گروه سیاسی: صابر گلعنبری، کارشناس روابط بینالملل در یادداشتی در روزنامه هم میهن به بررسی سه فرضیه درباره توافق پکن پرداخته است:
سه فرضیه درباره توافق پکن میان ایران و عربستان قابلطرح است؛ فرضیه نخست اینکه بهنفع اسرائیل نیست و همچنین بهدلیل نقش چین در توافق و تأثیرات احتمالی آن بر موازنه قوا میان قدرتهای بزرگ در خاورمیانه، نباید خوشایند آمریکا و غرب نیز باشد که در سایه انسداد مذاکرات و پروندههای اختلافی جدید همچون جنگ اوکراین در صرافت تشدید فشار به تهران بودند. اما در این صورت، برخی پرسشها و ابهامات مهم مطرح است. نخست اینکه این مذاکرات در چین هرچند از دید ناظران و رسانهها پنهان ماند و تا زمان اعلام توافق کسی خبر نداشت، اما فکر نمیکنم این گفتوگوها از دید سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل پنهان بوده باشد.
حال در سایه پارامتر پیشگفته و این تحلیل که اسرائیل و آمریکا را «بازندگان بزرگ» توافق پکن میپندارد، این پرسش پیش میآید که چرا آمریکا و اسرائیل مانع توافق نشدند تا جلوی این زیان را بگیرند؟ آیا صرفاً نظارهگر ماندند؟ یا اینکه اقدامی کردهاند و عربستان تسلیم فشارهای آنها نشده است؟ در این صورت آیا عربستان در این حد به آمریکا پشت کرده و نقش آمریکا در سیاستگذاریهای این متحد خود در خاورمیانه کاسته شده است که ریاض دیگر برای آن تره هم خرد نمیکند؟ یا اگر واقعاً فشاری بوده و مخالفتی شده، دلیل آن چیست؟ کمااینکه نه چین فعلا میخواهد جایگزین امنیتی آمریکا در خاورمیانه شود و نه عربستان به این جمعبندی رسیده است که چین میتواند جایگزین آمریکا شود؛ با این وجود، آیا ریاض واقعاً آمریکا را دور زده است؟ یا اینکه مسئله چیز دیگری است که در ورای این هیاهوی تحلیلی و رسانهای نهفته است.
از اینرو، فرضیه دیگر میتواند این باشد که میان عربستان و آمریکا یک نوع هماهنگی پیشینی صورت گرفته است. آمریکا متحد امنیتی عربستان در منطقه است و صرفنظر از برخی اختلافنظرها بعید است که ریاض آن را در جریان مذاکرات و توافق احتمالی قرار نداده باشد.
مسئله دیگری که این گزاره را تقویت میکند اینکه اساساً مذاکرات ایران و عربستان محصول و یا متأثر از رویکرد دیپلماتیک دولت بایدن در قبال ایران بود. از اینرو، با شروع مذاکرات در وین، گفتوگوهای ایران و عربستان نیز در همان ماه آوریل در بغداد شروع شد. همچنین، نتایج گفتوگوهای بغداد بهنوعی به مذاکرات وین گره خورده بود و ریاض احتمالاً در یک هماهنگی با آمریکا منتظر نتایج مذاکرات برجام برای از سرگیری روابط بود. اما حالا که مذاکرات هستهای به نتیجه نرسیده است، گفتوگوهای ایران و عربستان مثمرثمر واقع شده است.
اینجا این پرسش پیش میآید که چرا این اتفاق افتاده است؟ آیا این بدان معناست که چون آمریکا به این جمعبندی رسیده است که دیگر امکان احیای برجام وجود ندارد، به ریاض چراغ سبز نشان داده است که برای کنترل تنشها در خاورمیانه در راستای مدیریت دوران پسابرجام روابطش را با ایران از سر گیرد؟ یا اینکه خود ریاض راسا به این دلیل به چنین نتیجهای رسیده است؟
اما در این حد که خوشایند اسرائیل و شخص نتانیاهو نیست. عربستان و اسرائیل در سالهای اخیر لابیگری مشترکی را در آمریکا برای جهتدهی به سیاست آن علیه تهران به راه انداخته بودند و به این خاطر چندان محتمل نیست که بن سلمان اینگونه آن را کنار بگذارد؛ مگر اینکه در مقابل امتیاز بزرگی در توافق پکن بهدست آورده است؟
پوشیده نیست که یک نوع عادیسازی محدود و پنهان روابط میان اسرائیل و عربستان رخ داده و یکی از اهداف بنسلمان از آن بالا بردن قدرت مانور خود در آمریکا بود. خود او خوب میداند که توافق با ایران میتواند موجب ناخرسندی اسرائیل و نتانیاهو شود و او را برای انجام اقداماتی علیه شخص بنسلمان تحریک کند. با این وجود، آیا معقول است که بن سلمان اینچنین «جسورانه» به دور از واشنگتن و تلآویو اقدام کرده باشد؟
دو احتمال فرع بر فرضیه یادشده میتواند مطرح باشد. نخست اینکه بنسلمان شاید بخواهد توافق احیای روابط با ایران را مدخلی برای عادیسازی آشکار روابط با اسرائیل قرار دهد و از این طریق از پیامدهای دومی بکاهد. دوم اینکه شاید منطقه با «اتفاق امنیتی» بزرگی روبهرو شود و از اینرو، آمریکا در یک هماهنگی با اسرائیل به ریاض برای توافق آنهم در چین چراغ سبز نشان داده باشد تا پیامدهای این اتفاق امنیتی را کنترل کند و مانع آسیب دیدن کشورهای نفتخیز خلیجفارس و در رأس آنها عربستان شود که پس از تحریم روسیه کوچکترین اتفاقی علیه عربستان میتواند بازار انرژی جهان را به شکل بیسابقهای آشفته کند. اگر هم این فرضیه موضوعیت نداشته باشد، احتمالاً آمریکا و اسرائیل مانع شوند که توافق فراتر از روابطی عادی و صلحی سرد رود.
فرضیه سوم اینکه ریاض در پاسخ به درخواست پکن در یک معذوریت و رودربایستی قرار گرفته و برقراری «روابطی عادی» با تهران را پذیرفته است.
حال در سایه پارامتر پیشگفته و این تحلیل که اسرائیل و آمریکا را «بازندگان بزرگ» توافق پکن میپندارد، این پرسش پیش میآید که چرا آمریکا و اسرائیل مانع توافق نشدند تا جلوی این زیان را بگیرند؟ آیا صرفاً نظارهگر ماندند؟ یا اینکه اقدامی کردهاند و عربستان تسلیم فشارهای آنها نشده است؟ در این صورت آیا عربستان در این حد به آمریکا پشت کرده و نقش آمریکا در سیاستگذاریهای این متحد خود در خاورمیانه کاسته شده است که ریاض دیگر برای آن تره هم خرد نمیکند؟ یا اگر واقعاً فشاری بوده و مخالفتی شده، دلیل آن چیست؟ کمااینکه نه چین فعلا میخواهد جایگزین امنیتی آمریکا در خاورمیانه شود و نه عربستان به این جمعبندی رسیده است که چین میتواند جایگزین آمریکا شود؛ با این وجود، آیا ریاض واقعاً آمریکا را دور زده است؟ یا اینکه مسئله چیز دیگری است که در ورای این هیاهوی تحلیلی و رسانهای نهفته است.
از اینرو، فرضیه دیگر میتواند این باشد که میان عربستان و آمریکا یک نوع هماهنگی پیشینی صورت گرفته است. آمریکا متحد امنیتی عربستان در منطقه است و صرفنظر از برخی اختلافنظرها بعید است که ریاض آن را در جریان مذاکرات و توافق احتمالی قرار نداده باشد.
مسئله دیگری که این گزاره را تقویت میکند اینکه اساساً مذاکرات ایران و عربستان محصول و یا متأثر از رویکرد دیپلماتیک دولت بایدن در قبال ایران بود. از اینرو، با شروع مذاکرات در وین، گفتوگوهای ایران و عربستان نیز در همان ماه آوریل در بغداد شروع شد. همچنین، نتایج گفتوگوهای بغداد بهنوعی به مذاکرات وین گره خورده بود و ریاض احتمالاً در یک هماهنگی با آمریکا منتظر نتایج مذاکرات برجام برای از سرگیری روابط بود. اما حالا که مذاکرات هستهای به نتیجه نرسیده است، گفتوگوهای ایران و عربستان مثمرثمر واقع شده است.
اینجا این پرسش پیش میآید که چرا این اتفاق افتاده است؟ آیا این بدان معناست که چون آمریکا به این جمعبندی رسیده است که دیگر امکان احیای برجام وجود ندارد، به ریاض چراغ سبز نشان داده است که برای کنترل تنشها در خاورمیانه در راستای مدیریت دوران پسابرجام روابطش را با ایران از سر گیرد؟ یا اینکه خود ریاض راسا به این دلیل به چنین نتیجهای رسیده است؟
اما در این حد که خوشایند اسرائیل و شخص نتانیاهو نیست. عربستان و اسرائیل در سالهای اخیر لابیگری مشترکی را در آمریکا برای جهتدهی به سیاست آن علیه تهران به راه انداخته بودند و به این خاطر چندان محتمل نیست که بن سلمان اینگونه آن را کنار بگذارد؛ مگر اینکه در مقابل امتیاز بزرگی در توافق پکن بهدست آورده است؟
پوشیده نیست که یک نوع عادیسازی محدود و پنهان روابط میان اسرائیل و عربستان رخ داده و یکی از اهداف بنسلمان از آن بالا بردن قدرت مانور خود در آمریکا بود. خود او خوب میداند که توافق با ایران میتواند موجب ناخرسندی اسرائیل و نتانیاهو شود و او را برای انجام اقداماتی علیه شخص بنسلمان تحریک کند. با این وجود، آیا معقول است که بن سلمان اینچنین «جسورانه» به دور از واشنگتن و تلآویو اقدام کرده باشد؟
دو احتمال فرع بر فرضیه یادشده میتواند مطرح باشد. نخست اینکه بنسلمان شاید بخواهد توافق احیای روابط با ایران را مدخلی برای عادیسازی آشکار روابط با اسرائیل قرار دهد و از این طریق از پیامدهای دومی بکاهد. دوم اینکه شاید منطقه با «اتفاق امنیتی» بزرگی روبهرو شود و از اینرو، آمریکا در یک هماهنگی با اسرائیل به ریاض برای توافق آنهم در چین چراغ سبز نشان داده باشد تا پیامدهای این اتفاق امنیتی را کنترل کند و مانع آسیب دیدن کشورهای نفتخیز خلیجفارس و در رأس آنها عربستان شود که پس از تحریم روسیه کوچکترین اتفاقی علیه عربستان میتواند بازار انرژی جهان را به شکل بیسابقهای آشفته کند. اگر هم این فرضیه موضوعیت نداشته باشد، احتمالاً آمریکا و اسرائیل مانع شوند که توافق فراتر از روابطی عادی و صلحی سرد رود.
فرضیه سوم اینکه ریاض در پاسخ به درخواست پکن در یک معذوریت و رودربایستی قرار گرفته و برقراری «روابطی عادی» با تهران را پذیرفته است.