گروه سیاسی: داوود حشمتی در سایت امتداد نوشت: پیشترها وقتی تعداد زیادی از ماموران نیروی انتظامی آماده باش در محلی را می دیدم، از خودم می پرسیدم: چه اتفاقی افتاده و چه خیز شده است؟. اما در دو سال اخیر هر روز اول صبح وقتی از خیابان طالقانی عبور می کنم و حجم زیادی از نیروهای انتظامی را می بینم، با خودم می گویم: یکبار دیگر قرار است تجمع جانبازان در مقابل ساختمان بنیاد شهید برگزار شود، اما نکته اینجاست که من به عنوان یک روزنامه نگار نمی توانم ماشینم را نگه دارم، بایستم و منتظر برگزاری تجمع و تهیه گزارش از آن باشم.
این حق مسلم روزنامه نگاری از من سلب شده است که بایستم و از آنها که برای تجمع به این محل می آیند گزارش تهیه کنم و بپرسم، ماجرا چیست؟ خواسته های شما چیست؟ چرا تعداد این اعتراضات زیاد شده است؟ چگونه است که وفادارترین و هزینه پرداخته ترین قشر متعلق به نظام این روزها مکرر در مقابل این ساختمان جمع می شوند؟ چرا تاکنون هیچ گزارشی از شما در رسانه ها منتشر نشده است؟ چه خواسته ای دارید که نه شما آن را شفاف به رسانه ها می برید و نه مسئولان این نهاد حاضر هستند آنها را فاش کنند؟
سیستمی که در آن خبرنگاری و روزنامه نگاری دارای حقوق مشخص و روشن باشد، برای روزنامه نگار حقی بیشتر از افراد عادی در زمینه دستیابی به اطلاعات قائل است. روزنامه نگاران به واسطه اینکه افرادی با هویت روشن و شناخته شده هستند اجازه دارند به این اطلاعات دست پیدا کند. این فقط منحصر به تجمعات نیست. با اینحال اگر مردم عادی اجازه نداشته باشند در محل هایی که قرار است تجمعی برگزار شود بایستند، اما این حق برای روزنامه نگار به صورت ذاتی وجود دارد، اما از روزنامه نگاران ایران سلب شده است. از آن طرف حتی ممکن است شما به عنوان یک شهروند راحت تر بتوانید در خیابان ماشینتان را پاک کنید و کناری بایستید و تماشا کنید. اما اگر کسی متوجه شود ما خبرنگار هستید ماجرا کاملا فرق می کند.
وقتی فراخوانی برای تجمعات اعلام می شود، من به عنوان روزنامه نگار حق دارم بروم در یک گوشه از خیابان انقلاب، با دوربین ساده بایستم و منتظر باشم ببینم چه اتفاقی می افتد. آیا اساسا تجمعی صورت می گیرد؟ اگر نمی گیرد چرا؟ اگر تجمعی صورت می گیرد، از کجا آغاز میشود؟ شعارها چیست؟ چه طیفی از مردم را دربر می گیرد؟ به لحاظ سنی، جنسیتی و طبقه اجتماعی از چه ترکیبی برخوردار است؟
در کشورهای دیگر حتی هر دو طرف (معترض و نیروهای انتظامی) تلاش می کنند تا امنیت خبرنگاران را تضمین کنند چون به بازتاب دادن واقعیت و حقیقت کمک می کند. هر دو طرف وقتی خود را برحق ببینند نیازمند این هستند که حقیقت همانطور که اتفاق می افتد، روایت شود. برای همین خبرنگاران در تجمعات دیگر کشورها با کاورهایی که روی آن نوشته شده press در میان جمعیت دیده میشوند که آزادانه از نقطه ای به نقطه دیگر می روند، فیلم و گزارش تهیه می کنند و از مصدومان هر دو طرف آن تجمع روایت هایشان را منتشر می کنند.
اینجا اما ما دارای چنین حقی نیستیم. برخی معتقدند که اساسا این حق اعطا شدنی نیست. وظیفه ذاتی خبرنگاران است و حتی در صورت برخوردهای فیزیکی و یا دستگیری و غیره هم باید ایستاد و به تهیه گزارش در این زمینه پرداخت. اما نگاهی به وضعیت نیلوفر حامدی (خبرنگار شرق) و الهه محمدی (خبرنگار روزنامه هم میهن) که در ماجرای مرگ مهسا امینی هنوز هم در بازداشت به سر می برند، نشان می دهد درحالی که آزادی فردی و زندگی و معیشت روزنامه نگار به اسارت و زندان کشیده میشود، چرا هیچ کس حاضر نیست چنین ریسکی را متحمل شود.
این حق مسلم روزنامه نگاری از من سلب شده است که بایستم و از آنها که برای تجمع به این محل می آیند گزارش تهیه کنم و بپرسم، ماجرا چیست؟ خواسته های شما چیست؟ چرا تعداد این اعتراضات زیاد شده است؟ چگونه است که وفادارترین و هزینه پرداخته ترین قشر متعلق به نظام این روزها مکرر در مقابل این ساختمان جمع می شوند؟ چرا تاکنون هیچ گزارشی از شما در رسانه ها منتشر نشده است؟ چه خواسته ای دارید که نه شما آن را شفاف به رسانه ها می برید و نه مسئولان این نهاد حاضر هستند آنها را فاش کنند؟
سیستمی که در آن خبرنگاری و روزنامه نگاری دارای حقوق مشخص و روشن باشد، برای روزنامه نگار حقی بیشتر از افراد عادی در زمینه دستیابی به اطلاعات قائل است. روزنامه نگاران به واسطه اینکه افرادی با هویت روشن و شناخته شده هستند اجازه دارند به این اطلاعات دست پیدا کند. این فقط منحصر به تجمعات نیست. با اینحال اگر مردم عادی اجازه نداشته باشند در محل هایی که قرار است تجمعی برگزار شود بایستند، اما این حق برای روزنامه نگار به صورت ذاتی وجود دارد، اما از روزنامه نگاران ایران سلب شده است. از آن طرف حتی ممکن است شما به عنوان یک شهروند راحت تر بتوانید در خیابان ماشینتان را پاک کنید و کناری بایستید و تماشا کنید. اما اگر کسی متوجه شود ما خبرنگار هستید ماجرا کاملا فرق می کند.
وقتی فراخوانی برای تجمعات اعلام می شود، من به عنوان روزنامه نگار حق دارم بروم در یک گوشه از خیابان انقلاب، با دوربین ساده بایستم و منتظر باشم ببینم چه اتفاقی می افتد. آیا اساسا تجمعی صورت می گیرد؟ اگر نمی گیرد چرا؟ اگر تجمعی صورت می گیرد، از کجا آغاز میشود؟ شعارها چیست؟ چه طیفی از مردم را دربر می گیرد؟ به لحاظ سنی، جنسیتی و طبقه اجتماعی از چه ترکیبی برخوردار است؟
در کشورهای دیگر حتی هر دو طرف (معترض و نیروهای انتظامی) تلاش می کنند تا امنیت خبرنگاران را تضمین کنند چون به بازتاب دادن واقعیت و حقیقت کمک می کند. هر دو طرف وقتی خود را برحق ببینند نیازمند این هستند که حقیقت همانطور که اتفاق می افتد، روایت شود. برای همین خبرنگاران در تجمعات دیگر کشورها با کاورهایی که روی آن نوشته شده press در میان جمعیت دیده میشوند که آزادانه از نقطه ای به نقطه دیگر می روند، فیلم و گزارش تهیه می کنند و از مصدومان هر دو طرف آن تجمع روایت هایشان را منتشر می کنند.
اینجا اما ما دارای چنین حقی نیستیم. برخی معتقدند که اساسا این حق اعطا شدنی نیست. وظیفه ذاتی خبرنگاران است و حتی در صورت برخوردهای فیزیکی و یا دستگیری و غیره هم باید ایستاد و به تهیه گزارش در این زمینه پرداخت. اما نگاهی به وضعیت نیلوفر حامدی (خبرنگار شرق) و الهه محمدی (خبرنگار روزنامه هم میهن) که در ماجرای مرگ مهسا امینی هنوز هم در بازداشت به سر می برند، نشان می دهد درحالی که آزادی فردی و زندگی و معیشت روزنامه نگار به اسارت و زندان کشیده میشود، چرا هیچ کس حاضر نیست چنین ریسکی را متحمل شود.