اسماعیل حسینپور
عدم درک درست از مفهوم وحدت – که یک ضرورت انکارناپذیر است – سبب بروز تک صدایی در یک جامعه میشود. بدیهی است در جامعۀ تک صدا، که همراهی با اندیشۀ غالب و رایج در جامعه به یک فضیلت تبدیل شود؛ هر گونه نقد و نظر بر خلاف آن اندیشۀ خودحق پندار، به نوعی مخالفت با آن صدای واحد تعبیر میشود و در این فضا، امکان رشد و بالندگی فکری وجود ندارد.
در جامعه ای که عقلا، متفکران، صاحبان خرد و اندیشه، به قول مولوی: «سرها کشیده در گلیم» باشند و از همۀ سرها تنها یک صدا برخیزد؛ به یقین در این جامعۀ تیره روز تک صدا، دلسوزان، ناصحان و منتقدان جایگاهی نخواهند داشت و در این فضا، صحبت از گفتگو بیمعنا است.
گفتگو زمانی ظهور و عینینت پیدا میکند که هیچ یک از طرفین گفتگو، خود و اندیشه شان را حق مطلق نپندارند و از موضع برابر با هم گفتگو کنند. رسانههای رسمی و جمعی، صرفا در خدمت تفکر غالب در جامعه نباشند و صاحبان اندیشه، بیهیچ هراسی، در نهایت امنیت و آرامش و با حفظ اصول گفتگو، از همان رسانههای عمومی، به ابراز نظر بپردازند.
وقتی در یک جامعه، تک صدایی یک ارزش تلقی میشود و همۀ ابزارهای تبلیغی و فرهنگی برای نهادینه کردن این تفکر بسیج میشوند و مصلحان و منتقدان و صاحبان خرد و اندیشه، مهجور و صدا در گلو شکسته میمانند و همۀ راهها بر رهروان آزاداندیشی و مصلحان بسته میشود؛ انباشت صداها در طول سالیان، روزی در کوچه، خیابان، مدرسه، دانشگاه و… فوارۀ فریاد میشود.
نیک پیداست که راز تک صدایی در جامعه، مردمانکاری است. اگر کار به دستان مردم باور باشند اجازه میدهند صدای همۀ مردم و سلایق مختلف شنیده شود. اجاز میدهند همۀ مردم دیده شوند. با دسته بندیهای ناصواب و رایج، در دلها بذر کینه افشاندن و هم وطن خویش را بیگانه پنداشتن و «اشداء علی الکفار» را در برابرش، بر لب آوردن و «رحماء بینهم» را به فراموشی سپردن، هیچ گاه به وحدت نمی انجامد.
زمانی که یک تفکر برخلاف فرمایش تابناک حضرت رسول(ص) که: «اختلاف امتی رحمهٌ» آروزیش تک صدایی، حاکمیت هماهنگ و یکدست است و برای تحقق این آرزوی بی ثمر و امیدسوز، ابایی از حذف رقبای فکری خود ندارد تا چند قوه را تسخیر نماید و سپس به این هم بسنده نمی کند و با خویش منجی نمایی، شایستگان را به بهانۀ واهیِ «بانیان وضع موجود» حذف میکند، این جماعت حق ندارند دم از گفتگو بزنند.
تفکرِ منادی تک صدایی، که تحقق حاکمیت هماهنگ و یکدست را راز توسعه و خدمت میدانست، باید پاسخگو باشد به رغم این که همه قوا و قدرت و همۀ ابزارها و رسانههای جمعی را در اختیار دارد، چرا فاقد پایگاه و جایگاه در بین مردم است و قادر به ادارۀ امور نیست و حتی از تأمین مایحتاج ضروری زندگی مردم عاجز است؟
تا زمانی که صدا و سیما در اختیار یک تفکر باشد؛ تا زمانی که از مجلس و دولت و تریبونهای رسمی و عمومی تنها یک صدا برخیزد، تا زمانی که صدای دلسوزان شنیده نشود؛ با شعار «مردم و مردمی بودن»، نمی توان شکاف عمیق بین مردم و کار به دستان را پر کرد و «گره از کار فروبستۀ خلق» گشود و اساساً در این بستر حسرت بار، گفتگویی شکل نمیگیرد.
راز این ناکامیهای بزرگ، انتقادناپذیری، عدم گفتگو، تک صدایی، خودحق پنداری، حذف نخبگان و صاحبان اندیشه، میدان دادن به برخی تندروها و تنگ نظران است که انتظار میرود در راستای قوام بخشی به ملک و ملت، زمینۀ شنیدن صدای منتقدان و حتی مخالفان فراهم شود چرا که جامعۀ تک صدا، فرجام نامبارکی خواهد داشت.
عدم درک درست از مفهوم وحدت – که یک ضرورت انکارناپذیر است – سبب بروز تک صدایی در یک جامعه میشود. بدیهی است در جامعۀ تک صدا، که همراهی با اندیشۀ غالب و رایج در جامعه به یک فضیلت تبدیل شود؛ هر گونه نقد و نظر بر خلاف آن اندیشۀ خودحق پندار، به نوعی مخالفت با آن صدای واحد تعبیر میشود و در این فضا، امکان رشد و بالندگی فکری وجود ندارد.
در جامعه ای که عقلا، متفکران، صاحبان خرد و اندیشه، به قول مولوی: «سرها کشیده در گلیم» باشند و از همۀ سرها تنها یک صدا برخیزد؛ به یقین در این جامعۀ تیره روز تک صدا، دلسوزان، ناصحان و منتقدان جایگاهی نخواهند داشت و در این فضا، صحبت از گفتگو بیمعنا است.
گفتگو زمانی ظهور و عینینت پیدا میکند که هیچ یک از طرفین گفتگو، خود و اندیشه شان را حق مطلق نپندارند و از موضع برابر با هم گفتگو کنند. رسانههای رسمی و جمعی، صرفا در خدمت تفکر غالب در جامعه نباشند و صاحبان اندیشه، بیهیچ هراسی، در نهایت امنیت و آرامش و با حفظ اصول گفتگو، از همان رسانههای عمومی، به ابراز نظر بپردازند.
وقتی در یک جامعه، تک صدایی یک ارزش تلقی میشود و همۀ ابزارهای تبلیغی و فرهنگی برای نهادینه کردن این تفکر بسیج میشوند و مصلحان و منتقدان و صاحبان خرد و اندیشه، مهجور و صدا در گلو شکسته میمانند و همۀ راهها بر رهروان آزاداندیشی و مصلحان بسته میشود؛ انباشت صداها در طول سالیان، روزی در کوچه، خیابان، مدرسه، دانشگاه و… فوارۀ فریاد میشود.
نیک پیداست که راز تک صدایی در جامعه، مردمانکاری است. اگر کار به دستان مردم باور باشند اجازه میدهند صدای همۀ مردم و سلایق مختلف شنیده شود. اجاز میدهند همۀ مردم دیده شوند. با دسته بندیهای ناصواب و رایج، در دلها بذر کینه افشاندن و هم وطن خویش را بیگانه پنداشتن و «اشداء علی الکفار» را در برابرش، بر لب آوردن و «رحماء بینهم» را به فراموشی سپردن، هیچ گاه به وحدت نمی انجامد.
زمانی که یک تفکر برخلاف فرمایش تابناک حضرت رسول(ص) که: «اختلاف امتی رحمهٌ» آروزیش تک صدایی، حاکمیت هماهنگ و یکدست است و برای تحقق این آرزوی بی ثمر و امیدسوز، ابایی از حذف رقبای فکری خود ندارد تا چند قوه را تسخیر نماید و سپس به این هم بسنده نمی کند و با خویش منجی نمایی، شایستگان را به بهانۀ واهیِ «بانیان وضع موجود» حذف میکند، این جماعت حق ندارند دم از گفتگو بزنند.
تفکرِ منادی تک صدایی، که تحقق حاکمیت هماهنگ و یکدست را راز توسعه و خدمت میدانست، باید پاسخگو باشد به رغم این که همه قوا و قدرت و همۀ ابزارها و رسانههای جمعی را در اختیار دارد، چرا فاقد پایگاه و جایگاه در بین مردم است و قادر به ادارۀ امور نیست و حتی از تأمین مایحتاج ضروری زندگی مردم عاجز است؟
تا زمانی که صدا و سیما در اختیار یک تفکر باشد؛ تا زمانی که از مجلس و دولت و تریبونهای رسمی و عمومی تنها یک صدا برخیزد، تا زمانی که صدای دلسوزان شنیده نشود؛ با شعار «مردم و مردمی بودن»، نمی توان شکاف عمیق بین مردم و کار به دستان را پر کرد و «گره از کار فروبستۀ خلق» گشود و اساساً در این بستر حسرت بار، گفتگویی شکل نمیگیرد.
راز این ناکامیهای بزرگ، انتقادناپذیری، عدم گفتگو، تک صدایی، خودحق پنداری، حذف نخبگان و صاحبان اندیشه، میدان دادن به برخی تندروها و تنگ نظران است که انتظار میرود در راستای قوام بخشی به ملک و ملت، زمینۀ شنیدن صدای منتقدان و حتی مخالفان فراهم شود چرا که جامعۀ تک صدا، فرجام نامبارکی خواهد داشت.