گروه سیاسی: عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «چراغهایی که روشن نمیشوند» در روزنامه اعتماد نوشت:اختلاف میان ما بعضا یا ناشی از اختلاف در حکم است یا در تطبیق مصداق. برای نمونه غالب مسلمانان مطابق نص بر حرمت شراب اتفاق نظر دارند. ولی گاه ممکن است که درباره مصداق آن تفاوت نظر باشد. این دو اختلاف در دو سطح گوناگون قرار دارد و شیوه حل آنها نیز متفاوت است. حل اختلاف نوع اول قدری پیچیده و سخت است، زیرا این اختلاف مبنایی است، ولی اختلاف در تطبیق مصداق چنین نیست، در بیشتر موارد یک امر کارشناسی است. به نظر میرسد که بخش مهمی از اختلافات ما ناشی از تفاوت برداشت در مصداق است. در این یادداشت میخواهم به یکی از مهمترین آنها یعنی «حق مردم» اشاره کنم. ظاهرا در این تردیدی نیست که همه نیروهای موجود اعم از آنان که در حکومت دست بالا را دارند یا اصلاحطلبان یا منتقدان رادیکالتر در مضمون حق مردم اختلاف نظری ندارند، ولی هر کدام به فراخور مردم را در سوی خود ارزیابی میکنند. اتفاق نظر نسبت به این قاعده چنان است که حتی در نگاه به کلی متفاوت مرحوم آقای مصباحیزدی نیز به هر طریقی نه بر حق مردم به معنای شرعی بودن، بلکه به حق مردم به معنای ضروری بودن آن در ادامه حکومت اقرار کردهاند. اگر از این زاویه نگاه کنیم، وضعیت ما تا حدی مثل داستان مولوی در توصیفات متفاوت افراد از فیل در تاریکی است و راهحل رفع اختلاف نیز روشن کردن چراغی است که فیل را همه ببینند در حالی که در زمان تاریکی فیل را از طریق لمس آن توصیف میکردند و توصیف هر کس بستگی داشت به اینکه کجای فیل را لمس کرده بود.
روشن کردن چراغ برای فهم و دیدن واقعیت نگاه مردم چند راه مشخص دارد؛ اول شیوههای مستقیم قانون مثل رفراندوم است. دوم حضورهای انتخاباتی است. البته حضور انتخاباتی تعبیر و تفسیرهای گوناگونی دارد که فعلا قصد پرداختن به آن را ندارم. سوم پیمایشهای اجتماعی و نظرسنجی است که بالطبع باید معتبر باشد، هم از حیث مرجع انجامدهنده و هم از حیث اعتبار پرسشها و روش تحقیق. فعلا که این سه روش در عمل مورد استفاده نیستند. رفراندوم به یک دلیل، انتخابات هم که اکنون در میان نیست، نظرسنجی هم که در عمل به حاشیه رفته یا انجام نمیشود یا اعتبار کافی ندارد. اینها پرنورترین چراغهایی هستند که میتوان روشن کرد تا کل واقعیت نظر مردم دیده شود، ولی اگر به هر دلیلی علاقهای به استفاده این شیوهها نیست، به نظرم راههای دیگری وجود دارد و پیشنهاد میکنم که مقامات عالی نظام از این شیوهها استفاده کنند به ویژه آنکه روشن نشدن چراغ حتی اگر موجب ندیده شدن واقعیت برای دیگران شود، ولی به غفلت خود مسوولان از واقعیت نیز منتهی خواهد شد. اینکه ندانیم در ذهن و روان مردم چه میگذرد نه فقط برای فعالان سیاسی زیانبار است، بلکه برای حکومت هم خسارتآفرین است. در اینجا سه راه دیگر را پیشنهاد میکنم؛ اول آزادی رسانه. در حقیقت وظیفه رسانه است که همچون آیینه عمل کند و واقعیت را بازتاب دهد تا مخاطب آن به بهترین صورت از واقعیت جامعه و مردم مطلع شود. ولی متاسفانه رسانههای رسمی ایران به جای ایفای نقش آیینه، نقش ذرهبین را بازی میکنند. به جای نشان دادن کل پدیده، همچنان که هست، ذرهبین را روی یک نقطه متمرکز کرده و آن را بزرگنمایی میکنند و موجب فریب بیننده و مخاطب میشوند. آنان میخواهند مخاطبان را فریب دهند، ولی پیش از آن، خودشان فریب میخورند. یکی از عوامل اصلی در تخریب ذهن مسوولان کشور نظام رسانهای رسمی است. نظام رسانهای ما نه حقیقت محور که روایت محور است.
راه دوم که خیلی مهم است و از حدود آن اطلاع دقیقی ندارم، گزارشهای کارشناسی به ویژه از طرف نهادهای امنیتی و سیاسی به مقامات بالاتر است. این کار مستلزم وجود کارشناسان خبره و استقلال حرفهای نیز است، تاکنون نشنیدهام که از این گزارشها تهیه شده باشد. وظایف دستگاههای اطلاعاتی فقط منحصر به تهیه اطلاعات از مخالفان و براندازان و حتی به اصطلاح خودیها نیست. اینکه صبح تا شب مطالب افراد را بخوانند و دنبال یک جمله بگردند، بلکه او را به پای میز محاکمه بکشند، اینها وظیفه دستگاه امنیتی و اطلاعاتی نیست. اتفاقا آنان باید بیش از هر مرجع دیگری از نخبهترین کارشناسان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که منتقد هم هستند استفاده کرده تا نقاط ضعف ساختار را شناسایی و جهت رفع عیب منعکس کنند. آنها باید امین حکومت باشند. امنای حکومت و دوستداران آن بیش از هر چیز باید عیوب آن را شناسایی کنند، چون از این طریق است که به قوام و اقتدار حکومت کمک میشود و نه از طریق رصد مخالفان و منتقدان. ظاهرا امیدی هم به پیمودن این راه نباید داشت.
راههای دیگری هم هست؛ مراجعه به آمارهای معتبر تورم و هزینه و درآمد خانوار یا آمار خودکشی و آمار بیماریهای روانی و نیز پیگیری افزایش اخبار تکاندهندهای که پیشتر دیده نمیشدند.
شاید هیچ کدام از این راهها مقبول طبع نباشد پس آخرین راه پیشنهادی بنده این است که اگر خود آقایان نمیتوانند به صورت ناشناخته به درون مردم بروند، چند نفر فرد جاافتاده از زن و مرد را به خدمت بگیرند و آنان صبح تا شب در اتوبوس، مترو، بازار، محلهای خرید، تجمع و… بگردند و به عنوان یک فرد عادی با مردم صحبت کنند و شنونده خوبی باشند و همه را ضبط کنند و در اختیار مقامات محترم قرار دهند.
خلاصه عرض میکنم، هنگامی که در قالب یک شهروند عادی و ناظر در اینگونه فضاهای عمومی شهری حضور دارم و به جامعه و مردم مینگرم، برای آینده کشور احساس خطر میکنم، به ویژه که کار چندانی هم از امثال ما برای رفع چنین خطر مقدری برنمیآید، پس پیشنهاد میشود که آقایان هم وارد این میدان شوند. ظاهرا اطرافیان موجود نسبت به حقیقت جامعه سوگیری دارند. کسانی از جنس مردم عادی را باید وارد حقیقت میدان کرد تا گزارش دهند.
روشن کردن چراغ برای فهم و دیدن واقعیت نگاه مردم چند راه مشخص دارد؛ اول شیوههای مستقیم قانون مثل رفراندوم است. دوم حضورهای انتخاباتی است. البته حضور انتخاباتی تعبیر و تفسیرهای گوناگونی دارد که فعلا قصد پرداختن به آن را ندارم. سوم پیمایشهای اجتماعی و نظرسنجی است که بالطبع باید معتبر باشد، هم از حیث مرجع انجامدهنده و هم از حیث اعتبار پرسشها و روش تحقیق. فعلا که این سه روش در عمل مورد استفاده نیستند. رفراندوم به یک دلیل، انتخابات هم که اکنون در میان نیست، نظرسنجی هم که در عمل به حاشیه رفته یا انجام نمیشود یا اعتبار کافی ندارد. اینها پرنورترین چراغهایی هستند که میتوان روشن کرد تا کل واقعیت نظر مردم دیده شود، ولی اگر به هر دلیلی علاقهای به استفاده این شیوهها نیست، به نظرم راههای دیگری وجود دارد و پیشنهاد میکنم که مقامات عالی نظام از این شیوهها استفاده کنند به ویژه آنکه روشن نشدن چراغ حتی اگر موجب ندیده شدن واقعیت برای دیگران شود، ولی به غفلت خود مسوولان از واقعیت نیز منتهی خواهد شد. اینکه ندانیم در ذهن و روان مردم چه میگذرد نه فقط برای فعالان سیاسی زیانبار است، بلکه برای حکومت هم خسارتآفرین است. در اینجا سه راه دیگر را پیشنهاد میکنم؛ اول آزادی رسانه. در حقیقت وظیفه رسانه است که همچون آیینه عمل کند و واقعیت را بازتاب دهد تا مخاطب آن به بهترین صورت از واقعیت جامعه و مردم مطلع شود. ولی متاسفانه رسانههای رسمی ایران به جای ایفای نقش آیینه، نقش ذرهبین را بازی میکنند. به جای نشان دادن کل پدیده، همچنان که هست، ذرهبین را روی یک نقطه متمرکز کرده و آن را بزرگنمایی میکنند و موجب فریب بیننده و مخاطب میشوند. آنان میخواهند مخاطبان را فریب دهند، ولی پیش از آن، خودشان فریب میخورند. یکی از عوامل اصلی در تخریب ذهن مسوولان کشور نظام رسانهای رسمی است. نظام رسانهای ما نه حقیقت محور که روایت محور است.
راه دوم که خیلی مهم است و از حدود آن اطلاع دقیقی ندارم، گزارشهای کارشناسی به ویژه از طرف نهادهای امنیتی و سیاسی به مقامات بالاتر است. این کار مستلزم وجود کارشناسان خبره و استقلال حرفهای نیز است، تاکنون نشنیدهام که از این گزارشها تهیه شده باشد. وظایف دستگاههای اطلاعاتی فقط منحصر به تهیه اطلاعات از مخالفان و براندازان و حتی به اصطلاح خودیها نیست. اینکه صبح تا شب مطالب افراد را بخوانند و دنبال یک جمله بگردند، بلکه او را به پای میز محاکمه بکشند، اینها وظیفه دستگاه امنیتی و اطلاعاتی نیست. اتفاقا آنان باید بیش از هر مرجع دیگری از نخبهترین کارشناسان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که منتقد هم هستند استفاده کرده تا نقاط ضعف ساختار را شناسایی و جهت رفع عیب منعکس کنند. آنها باید امین حکومت باشند. امنای حکومت و دوستداران آن بیش از هر چیز باید عیوب آن را شناسایی کنند، چون از این طریق است که به قوام و اقتدار حکومت کمک میشود و نه از طریق رصد مخالفان و منتقدان. ظاهرا امیدی هم به پیمودن این راه نباید داشت.
راههای دیگری هم هست؛ مراجعه به آمارهای معتبر تورم و هزینه و درآمد خانوار یا آمار خودکشی و آمار بیماریهای روانی و نیز پیگیری افزایش اخبار تکاندهندهای که پیشتر دیده نمیشدند.
شاید هیچ کدام از این راهها مقبول طبع نباشد پس آخرین راه پیشنهادی بنده این است که اگر خود آقایان نمیتوانند به صورت ناشناخته به درون مردم بروند، چند نفر فرد جاافتاده از زن و مرد را به خدمت بگیرند و آنان صبح تا شب در اتوبوس، مترو، بازار، محلهای خرید، تجمع و… بگردند و به عنوان یک فرد عادی با مردم صحبت کنند و شنونده خوبی باشند و همه را ضبط کنند و در اختیار مقامات محترم قرار دهند.
خلاصه عرض میکنم، هنگامی که در قالب یک شهروند عادی و ناظر در اینگونه فضاهای عمومی شهری حضور دارم و به جامعه و مردم مینگرم، برای آینده کشور احساس خطر میکنم، به ویژه که کار چندانی هم از امثال ما برای رفع چنین خطر مقدری برنمیآید، پس پیشنهاد میشود که آقایان هم وارد این میدان شوند. ظاهرا اطرافیان موجود نسبت به حقیقت جامعه سوگیری دارند. کسانی از جنس مردم عادی را باید وارد حقیقت میدان کرد تا گزارش دهند.