گروه سیاسی: یک استاد علوم سیاسی در گفتگو با روزنامه هم میهن گفت: دو مسئله همزمان در صحنه این روزها دیده میشوند که جمع کردن آنها در یک قاب تحلیلی دشوار مینماید. مسئله اول، نفس این حرکت است. این حرکت یک اتفاق مهم در ایران پس از انقلاب است که مشابهش نبوده است.
محمدجواد غلامرضا کاشی گفت: نخست اینکه این اعتراضات حرکتی است که به کلی از حصار ایدئولوژیهای چپ و راست و اسلامگرا و لیبرال بیرون آمده است. اساساً سنخ ایدئولوژیک ندارد.
با شعار «زن، زندگی، آزادی»، به یک حفره در همه فهمهای سیاسی یکصد سال اخیر اشاره میکند. حرکت اخیر ناظر به زندگی و از پندارهای آرمانی روایتهای پیشین فاصله گرفته است. پیشفرض همه حرکتهای سیاسی در ایران یک جامعه متعهد و همبسته به سوی آرمانهای بلند عادلانه، آزاد و مستقل و معنوی بوده است. همین آرمانباوریها بوده است که مردم را به مثابه تنهای همبسته و تسلیمطلب کرده و همه را دست و ذهنبسته تسلیم حزب، دولت و سازمان رهبریکننده جامعه کرده است. شهید اول و آخر این روایتها اصل زندگی با همه کثرتها و تنوعات و زیباییهای آن بوده است. اما این حرکت برای نخستینبار از بار سنگین فهم متعهد از جامعه عبور کرده و به اصل زندگی روی آورده است.
وی افزود: مسئله دومی که باید محل توجه باشد، بار سنگین سیاسی است که اهل سیاست بر دوش این حرکت نهادهاند و آن فهم انقلابی از این جریان است. این حرکت به مثابه یک چرخش اساسی در فهم ما به سیاست انقلاب هست، اما انقلاب نیست، اگر خیال کنیم که میتواند نظم مستقر را واژگون کند. جنس و سرشت این جریان در اساس با انقلاب به معنای سیاسیاش سازگار نیست. مسئلهای که در کنار خصوصیات این حرکت نباید از نظر دور داشته شود، ساختار و قدرت و توان نظام سیاسی است؛ نظامی که در ایران استقرار دارد، بههیچروی با نظام پهلوی قابل قیاس نیست. یک نظام قدرتمند است، حتی اگر بر اقلیتی از مردم تکیه کرده باشد. این نظام میتواند از موجودیت و بقاء خود دفاع کند. تکیه بر دین، بهرهمندی از ریشههای تاریخی، تجربههای تاریخی چهار دهه گذشته نظام مستقر را نیرومند کرده است. هر چه مسئله اول رو به آینده دارد، مسئله دوم حاکی از استواری و تداوم وضعیت موجود است. جمع آوردن این دو نقطه در یک قاب تحلیلی حقیقتاً دشوار است. آنچه شرایط امروز ایران را پیچیده کرده است، همزمانی این دو نقطه است. یک سوی میدان حرکتی در جریان است که از بسیاری از مفروضات نسلهای پیشین خود عبور کرده و چشماندازی از یک فردای دیگر تولید میکند و سوی دیگر نظامی استقرار دارد که فرض نابودنش را نمیتوان به سادگی پذیرفت. در چنین شرایطی است که وضعیت موجود نگرانکننده است اگر شاهد افزایش تنش میان این دو نقطه باشیم و امیدبخش است اگر نظام مستقر تن به یک سازوکار سیاسی برای عبور از این شرایط خطرناک بدهد.
محمدجواد غلامرضا کاشی گفت: نخست اینکه این اعتراضات حرکتی است که به کلی از حصار ایدئولوژیهای چپ و راست و اسلامگرا و لیبرال بیرون آمده است. اساساً سنخ ایدئولوژیک ندارد.
با شعار «زن، زندگی، آزادی»، به یک حفره در همه فهمهای سیاسی یکصد سال اخیر اشاره میکند. حرکت اخیر ناظر به زندگی و از پندارهای آرمانی روایتهای پیشین فاصله گرفته است. پیشفرض همه حرکتهای سیاسی در ایران یک جامعه متعهد و همبسته به سوی آرمانهای بلند عادلانه، آزاد و مستقل و معنوی بوده است. همین آرمانباوریها بوده است که مردم را به مثابه تنهای همبسته و تسلیمطلب کرده و همه را دست و ذهنبسته تسلیم حزب، دولت و سازمان رهبریکننده جامعه کرده است. شهید اول و آخر این روایتها اصل زندگی با همه کثرتها و تنوعات و زیباییهای آن بوده است. اما این حرکت برای نخستینبار از بار سنگین فهم متعهد از جامعه عبور کرده و به اصل زندگی روی آورده است.
وی افزود: مسئله دومی که باید محل توجه باشد، بار سنگین سیاسی است که اهل سیاست بر دوش این حرکت نهادهاند و آن فهم انقلابی از این جریان است. این حرکت به مثابه یک چرخش اساسی در فهم ما به سیاست انقلاب هست، اما انقلاب نیست، اگر خیال کنیم که میتواند نظم مستقر را واژگون کند. جنس و سرشت این جریان در اساس با انقلاب به معنای سیاسیاش سازگار نیست. مسئلهای که در کنار خصوصیات این حرکت نباید از نظر دور داشته شود، ساختار و قدرت و توان نظام سیاسی است؛ نظامی که در ایران استقرار دارد، بههیچروی با نظام پهلوی قابل قیاس نیست. یک نظام قدرتمند است، حتی اگر بر اقلیتی از مردم تکیه کرده باشد. این نظام میتواند از موجودیت و بقاء خود دفاع کند. تکیه بر دین، بهرهمندی از ریشههای تاریخی، تجربههای تاریخی چهار دهه گذشته نظام مستقر را نیرومند کرده است. هر چه مسئله اول رو به آینده دارد، مسئله دوم حاکی از استواری و تداوم وضعیت موجود است. جمع آوردن این دو نقطه در یک قاب تحلیلی حقیقتاً دشوار است. آنچه شرایط امروز ایران را پیچیده کرده است، همزمانی این دو نقطه است. یک سوی میدان حرکتی در جریان است که از بسیاری از مفروضات نسلهای پیشین خود عبور کرده و چشماندازی از یک فردای دیگر تولید میکند و سوی دیگر نظامی استقرار دارد که فرض نابودنش را نمیتوان به سادگی پذیرفت. در چنین شرایطی است که وضعیت موجود نگرانکننده است اگر شاهد افزایش تنش میان این دو نقطه باشیم و امیدبخش است اگر نظام مستقر تن به یک سازوکار سیاسی برای عبور از این شرایط خطرناک بدهد.