گروه سیاسی: عباس عبدی در روزنامه هم میهن نوشت: بیایید این پرسش را طرح کنیم که دانشجویان مگر بیمار و یا بیکار هستند که زندگی و وقت خود را به اعتراض بگذرانند و آینده تحصیلی و زندگی خود را در خطر قرار دهند و بجایش وارد سیاست شوند؟ آن هم نه سیاستی که متعارف است بلکه سیاست جنبشی و هزینهدار؟
این سادهانگاری را کنار بگذاریم که آنان فریبخورده و تحت تاثیر تبلیغات بیگانگان هستند. آنان در جوانی میخواهند زندگی کنند و آینده خود را بسازند. همین و بس. پس چرا وارد جریان سیاسی اعتراضی میشوند؟
بطور قطع میتوان گفت که در یک جامعه متعارف که تقسیم کار وجود دارد هر کس به حرفهای و فعالیتی مشغول است و قرار نیست کسی کار دیگری را انجام دهد و در چنین جامعهای سیاستورزی حرفهای کار احزاب و گروههای سیاسی است و دانشجویان هم اگر علاقهمند به این کار باشند از خلال این نهادها مشغول فعالیت میشوند.
در چنین جامعهای دانشجو به صفت فردی و گرایشهایی که دارد از طریق نهاد مدنی سیاسی فعالیت میکند. نه دانشجو بیماری سیاسی دارد و نه جامعه دچار نقص نهادی است.
ولی هنگامی که جامعه دچار دو مشکل میشود بناچار شاهد جریان سیاسی دانشجویی خواهیم بود. اولین مشکل در مقطعی رخ میدهد که جامعه با یک پوستاندازی جدی روبرو است به نحوی که گروههای سیاسی و احزاب متعارف و سنتی و حتی اهل فکر و روشنفکران جامعه نیز، قادر به عبور از این مقطع و نقطه عطف نیستند یا آمادگی درک و مواجهه با آن را ندارند.
در چنین شرایطی دانشجویان بصورت غریزی و جمعی واکنش نشان میدهند و ایجاد کننده وضعی میشوند که جنبش دانشجویی نامیده میشود، و با عبور از این نقطه عطف نیز جنبش به پایان میرسد. نمونه روشن آن جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه و اروپا و نیز حضور دانشجویان آمریکای شمالی در جریان ضد جنگ ویتنام است. جنبشی که در مقاطع و اندازههای دیگر در کشورهای زیادی دیده شده است.مشکل دوم ناشی از ضعف نهادی سیاست است. هنگامی که احزاب و گروهها کارکرد خود را نداشته باشند یا ممنوع از بروز کارکرد باشند دانشگاه و دانشجویان جانشین آنها میشوند و بار آنها را به گردن نحیف خود میگیرند. در هر دو صورت دانشجو بیمار و بیکار نیست که سیاستورزی کند، بلکه موجود سرزندهای است که نگاه به آینده دارد آن هم در جامعهای که همه به خود و گذشته مشغول هستند.
در هفتاد سال گذشته یعنی از سال ۱۳۳۲ تا کنون ما با هر دو وضعیت مواجه بودهایم. حضور اعتراضی امروز دانشجویان بیش از این که ناشی از نقیصه دوم باشد ناشی از نوعی پوستاندازی تاریخی است که در الگوهای رفتاری متعارف و سنتی نمیگنجد بطوری که این حضور دانشجویی حکومتگران را هم گیج کرده است.
مواجهه با این حرکت متفاوت از زمانی است که دانشجویان به دلیل فقدان یا ضعف نهادهای حزبی، یا در رقابت با آنان فعالیت سیاسی میکنند مثل دهه هشتاد. امروز پیام این جنبش متفاوت از گذشته است و تنها زمانی فروکش میکند که شنیده شود.
این سادهانگاری را کنار بگذاریم که آنان فریبخورده و تحت تاثیر تبلیغات بیگانگان هستند. آنان در جوانی میخواهند زندگی کنند و آینده خود را بسازند. همین و بس. پس چرا وارد جریان سیاسی اعتراضی میشوند؟
بطور قطع میتوان گفت که در یک جامعه متعارف که تقسیم کار وجود دارد هر کس به حرفهای و فعالیتی مشغول است و قرار نیست کسی کار دیگری را انجام دهد و در چنین جامعهای سیاستورزی حرفهای کار احزاب و گروههای سیاسی است و دانشجویان هم اگر علاقهمند به این کار باشند از خلال این نهادها مشغول فعالیت میشوند.
در چنین جامعهای دانشجو به صفت فردی و گرایشهایی که دارد از طریق نهاد مدنی سیاسی فعالیت میکند. نه دانشجو بیماری سیاسی دارد و نه جامعه دچار نقص نهادی است.
ولی هنگامی که جامعه دچار دو مشکل میشود بناچار شاهد جریان سیاسی دانشجویی خواهیم بود. اولین مشکل در مقطعی رخ میدهد که جامعه با یک پوستاندازی جدی روبرو است به نحوی که گروههای سیاسی و احزاب متعارف و سنتی و حتی اهل فکر و روشنفکران جامعه نیز، قادر به عبور از این مقطع و نقطه عطف نیستند یا آمادگی درک و مواجهه با آن را ندارند.
در چنین شرایطی دانشجویان بصورت غریزی و جمعی واکنش نشان میدهند و ایجاد کننده وضعی میشوند که جنبش دانشجویی نامیده میشود، و با عبور از این نقطه عطف نیز جنبش به پایان میرسد. نمونه روشن آن جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه و اروپا و نیز حضور دانشجویان آمریکای شمالی در جریان ضد جنگ ویتنام است. جنبشی که در مقاطع و اندازههای دیگر در کشورهای زیادی دیده شده است.مشکل دوم ناشی از ضعف نهادی سیاست است. هنگامی که احزاب و گروهها کارکرد خود را نداشته باشند یا ممنوع از بروز کارکرد باشند دانشگاه و دانشجویان جانشین آنها میشوند و بار آنها را به گردن نحیف خود میگیرند. در هر دو صورت دانشجو بیمار و بیکار نیست که سیاستورزی کند، بلکه موجود سرزندهای است که نگاه به آینده دارد آن هم در جامعهای که همه به خود و گذشته مشغول هستند.
در هفتاد سال گذشته یعنی از سال ۱۳۳۲ تا کنون ما با هر دو وضعیت مواجه بودهایم. حضور اعتراضی امروز دانشجویان بیش از این که ناشی از نقیصه دوم باشد ناشی از نوعی پوستاندازی تاریخی است که در الگوهای رفتاری متعارف و سنتی نمیگنجد بطوری که این حضور دانشجویی حکومتگران را هم گیج کرده است.
مواجهه با این حرکت متفاوت از زمانی است که دانشجویان به دلیل فقدان یا ضعف نهادهای حزبی، یا در رقابت با آنان فعالیت سیاسی میکنند مثل دهه هشتاد. امروز پیام این جنبش متفاوت از گذشته است و تنها زمانی فروکش میکند که شنیده شود.