهوریخواهان در طول انقلاب فرانسه بودند. چیزی که سلطنتطلبان از آن شکایت داشتند: «این همه تحریک دیوانهوار از کجا ناشی میشود؟
از میان تعداد زیادی وکلا، نویسندگان ناشناخته و کاتبان قحطیزده که در خیابانها و کافهها به دنبال هیاهو هستند. اینها کانونهایی هستند که امروز تودهها را با سلاحهایی مصنوعی، مسلح میکنند.» کافه «دو فو»ی پاریس میزبان فراخوان برای شورش باستیل بود.
در زمان روشنگری نیز کافه «پروکوپ» مکانی بوده تا مردانی همچون روسو، دیدرو و ولتر دور هم جمع شوند و فلسفه و هنرشان را صیقل بدهند.
از مقالهای به قلم مسعود زرفشانی