گروه سیاسی: صادق زیباکلام (استاد علوم سیاسی دانشگاه) در یادداشتی نوشت: بدنبال ضرب و شتم یکشنبۀ دانشجویان دانشگاه شریف، از جناب سردار «حسین اشتری» فرماندۀ محترم نیروی انتظامی در صفحۀ اینستاگرامم پرسیده بودم که «آیا نیروی انتظامی به دانشجویان حمله کرده بود؟» و اگر مسئولیت آن برخوردها با نیروی انتظامی نبوده، کدام نیرو مرتکب آن اعمال شده بوده؟ امروز صبح جناب آقای دکتر «حاجیان»، سخنگو و معاونت محترم فرهنگی و اجتماعی آن نیرو تماس گرفتند و بنقل از سردار اشتری فرمودند که هیچیک از واحدهای تحت امر نیروی انتظامی حق ورود به دانشگاهها و مراکز آموزشی را ندارند. برقراری امنیت در این نهادها صرفاً بر عهدۀ حراست و حفاظت خود آنهاست. برخی از کاربران به لحن محترمانۀ آن پست و بکار بردن الفاظی همچون «جناب»، «محترم» و یا «سردار» اعتراض کرده بودند. اعتراضی که منشاء آن بیشتر ناشی از خشونتی است که این روزها و شبها علیه مردم بیدفاع از ناحیۀ پارهای از نیروهای وابسته به حکومت بکار برده میشود.
اما در مورد سبک نگارشم. بعنوان یک اصل کلی، من به جد اعتقاد دارم که خشونت فقط سرنوشت «مهسا امینی»، «حدیث نجفی» یا جنایت باورنکردنی علیه «نیکا شاکرمی» نیست. خشونت کلامی هم شکل دیگر خشونت است. من چون در جامعۀ لبریز از خشونت و توهین کلامی زندگی میکنم، اتفاقاً اصرار دارم که به همه در نوشتههایم احترام بگذارم. از رفتگر محلۀمان گرفته تا نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهور آمریکا، تا بزرگان و سران نظام خودمان، تا فرماندهان نظامی و انتظامی. برخلاف بسیاری از مخالفین و براندازان نظام و در نقطه مقابل طرفداران آن، هتاکی، فحاشی، بیاحترامی و توهین را مترادف با انقلابیگری، بیباکی، شجاعت و جسارت نمیدانم. الگوی گفتاری من، «وتسلاو هاول»، «نلسون ماندلا»، «مهاتما گاندی»، «محمد مصدق»، «مهدی بازرگان»، «حسینعلی منتظری»، «سیدمحمد خاتمی» و «شهبانو فرح پهلوی» هستند.
اما نکتۀ دوم پیرامون پرسش از سردار اشتری و پاسخ مشارالیه. دهۀ هشتادیهای عزیزم، فرزندانم، بنای دمکراسی همچون خانههایی که در آنها بسر میبریم، خشت با خشت و آجر به آجر ساخته میشود. بنا بلدوزروار و انقلابی آن معلوم نیست چقدر به تحقق آزادی منجر شود. همچنانکه انقلاب سال۵۷ بسیاری از اهداف و آرمانهای دمکراتیک آنرا نتوانست محقق سازد. یکی از نخستین خشتهای بنای دمکراسی، مؤظف ساختن ارکان قدرت به پاسخگویی است. دویستبار دیگر هم انقلاب نماییم، مادام که خشتهای دمکراسی بر روی هم استوار نشده باشند، بعید بنظر میرسد بجایی برسیم.
اما در مورد سبک نگارشم. بعنوان یک اصل کلی، من به جد اعتقاد دارم که خشونت فقط سرنوشت «مهسا امینی»، «حدیث نجفی» یا جنایت باورنکردنی علیه «نیکا شاکرمی» نیست. خشونت کلامی هم شکل دیگر خشونت است. من چون در جامعۀ لبریز از خشونت و توهین کلامی زندگی میکنم، اتفاقاً اصرار دارم که به همه در نوشتههایم احترام بگذارم. از رفتگر محلۀمان گرفته تا نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهور آمریکا، تا بزرگان و سران نظام خودمان، تا فرماندهان نظامی و انتظامی. برخلاف بسیاری از مخالفین و براندازان نظام و در نقطه مقابل طرفداران آن، هتاکی، فحاشی، بیاحترامی و توهین را مترادف با انقلابیگری، بیباکی، شجاعت و جسارت نمیدانم. الگوی گفتاری من، «وتسلاو هاول»، «نلسون ماندلا»، «مهاتما گاندی»، «محمد مصدق»، «مهدی بازرگان»، «حسینعلی منتظری»، «سیدمحمد خاتمی» و «شهبانو فرح پهلوی» هستند.
اما نکتۀ دوم پیرامون پرسش از سردار اشتری و پاسخ مشارالیه. دهۀ هشتادیهای عزیزم، فرزندانم، بنای دمکراسی همچون خانههایی که در آنها بسر میبریم، خشت با خشت و آجر به آجر ساخته میشود. بنا بلدوزروار و انقلابی آن معلوم نیست چقدر به تحقق آزادی منجر شود. همچنانکه انقلاب سال۵۷ بسیاری از اهداف و آرمانهای دمکراتیک آنرا نتوانست محقق سازد. یکی از نخستین خشتهای بنای دمکراسی، مؤظف ساختن ارکان قدرت به پاسخگویی است. دویستبار دیگر هم انقلاب نماییم، مادام که خشتهای دمکراسی بر روی هم استوار نشده باشند، بعید بنظر میرسد بجایی برسیم.