حمزه فیضیپور
انقلابی بودن، ماندن در مفهوم انقلاب و ضرورت استراتژی اصلاح در علوم اجتماعی واژهها یا اصطلاحات از نظر درک معنا و مفهوم کثرتپذیرند و تفسیربردار زیرا:
الف) خالق آنها “انسانها” هستند.
ب) استفاده کننده “انسانها” هستند.
ج) انسانها “متفاوت” اند. (در اندیشیدن، در خلق و خو، ایستارها، نفسانیات و…) به قول مولوی: «همه “آدمی” به یک خلق و خاص نیست/ ده انگشت به یک اندازه راست نیست». لذا همه ی ما شاهد تفاسیر، برداشتها و در نتیجه خلق آثار نوشتاری متکثر در باب یک “موضوع واحد” (مثلا مشارکت) هستیم که برای “انسان و کنشهایش” موضوعیت پیدا میکند.
این برداشت آنجا درست به نطر میرسد که هم حرکت و پویایی “ذهن” بشر را تابعی از حرکت در متن “زمان” بدانیم و هم بپذیریم تغییرپذبری و دگرگونی ناشی از این همراهی (پویایی ذهن و حرکت زمان) “گوناگونیها” را به دنبال دارد. البته این “گوناگونیها” ممکن است در تعاملات و مفاهمات “وحدتنظر” را به دنبال داشته باشد. در این نگاه واژه های فوق از این قاعده مستثنا نیستند.
نگارنده در این متن، “انقلابی بودن” و ماندن در مفهوم “انقلاب” را حسب درک ذهنی خویش یکی نمیداند و آن را باز تعریف مینماید. آنطور که هانتینگتون، انقلاب را «… یک تحول داخلی سریع، بنیادین و خشونت آمیز در زمینه ارزش های مسلط و اسطوره یک جامعه…» میداند و یا از نظر شهید مطهری: « انقلاب یعنی طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظام حاکم موجود، با هدف ایجاد نظمی مطلوب»، میتوان ماندن در “انقلاب” را به مفهومی باز تعریف نمود که شخصی یا گروهی مدام اندیشهای در پی “تحول” و واژگونی ساختارها را با خود یدک میکشد، گویی حتی با زمان هم حرکت نمیکند بلکه جلوتر از زمان در صدد بازآفرینی مستمر”عصیان” یا “تحول سریع و خشونت آمیز” در جهت ایجاد “نظمی مطلوب” است یعنی آنچه میبیند کمال “بینظمیها” در جامعه بوده، پس آنچه نیاز هست “طرح نو درانداختن مستمر” برای پایان ناهنجاریهاست که این میتواند همان مفهوم “انقلاب اجتماعی” باشد که “تدا اسکاچپل” در وصف انقلاب ایران علیه شاه در مقالهای با عنوان “دولت تحصیل دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران” ذکر کرده است. این تعریف از انقلاب یا ماندن در مفهوم “انقلاب” برای زمانی خاص قابل قبول است (انقلاب اسلامی درسال ۵۷ با ساختار و طلبیدن ارزشهایی خاص مانند اسقلال، آزادی، جمهوریت، اسلامیت و کنار گذاشتن ساختاری با ارزش های خاصش) الان که عمر انقلاب ما ۳۸بهار را پشت سر گذاشته است، “انقلابی بودن” نباید به معنای ماندن در مفهوم لغوی “انقلاب” باشد که در غیر این صورت “خود کرده های” خودمان را که دلسوزان انقلاب زمان کنونی را زمان “تثبیت” آن تعریف کرده اند زیر سوال میبریم در نتیجه با القاء این فهم به ذهن “نسل نوخواه” به گونهای این پیام را میدهیم که در انقلاب ما انقلاب لازم است ، آنچه باید به آن اندیشید استمرار “انقلاب اسلامی” میباشد نه اندیشه ی ماندن در مفهوم “انقلاب”.
دوستداران انقلاب اسلامی استمرارش را در تحقق محتوا و اهداف از اول تعریف شدهای میدانند که برای آنها انقلاب شد. اینجاست که به قول اسکاچپل برای جلوگیری از وقوع یک انقلاب دیگر، باید عواملی را در نظر گرفت که در دایرهی اراده و کنترل “انقلابیون” قرار نمیگیرد (عوامل غیر ارادی). با این وصف سوال اساسی این است با چه منطقی و یا با چه استراتژی میتوان “تثبیت محتوای انقلاب اسلامی” را تحکیم بخشید بدون آنکه تزلزلی پیش آید؟ این نوع سوال از جنس سوالاتی است که در چارچوب نظریات جامعه شناختی (بخصوص نظریه های کارکردگرا) مطرح میشوند: نظم اجتماعی (استمرار انقلاب اسلامی) را به چه شکل از طریق ارزشها (عزت، آزادگی، عدالت محوری و…) میتوان “پایدار” نگاه داشت؟ به نظر میآید پایداری انقلاب ما از طریق ارزشها نیازمند یک استراتژی یا راهبرد قوی در جهت جلوگیری از تولید و باز تولید شرایط قبل از یک “انقلاب ” است. مثلا از منظر روانشناسی: ناکامی های ناشی از بیعدالتیها و شدت محرومیتها / از منظر جامعه شناسی: عدم گردش نخبگان که منجر به نا متعادل شدن جامعه میگردد، ناکارآمدی کارگزاران، تجمع عناصر نالایق در سطوح مدیریتی و…….
همانطور که به تعبیر معمار این انقلاب (امام خمینی) «تمام انبیاء، برای اصلاح جامعه آمدند» تا با روشنگری هایشان جلوی فزون خواهیها و سوء استفاده انسانها از شرایط مناسب به نفع خویشتن و نیز طغیانگریش گرفته شود، همانطور که منطق “حکومت داری” امام علی «ع»(تعریف روشن از حقوق متقابل حاکم و مردم)، استمرارش را امام حسین «ع» در منطق “اصلاح”، خواستن رویه های صواب، دادن پاسخ مثبت به دعوت مردم میدانست، استمرار انقلاب ما نیز نیازمند همان منطقی است که بر اساس آن بوجود آمد، یعنی استراتژی “اصلاح” و “اصلاحگری” در حوزهها و رویههایی که اگر همپای “زمان” و در چارچوب “ارزش های اصیل الهی – مردمی” اتفاق نیفتد آنگاه باید تجمیع مطالبات و ظهور و بروزش را در شکلی دیگر به نظاره نشست.
اصلاحاتی که بزرگان انقلابی (که نمیخواهند در مفهوم انقلاب بمانند) بدنبال آن هستند یک استراتژی دقیق است تا در پرتو آن انقلاب اسلامی از گزند “آسیب ها” مصون بماند و مسیرش را در همراهی با “نسل هایی” ادامه دهد که میخواهند “انقلابی” و هم حافظ ارزشها باشند، هم نوخواهی آنان در داخل چارچوبها به فراخور “طبیعت خواسته هایشان” پاس داشته شود.
انقلابی بودن، ماندن در مفهوم انقلاب و ضرورت استراتژی اصلاح در علوم اجتماعی واژهها یا اصطلاحات از نظر درک معنا و مفهوم کثرتپذیرند و تفسیربردار زیرا:
الف) خالق آنها “انسانها” هستند.
ب) استفاده کننده “انسانها” هستند.
ج) انسانها “متفاوت” اند. (در اندیشیدن، در خلق و خو، ایستارها، نفسانیات و…) به قول مولوی: «همه “آدمی” به یک خلق و خاص نیست/ ده انگشت به یک اندازه راست نیست». لذا همه ی ما شاهد تفاسیر، برداشتها و در نتیجه خلق آثار نوشتاری متکثر در باب یک “موضوع واحد” (مثلا مشارکت) هستیم که برای “انسان و کنشهایش” موضوعیت پیدا میکند.
این برداشت آنجا درست به نطر میرسد که هم حرکت و پویایی “ذهن” بشر را تابعی از حرکت در متن “زمان” بدانیم و هم بپذیریم تغییرپذبری و دگرگونی ناشی از این همراهی (پویایی ذهن و حرکت زمان) “گوناگونیها” را به دنبال دارد. البته این “گوناگونیها” ممکن است در تعاملات و مفاهمات “وحدتنظر” را به دنبال داشته باشد. در این نگاه واژه های فوق از این قاعده مستثنا نیستند.
نگارنده در این متن، “انقلابی بودن” و ماندن در مفهوم “انقلاب” را حسب درک ذهنی خویش یکی نمیداند و آن را باز تعریف مینماید. آنطور که هانتینگتون، انقلاب را «… یک تحول داخلی سریع، بنیادین و خشونت آمیز در زمینه ارزش های مسلط و اسطوره یک جامعه…» میداند و یا از نظر شهید مطهری: « انقلاب یعنی طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظام حاکم موجود، با هدف ایجاد نظمی مطلوب»، میتوان ماندن در “انقلاب” را به مفهومی باز تعریف نمود که شخصی یا گروهی مدام اندیشهای در پی “تحول” و واژگونی ساختارها را با خود یدک میکشد، گویی حتی با زمان هم حرکت نمیکند بلکه جلوتر از زمان در صدد بازآفرینی مستمر”عصیان” یا “تحول سریع و خشونت آمیز” در جهت ایجاد “نظمی مطلوب” است یعنی آنچه میبیند کمال “بینظمیها” در جامعه بوده، پس آنچه نیاز هست “طرح نو درانداختن مستمر” برای پایان ناهنجاریهاست که این میتواند همان مفهوم “انقلاب اجتماعی” باشد که “تدا اسکاچپل” در وصف انقلاب ایران علیه شاه در مقالهای با عنوان “دولت تحصیل دار و اسلام شیعه در انقلاب ایران” ذکر کرده است. این تعریف از انقلاب یا ماندن در مفهوم “انقلاب” برای زمانی خاص قابل قبول است (انقلاب اسلامی درسال ۵۷ با ساختار و طلبیدن ارزشهایی خاص مانند اسقلال، آزادی، جمهوریت، اسلامیت و کنار گذاشتن ساختاری با ارزش های خاصش) الان که عمر انقلاب ما ۳۸بهار را پشت سر گذاشته است، “انقلابی بودن” نباید به معنای ماندن در مفهوم لغوی “انقلاب” باشد که در غیر این صورت “خود کرده های” خودمان را که دلسوزان انقلاب زمان کنونی را زمان “تثبیت” آن تعریف کرده اند زیر سوال میبریم در نتیجه با القاء این فهم به ذهن “نسل نوخواه” به گونهای این پیام را میدهیم که در انقلاب ما انقلاب لازم است ، آنچه باید به آن اندیشید استمرار “انقلاب اسلامی” میباشد نه اندیشه ی ماندن در مفهوم “انقلاب”.
دوستداران انقلاب اسلامی استمرارش را در تحقق محتوا و اهداف از اول تعریف شدهای میدانند که برای آنها انقلاب شد. اینجاست که به قول اسکاچپل برای جلوگیری از وقوع یک انقلاب دیگر، باید عواملی را در نظر گرفت که در دایرهی اراده و کنترل “انقلابیون” قرار نمیگیرد (عوامل غیر ارادی). با این وصف سوال اساسی این است با چه منطقی و یا با چه استراتژی میتوان “تثبیت محتوای انقلاب اسلامی” را تحکیم بخشید بدون آنکه تزلزلی پیش آید؟ این نوع سوال از جنس سوالاتی است که در چارچوب نظریات جامعه شناختی (بخصوص نظریه های کارکردگرا) مطرح میشوند: نظم اجتماعی (استمرار انقلاب اسلامی) را به چه شکل از طریق ارزشها (عزت، آزادگی، عدالت محوری و…) میتوان “پایدار” نگاه داشت؟ به نظر میآید پایداری انقلاب ما از طریق ارزشها نیازمند یک استراتژی یا راهبرد قوی در جهت جلوگیری از تولید و باز تولید شرایط قبل از یک “انقلاب ” است. مثلا از منظر روانشناسی: ناکامی های ناشی از بیعدالتیها و شدت محرومیتها / از منظر جامعه شناسی: عدم گردش نخبگان که منجر به نا متعادل شدن جامعه میگردد، ناکارآمدی کارگزاران، تجمع عناصر نالایق در سطوح مدیریتی و…….
همانطور که به تعبیر معمار این انقلاب (امام خمینی) «تمام انبیاء، برای اصلاح جامعه آمدند» تا با روشنگری هایشان جلوی فزون خواهیها و سوء استفاده انسانها از شرایط مناسب به نفع خویشتن و نیز طغیانگریش گرفته شود، همانطور که منطق “حکومت داری” امام علی «ع»(تعریف روشن از حقوق متقابل حاکم و مردم)، استمرارش را امام حسین «ع» در منطق “اصلاح”، خواستن رویه های صواب، دادن پاسخ مثبت به دعوت مردم میدانست، استمرار انقلاب ما نیز نیازمند همان منطقی است که بر اساس آن بوجود آمد، یعنی استراتژی “اصلاح” و “اصلاحگری” در حوزهها و رویههایی که اگر همپای “زمان” و در چارچوب “ارزش های اصیل الهی – مردمی” اتفاق نیفتد آنگاه باید تجمیع مطالبات و ظهور و بروزش را در شکلی دیگر به نظاره نشست.
اصلاحاتی که بزرگان انقلابی (که نمیخواهند در مفهوم انقلاب بمانند) بدنبال آن هستند یک استراتژی دقیق است تا در پرتو آن انقلاب اسلامی از گزند “آسیب ها” مصون بماند و مسیرش را در همراهی با “نسل هایی” ادامه دهد که میخواهند “انقلابی” و هم حافظ ارزشها باشند، هم نوخواهی آنان در داخل چارچوبها به فراخور “طبیعت خواسته هایشان” پاس داشته شود.